SCARY LIFE🖤
SCARY LIFE🖤
PART||37
سوهو:چرا گفتین...ولی من نگرانشم..
شوگا:آدرس این جارو از کجا..
سوهو:تعقیب تون کردم...
شوگا:تعقیبم کردی؟تو؟..(خنده)
سوهو:(لبخند)
شوگا:جمع کن خودتو بچه...فکر کردی کی هستی که دنبال من راه افتادی اومدی؟ها؟(داد)
سوهو:من..من..
شوگا:تو چی ها؟خوب درست حرفت رو بگو تا بفهمم..(داد)
سوهو:من به خاطر کلارا اومدم و مهم نیست شما چه چرت و پرتی بگین..به هرحال من کار خودم رو میکنم..(عصبی)
شوگا:زبون در آوردی بچ..
سوهو:زبون داشتم...خاستم احترام نگه دارم دیدم نه..احترام برا شما نمیشه نگه داشت..(نیشخند)
شوگا:گمشو تا نگفتم بیان بکشنت..
سوهو:وای ترسیدم....هوی تو بیا این جا..(اشاره به جی یونگ)
جی یونگ:من؟
شوگا:بیا..
جی یونگ به شوگا و سوهو ملحق شد..هردو به شدت عصبی بودن..
سوهو:من پلیس هستم...اینم کارت شناسایی(نشون داد)
جی یونگ:چیییی؟(تعجب و نگران)
شوگا:خب میگی چیکار کنم ها؟..(ریلکس)
سوهو:بدون که نمیتونی جلو مو بگیری...الان شاید کلارا رو ازم دور کردی...اما بدون من چیزی رو که بخوام به دست میارم..(لبخند ترسناک و رفت)
جی یونگ:قربان...اون یک..یک پلیس بود اگه لو مون..(ترس)
شوگا:تا کلارا هست این کارو نمیکنه..چیشد اعضا رو پیدا کردین؟
جی یونگ:بله همه سالم و در امنیت کامل هستن...
شوگا:خوبه..من میرم تا به جیمین بگم تو هم اعضا رو با ماشین بفرست عمارت..
جی یونگ:چشم قربان..(تعظیم و رفت)
شوگا سوار ماشین شد..شوگا دو دل بود..سوهو پسر شجاعی به نظر میرسید ولی کلارا قطعا شجاع تر از اون بود..اما امروز انگار روی دیگه سوهو رو دیده بود..روی که همیشه از بقیه پنهان بود...کلید انداخت و وارد شد..به اتاق بالا رفت..
جیمین:سلام..چیشد خبری ازشون شد؟سالم هستن؟...(استرس)
شوگا:آروم باش...همه خوبن و تا چند دقیقه دیگه میرسن...فقط چرا تو رو با خودشون نبردن؟...
جیمین:چمی دونم من پشت مبل بودم..بلند شدم دیدم کسی نیست..
شوگا:خوب انقدر کوچولو کسی نمیبینت...(خنده)
جیهوپ:به کی میگی کوچولو ها؟..
شوگا با تعجب برگشت...اعضا و کلارا اون جا بودن..یادش رفت که اونا کلید یدک دارن..
جیمین:اون منو اذیت میکنه...من زخمی هستم..
جیهوپ:زخمی؟(رفت و به زخم جیمین که روی کتفش بود نگاهی انداخت)
شوگا:مظلوم نمایی نکن..شماهم لوسش نکنین..
کلارا:جیمین بهتری؟
جونگکوک:جیمین جونم حالت خوبه؟..
جین:مردی یا زنده ای؟..
شوگا:بسه بابا..یک زخمه دیگه من شماها رو نجات دادم ها...(حسود)
کلارا:بابا خوبی؟
شوگا:خوبم..(لبخند)
لایک و کامنت یادتون نره❤️
PART||37
سوهو:چرا گفتین...ولی من نگرانشم..
شوگا:آدرس این جارو از کجا..
سوهو:تعقیب تون کردم...
شوگا:تعقیبم کردی؟تو؟..(خنده)
سوهو:(لبخند)
شوگا:جمع کن خودتو بچه...فکر کردی کی هستی که دنبال من راه افتادی اومدی؟ها؟(داد)
سوهو:من..من..
شوگا:تو چی ها؟خوب درست حرفت رو بگو تا بفهمم..(داد)
سوهو:من به خاطر کلارا اومدم و مهم نیست شما چه چرت و پرتی بگین..به هرحال من کار خودم رو میکنم..(عصبی)
شوگا:زبون در آوردی بچ..
سوهو:زبون داشتم...خاستم احترام نگه دارم دیدم نه..احترام برا شما نمیشه نگه داشت..(نیشخند)
شوگا:گمشو تا نگفتم بیان بکشنت..
سوهو:وای ترسیدم....هوی تو بیا این جا..(اشاره به جی یونگ)
جی یونگ:من؟
شوگا:بیا..
جی یونگ به شوگا و سوهو ملحق شد..هردو به شدت عصبی بودن..
سوهو:من پلیس هستم...اینم کارت شناسایی(نشون داد)
جی یونگ:چیییی؟(تعجب و نگران)
شوگا:خب میگی چیکار کنم ها؟..(ریلکس)
سوهو:بدون که نمیتونی جلو مو بگیری...الان شاید کلارا رو ازم دور کردی...اما بدون من چیزی رو که بخوام به دست میارم..(لبخند ترسناک و رفت)
جی یونگ:قربان...اون یک..یک پلیس بود اگه لو مون..(ترس)
شوگا:تا کلارا هست این کارو نمیکنه..چیشد اعضا رو پیدا کردین؟
جی یونگ:بله همه سالم و در امنیت کامل هستن...
شوگا:خوبه..من میرم تا به جیمین بگم تو هم اعضا رو با ماشین بفرست عمارت..
جی یونگ:چشم قربان..(تعظیم و رفت)
شوگا سوار ماشین شد..شوگا دو دل بود..سوهو پسر شجاعی به نظر میرسید ولی کلارا قطعا شجاع تر از اون بود..اما امروز انگار روی دیگه سوهو رو دیده بود..روی که همیشه از بقیه پنهان بود...کلید انداخت و وارد شد..به اتاق بالا رفت..
جیمین:سلام..چیشد خبری ازشون شد؟سالم هستن؟...(استرس)
شوگا:آروم باش...همه خوبن و تا چند دقیقه دیگه میرسن...فقط چرا تو رو با خودشون نبردن؟...
جیمین:چمی دونم من پشت مبل بودم..بلند شدم دیدم کسی نیست..
شوگا:خوب انقدر کوچولو کسی نمیبینت...(خنده)
جیهوپ:به کی میگی کوچولو ها؟..
شوگا با تعجب برگشت...اعضا و کلارا اون جا بودن..یادش رفت که اونا کلید یدک دارن..
جیمین:اون منو اذیت میکنه...من زخمی هستم..
جیهوپ:زخمی؟(رفت و به زخم جیمین که روی کتفش بود نگاهی انداخت)
شوگا:مظلوم نمایی نکن..شماهم لوسش نکنین..
کلارا:جیمین بهتری؟
جونگکوک:جیمین جونم حالت خوبه؟..
جین:مردی یا زنده ای؟..
شوگا:بسه بابا..یک زخمه دیگه من شماها رو نجات دادم ها...(حسود)
کلارا:بابا خوبی؟
شوگا:خوبم..(لبخند)
لایک و کامنت یادتون نره❤️
۲.۸k
۱۹ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.