part: 44
دارویی که تا الان اون مین جه عوضی به خوردم میداد یمدت ازبس کابوس میدیدم نمیتونستم بخوابم و اونارو به خوردم میداد که مثلا راحت بخوابم ولی نگو داشته حافظمو پاک میکرده حرومی ولی اخه چرا چرا باید بخواد حافظمو پاک کنه چرا نمیخواد بفهمم واقعا کی هستم
نفهمیدم چقدر راه اومدم که سر از پارک نزدیک باشگاه دراووردم روی صندلی نشستم و بی اختیار اشکام ازسر این سردرگمی از چشمم فرو چکید
ازینهمه سردرگمی خسته شدم بهتره از شر همه اون فازا بگذرمو فقط ازون مین جه ی عوضی بپرسم اینو و خودمو راحت کنم هرچند فک نکنم از فاز یک جلو تر بتونیم بریم چون قطعا جکسون و مین جه نقشه هایی میکشن
تو افکارم غرق بودم که سر وکله ی اون موجوده لجباز و رومخ پیدا شد اومد کنارم نشت و گفت
_خوبی
سرمو انداختم پایین
هانا: ارع بهتر ازین نمیشم
کوک: هانا چرت نگو پس اون واکنشت به اون داروها چی بود
هانا: چیزی نیس
ولی این بشر ی دنده تر از چیزی بود که فکرشو میشه کرد و با پافشاری میخواست بفهمه دلیل حال بدم چیه
نفس عمیقی کشیدم و براش توضیح دادم
_وقتی فرانسه بودیم دچار بیخوابی شده بودم به محض اینکه خوابم میگرف کابوس میدیدم و زود بیدار میشدم نمیتونستم دلیلی برای نبود مامانم پیدا کنم و به پیشنهاد مین جه مصرف این دارو هارو شروع کردم و حدود چند سال بهشون اعتیاد پیدا کردم
«کوک ویو»
با گفتن حرفاش نفس تو سینم حبس شد اعتیاد به دارو اونم تو سن کم میتونه از غم انگیز ترین چیزهایی بود که میتونستم راجبش بشنوم این دختر چیا کشیده خدایا باورم نمیشه کاش میتونستم تلافیه تک تک کارایی که اون مین جه ی عوضیو با هانا کرده رو درارم ولی باید صبور باشیم و اروم اروم اون حرومزادرو نابود کنیم
کوک: خب مصرفشون عوارضی واست داشته؟
هانا: ارع همونطور که هیون شیک گفت از دست دادن حافظه جوری بود که حتی جای چیزی که چند دقیقه قبلم دستم بودرو یادم نمیومد
باورم نمیشد ی ادم چقد میتونست پست باشه که با ی بچه همچین کاری بکنه
متوجه لرزش صداش موقع حرف زدنش شدم سرشو پایین انداخته بود تا اگز اشکی از چشمهای کشیدش بارید نبینم ولی زود متوجهش شدم و با اینکه میدونستم قطعا میکشتم اروم تو بغلم گرفتمش برخلاف تصورم اونم بغلم کرد و این کارش باعث شد قلبم بیشتر از وقتای دیگه که کنارش بودم تند بزنه این دختر ی چیزی داشت که با وجود این پس زدناش بازم بیشتر از قبل میخواستمش حتی تو این شرایطم عطر موهاش چیزی بود که دیوونم میکرد
نوازش وار دستمو پشتش میکشیدم
کوک: بهت قول میدم که هویت واقعیتو بهت بدم و از شر مین جه خلاصت میکنم
هانا: کاش ی جای بهتر، ی زمان بهتر، یا حتی ی دنیای بهتر باهم اشنا میشدیم جوری که حداقل دوست دارم گفتنم ثمری داشت
نفهمیدم چقدر راه اومدم که سر از پارک نزدیک باشگاه دراووردم روی صندلی نشستم و بی اختیار اشکام ازسر این سردرگمی از چشمم فرو چکید
ازینهمه سردرگمی خسته شدم بهتره از شر همه اون فازا بگذرمو فقط ازون مین جه ی عوضی بپرسم اینو و خودمو راحت کنم هرچند فک نکنم از فاز یک جلو تر بتونیم بریم چون قطعا جکسون و مین جه نقشه هایی میکشن
تو افکارم غرق بودم که سر وکله ی اون موجوده لجباز و رومخ پیدا شد اومد کنارم نشت و گفت
_خوبی
سرمو انداختم پایین
هانا: ارع بهتر ازین نمیشم
کوک: هانا چرت نگو پس اون واکنشت به اون داروها چی بود
هانا: چیزی نیس
ولی این بشر ی دنده تر از چیزی بود که فکرشو میشه کرد و با پافشاری میخواست بفهمه دلیل حال بدم چیه
نفس عمیقی کشیدم و براش توضیح دادم
_وقتی فرانسه بودیم دچار بیخوابی شده بودم به محض اینکه خوابم میگرف کابوس میدیدم و زود بیدار میشدم نمیتونستم دلیلی برای نبود مامانم پیدا کنم و به پیشنهاد مین جه مصرف این دارو هارو شروع کردم و حدود چند سال بهشون اعتیاد پیدا کردم
«کوک ویو»
با گفتن حرفاش نفس تو سینم حبس شد اعتیاد به دارو اونم تو سن کم میتونه از غم انگیز ترین چیزهایی بود که میتونستم راجبش بشنوم این دختر چیا کشیده خدایا باورم نمیشه کاش میتونستم تلافیه تک تک کارایی که اون مین جه ی عوضیو با هانا کرده رو درارم ولی باید صبور باشیم و اروم اروم اون حرومزادرو نابود کنیم
کوک: خب مصرفشون عوارضی واست داشته؟
هانا: ارع همونطور که هیون شیک گفت از دست دادن حافظه جوری بود که حتی جای چیزی که چند دقیقه قبلم دستم بودرو یادم نمیومد
باورم نمیشد ی ادم چقد میتونست پست باشه که با ی بچه همچین کاری بکنه
متوجه لرزش صداش موقع حرف زدنش شدم سرشو پایین انداخته بود تا اگز اشکی از چشمهای کشیدش بارید نبینم ولی زود متوجهش شدم و با اینکه میدونستم قطعا میکشتم اروم تو بغلم گرفتمش برخلاف تصورم اونم بغلم کرد و این کارش باعث شد قلبم بیشتر از وقتای دیگه که کنارش بودم تند بزنه این دختر ی چیزی داشت که با وجود این پس زدناش بازم بیشتر از قبل میخواستمش حتی تو این شرایطم عطر موهاش چیزی بود که دیوونم میکرد
نوازش وار دستمو پشتش میکشیدم
کوک: بهت قول میدم که هویت واقعیتو بهت بدم و از شر مین جه خلاصت میکنم
هانا: کاش ی جای بهتر، ی زمان بهتر، یا حتی ی دنیای بهتر باهم اشنا میشدیم جوری که حداقل دوست دارم گفتنم ثمری داشت
۱۶.۷k
۲۸ خرداد ۱۴۰۳