p18
به خدا کامنت نزارید دیگه نمینویسم یکم نظر بدید ایراداتی بگید چه میدونم کامنت بزاریدددد (ترو خدا حالا تهدید نکنیدا😂)
P18
ا/ت: حالا چیکار کنیم
نامجون:چیو چیکار کنیم
ا/ت:آها فهمیدم همینجا منتظر بمون .
نامجون :مگه کار دیگه ای میتونم بکنم ؟ چیکار میخای بکنی؟
ا/ت:زود میام .
نامجون:کجا میری
(ا/ت:رفت )
ویو ا/ت:یاد پنجره پشتی انبار مشروب افتادم کوچیک بود ولی میشد ازش رد شد .از اونجا میتونستم برم داخل عمارت و برای نامی کمک های اولیه رو بیارم و یسری خرت و پرت پس هرچی سریع تر دویدم سمت پنجره .کاملا زنگ زده اما میشه بی سر صدا بازش کرد فقط یکم زور میخاد .روی زمین نشستمو کف پاهامو روی پنجره گذاشتم و با تمام وجود فشارش دادم و باصدای تق ای باز شد .آروم پریدم داخل بلند شدم و خودمو تکوندم که با چیزی که حس کرد عرق سرد روی پیشونیم نشست .
اون یه یه تفنگ رو سرم بود .
آروم دستامو بالا سرم بردم ور کمکم به پشت چرخیدم .
تمام فکرم نامجون بود حالا که منو گرفتن اون چی میشه همونجا میمیره .
با صدای برخورد چیزی با زمین به خودم اومدم حس کردم تفنگ دیگه پشت سرم نیست .
برگشتم پشماممم تهیونگه که با گرفتن پهلوش روی زمین افتاده.
تهیونگ فلش بک:با صدای ضربه ای که اومد توجه ام به پنجره جلب شد تفتگمو در آوردمو با زور خودم و به کنار پنجره رسوندم .
حتما یکی از پلیساس و اینجا رو پیدا کرده .
تا پرید داخل تفنگمو پشت سرش گذاشتم سریع دستاش و بالا سرش برد و تکنی نمی خورد چند دقیقه ای تو همین حالت بود .
درد پهلو نابودم کرده بود دیگه نتونستم وزنم و روی پاهام تحمل کنم و روی زمین افتادم
شرط پارت بعد حداقل۲۰ کامنت و ۲۲ تا لایک .
راستی اگه سوالی درمورد هرچی داشتید بپرسید
P18
ا/ت: حالا چیکار کنیم
نامجون:چیو چیکار کنیم
ا/ت:آها فهمیدم همینجا منتظر بمون .
نامجون :مگه کار دیگه ای میتونم بکنم ؟ چیکار میخای بکنی؟
ا/ت:زود میام .
نامجون:کجا میری
(ا/ت:رفت )
ویو ا/ت:یاد پنجره پشتی انبار مشروب افتادم کوچیک بود ولی میشد ازش رد شد .از اونجا میتونستم برم داخل عمارت و برای نامی کمک های اولیه رو بیارم و یسری خرت و پرت پس هرچی سریع تر دویدم سمت پنجره .کاملا زنگ زده اما میشه بی سر صدا بازش کرد فقط یکم زور میخاد .روی زمین نشستمو کف پاهامو روی پنجره گذاشتم و با تمام وجود فشارش دادم و باصدای تق ای باز شد .آروم پریدم داخل بلند شدم و خودمو تکوندم که با چیزی که حس کرد عرق سرد روی پیشونیم نشست .
اون یه یه تفنگ رو سرم بود .
آروم دستامو بالا سرم بردم ور کمکم به پشت چرخیدم .
تمام فکرم نامجون بود حالا که منو گرفتن اون چی میشه همونجا میمیره .
با صدای برخورد چیزی با زمین به خودم اومدم حس کردم تفنگ دیگه پشت سرم نیست .
برگشتم پشماممم تهیونگه که با گرفتن پهلوش روی زمین افتاده.
تهیونگ فلش بک:با صدای ضربه ای که اومد توجه ام به پنجره جلب شد تفتگمو در آوردمو با زور خودم و به کنار پنجره رسوندم .
حتما یکی از پلیساس و اینجا رو پیدا کرده .
تا پرید داخل تفنگمو پشت سرش گذاشتم سریع دستاش و بالا سرش برد و تکنی نمی خورد چند دقیقه ای تو همین حالت بود .
درد پهلو نابودم کرده بود دیگه نتونستم وزنم و روی پاهام تحمل کنم و روی زمین افتادم
شرط پارت بعد حداقل۲۰ کامنت و ۲۲ تا لایک .
راستی اگه سوالی درمورد هرچی داشتید بپرسید
۶.۹k
۱۱ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.