دیانا : یهویی محمد اومد
دیانا : یهویی محمد اومد
محمد: دیانا از بغل ارسلان کشیدم بیرون ک یهویی دیانا .......
دیانا : دست ارسلان گرفتم پریدم بغلش
ارسلان. : توشوک بودم دیانا بوسیدم
محمد : خوشبخت بشین
اردیا: ممنون
هستی : ولی مسافرت میریم
دیانا: حتما
ارسلان : من دیانا میریم
وقتی نشستیم تو ماشین دیانا گفت بریم بام
دیانا : رسیدیم بام اونجا تو بغل ارسلان خوابیدم
صبح شده
ارسلان : بدو بریم حاضر بشیم ک ۵ ساعت دیگه پروازمونه
دیانا : ارسلان واسم کله پاچه خریده بود عجله داشت
۵ مین بعد
ارسلان : ب دیانا گفتم بدو برو تو
دیانا : چرا
ارسلان : بیا با هم بریم
رفتیم تو چسبوندمش ب دیوار شروع کردم ب خوردن لباش
لباساش در میاوردم انداختمش روی کاناپه
شروعش کردم
۳۰ مین بعد
دیانا: ارسلان باید بریم
پارت 🔞
محمد: دیانا از بغل ارسلان کشیدم بیرون ک یهویی دیانا .......
دیانا : دست ارسلان گرفتم پریدم بغلش
ارسلان. : توشوک بودم دیانا بوسیدم
محمد : خوشبخت بشین
اردیا: ممنون
هستی : ولی مسافرت میریم
دیانا: حتما
ارسلان : من دیانا میریم
وقتی نشستیم تو ماشین دیانا گفت بریم بام
دیانا : رسیدیم بام اونجا تو بغل ارسلان خوابیدم
صبح شده
ارسلان : بدو بریم حاضر بشیم ک ۵ ساعت دیگه پروازمونه
دیانا : ارسلان واسم کله پاچه خریده بود عجله داشت
۵ مین بعد
ارسلان : ب دیانا گفتم بدو برو تو
دیانا : چرا
ارسلان : بیا با هم بریم
رفتیم تو چسبوندمش ب دیوار شروع کردم ب خوردن لباش
لباساش در میاوردم انداختمش روی کاناپه
شروعش کردم
۳۰ مین بعد
دیانا: ارسلان باید بریم
پارت 🔞
۱۲.۰k
۲۶ آبان ۱۴۰۲