رز سفید p5
۳ ساعت بعد....
داشتم از راهرو اتاق خوابا رد میشدم که صدای ناله از اتاق جونگکوک میومد...
رفتم در اتاق و باز کردم.....
دیدم عرق کرده...
فک کنم داره خواب میبینه....
+ارباب...ارباااب...
یهو چشماشو باز کرد....+حالتون خوبه؟....
+تب دارید که....
بزار برم پایین قرص و دستمال خیس بیارم..
که زود دستمو گرفت....
_ن..نرو پیشم بمون(بغض)
با حرفی که زد....قند. تو دلم آب شد....یعنی میشه باز به هم بر گردیم؟
+زود میام...
رفتم پایین سطل آب و دستمال برداشتم و یدونه قرص....و دوباره رفتن اتاق ارباب...
+ارباب تب دارید....لباساتونو در بیارید....
_بیا کمکم کن...
یا خدا
+رفتم کمک کنم لباسشو در بیاره....
لباسشو در آوردم ...
چه پکایی داشت...آدم دهنش باز میموند....وای عضله هاشو...
_الان چشمات در میان....
+(آروم میخنده)
_کمک کن شلوارم هم در بیارم....
+لازم نیست به نظرم....
میشه خودتون در بیارید؟
_اوهوم...
برگشتم...شلوارشو در آورده بود و فقط با ی باکسر رو تخت بود....خوابید فک کنم...
از شدت خجالت قرمز شده بودم و چشامو بسته بودم
ولی خیلی بیحال بود...بدنشم خیلی داغ بود....
دستمال و خیس کردم و اول از همه گذاشتم رو پیشونیش....
انقدر بدنش داغ بود که دستمال داغ میشد...
دوباره...
دستمال و خیس کردم و گذاشتم رو بدنش.....
کل بدنش دستمال گذاشتم...
ساعت ۶ صبح بود....
اوه اصلا متوجه گذر زمان نشدم....
دمای بدنش اومده بود پایین
رمان#تهیونگ#جونگ_کوک#بی_تی_اس#کیدراما#کی_پاپ#کیپاپ#تهکوک#فیک#جیمین#نامجون#جی_هوپ#شوگا#جین
داشتم از راهرو اتاق خوابا رد میشدم که صدای ناله از اتاق جونگکوک میومد...
رفتم در اتاق و باز کردم.....
دیدم عرق کرده...
فک کنم داره خواب میبینه....
+ارباب...ارباااب...
یهو چشماشو باز کرد....+حالتون خوبه؟....
+تب دارید که....
بزار برم پایین قرص و دستمال خیس بیارم..
که زود دستمو گرفت....
_ن..نرو پیشم بمون(بغض)
با حرفی که زد....قند. تو دلم آب شد....یعنی میشه باز به هم بر گردیم؟
+زود میام...
رفتم پایین سطل آب و دستمال برداشتم و یدونه قرص....و دوباره رفتن اتاق ارباب...
+ارباب تب دارید....لباساتونو در بیارید....
_بیا کمکم کن...
یا خدا
+رفتم کمک کنم لباسشو در بیاره....
لباسشو در آوردم ...
چه پکایی داشت...آدم دهنش باز میموند....وای عضله هاشو...
_الان چشمات در میان....
+(آروم میخنده)
_کمک کن شلوارم هم در بیارم....
+لازم نیست به نظرم....
میشه خودتون در بیارید؟
_اوهوم...
برگشتم...شلوارشو در آورده بود و فقط با ی باکسر رو تخت بود....خوابید فک کنم...
از شدت خجالت قرمز شده بودم و چشامو بسته بودم
ولی خیلی بیحال بود...بدنشم خیلی داغ بود....
دستمال و خیس کردم و اول از همه گذاشتم رو پیشونیش....
انقدر بدنش داغ بود که دستمال داغ میشد...
دوباره...
دستمال و خیس کردم و گذاشتم رو بدنش.....
کل بدنش دستمال گذاشتم...
ساعت ۶ صبح بود....
اوه اصلا متوجه گذر زمان نشدم....
دمای بدنش اومده بود پایین
رمان#تهیونگ#جونگ_کوک#بی_تی_اس#کیدراما#کی_پاپ#کیپاپ#تهکوک#فیک#جیمین#نامجون#جی_هوپ#شوگا#جین
۱۷.۰k
۱۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.