پارت2
#پارت2
بوی وطن!
اعــــع دلم واسه ایران تنگ شده بودا!
اما خیلی دوست داشتم همون آلمان بمونم ، پوف حیف شد!
مرسی که هیچکی نیومد استقبالم واقعا!
قدم برداشتم تا از فرودگاه بیام بیرون که گوشیم زنگ خورد.
گرفتمش تو دستم که دیدم شماره ی
" آراز" بهم چشمک میزنه!
جواب دادم:
-هــــــا؟
آراز-کوفت ، بی لیاقت خنگ نکبت، کجایی؟
-ای مرض،میمون المانی زشت ، به خط ایرانم زنگ زدی لابعد تهرانم دیگه کجا رو دارم برم؟!
آراز-خــاو ، ببین دم فرودگاه پراید خوشگلمو دادم دوستم برات بیاره.
پلاکش "....." هست و یه بادکنک گنده کنارشه. سویٔیچم زیر ماشینه ، بگیر بیا خونه بابات. یه وقت عروسکمو خراب نکنیاااا
-ایش حالا انگار مازراتی داره!نخیر تنبل سالم بهت میدمش.
میمُردی خودت بیای دنبالم؟
آراز- برو بابا من مگه رانندتم؟!
بدون اینکه منتظر ادامه ی حرفش بشم، با خنده گوشیو قطع کردم...
آراز پسرعموم بود که یه سه سالی ازم بزرگتر بود.
یعنی 22 سالش بود.
من کلا با آراز بزرگ شده بودم و مثل داداشم دوسش داشتم.
رفتم تو پارکینگ و ماشینا رو گشتم که بالاخره پرایدشو پیدا کردم.
یه بادکنک قرمز کنار آینه چسبیده بود که روش نوشته بود: "برگشتنت به ایران رو بهت تبریک میگم موجود نفرت انگیز."
خندم گرفت. این پسر هنوز بچه بود.
سوئیچو از زیر ماشین گرفتمو سوار ماشین شدم.
تو 2سالی که آلمان بودم، تهران چقدر عوض شده بود!
راستش بعداز اون اتفاق ، یعنی بعد از قضیه ی کنسرت ماکان بند من چون خیلی خوب گیتار میزدم، از یه مؤسسه
به اموزشگاه معرفی شدم و اونا هم با بورسیه منو فرستادن المان.
اما بعد دو سال دیگه نتونستیم از پس هزینه های اضافی بر بیایم و مجبور به برگشتن شدم ولی...
ولی هنوزم امیرو دوست دارم(:
شاید باورتون نشه ولی این مدتی که ندیدمش حتی بیشتر از قبل عاشقش شدم.
فکر کنم الان 26 سالش شده باشه و رهام 30...
از اونجایی که اخبارشونو دنبال میکردم فهمیدم پگاه که هم فامیل و نامزد قبلی رهام بود ، برگشت پیشش.
اخه بعد از معروف شدن ماکان توسط هربار این درو یه سری عکسای شخصی پگاه و رهام پخش شد و پگاه هم برای انکه به شهرت رهام لطمه ای وارد نشه باهاش به هم زد.
خب حالا هم که آبا از آسیاب افتاد و ماکان بند شور قبلی رو نداره ، پگاه هم که میدونست رهام هنوز عاشقشه برگشت پیشش!
توی همین فکرا بودم که یهو با شدت محکمی خوردم به یه مزدا3...
محکم با دست زدم تو دهنم!
یا امام رضا این چی بود؟
از ماشین پیاده شدم و سریع رفتم جلو.
وااااای جلوی ماشین آراز داغون شد!
اخ خدا، هآرا خاک تو سرت...
هیچ کاری از دستت بر نمیاد.
همینجوری ناله وار داشتم به ماشین اراز نگاه میکردم که با صدای یه خانوم برگشتم سمتش:
-واااای ، دختر ببین چه بلایی سر ماشینم اوردی!
وای اصلا حواسم نبود به چه ماشینی زدم!
برگشتم سمت ماشین که دیدم کاپوت یه مزدا3 نقره ای رفته تو...
یا خود خدا! الان من پول تعمیر مزدا3 از کجا بیارمــــــــــــــــــــــــــــــ
اشک تو چشمام جمع شد و برگشتم سمت خانومه.
اما چقد قیافش آشنا بود!
خانومه خیلی خونسرد داشت منو برانداز میکرد.
دکی اینو باش...
عر عر کنان رفتم پیششو گفتم:
-خانوم دستم به دماغتون ، این ماشین من نیست .
من پولم کجا بود هم ماشین شما رو تعمیر کنم هم این پرایدو.
خانوم توروخدا رحم کنین ، من دانشجو ام. دلتون میاد زندگیم زهرمار بشــــ...
پرید وسط حرفمو گفت:
-خب خب باشه باشه. ببین تو باید برام یه کاری بکنی درعوضش منم پول تعمیر ماشینم که میشه ۱۰۰میلیون رو ازت نمیگیرم!
با شنیدن کلمه ی "۱۰۰" میلیون بالای سرم علامت تعجب در اومد و گفتم:
-چشم چشم، هرکاری بگین میکنم.
خانومه گفت:
-خب اینجا که نمیشه بریم همین کافه ی بغل بشینیم حرف بزنیم...
بوی وطن!
اعــــع دلم واسه ایران تنگ شده بودا!
اما خیلی دوست داشتم همون آلمان بمونم ، پوف حیف شد!
مرسی که هیچکی نیومد استقبالم واقعا!
قدم برداشتم تا از فرودگاه بیام بیرون که گوشیم زنگ خورد.
گرفتمش تو دستم که دیدم شماره ی
" آراز" بهم چشمک میزنه!
جواب دادم:
-هــــــا؟
آراز-کوفت ، بی لیاقت خنگ نکبت، کجایی؟
-ای مرض،میمون المانی زشت ، به خط ایرانم زنگ زدی لابعد تهرانم دیگه کجا رو دارم برم؟!
آراز-خــاو ، ببین دم فرودگاه پراید خوشگلمو دادم دوستم برات بیاره.
پلاکش "....." هست و یه بادکنک گنده کنارشه. سویٔیچم زیر ماشینه ، بگیر بیا خونه بابات. یه وقت عروسکمو خراب نکنیاااا
-ایش حالا انگار مازراتی داره!نخیر تنبل سالم بهت میدمش.
میمُردی خودت بیای دنبالم؟
آراز- برو بابا من مگه رانندتم؟!
بدون اینکه منتظر ادامه ی حرفش بشم، با خنده گوشیو قطع کردم...
آراز پسرعموم بود که یه سه سالی ازم بزرگتر بود.
یعنی 22 سالش بود.
من کلا با آراز بزرگ شده بودم و مثل داداشم دوسش داشتم.
رفتم تو پارکینگ و ماشینا رو گشتم که بالاخره پرایدشو پیدا کردم.
یه بادکنک قرمز کنار آینه چسبیده بود که روش نوشته بود: "برگشتنت به ایران رو بهت تبریک میگم موجود نفرت انگیز."
خندم گرفت. این پسر هنوز بچه بود.
سوئیچو از زیر ماشین گرفتمو سوار ماشین شدم.
تو 2سالی که آلمان بودم، تهران چقدر عوض شده بود!
راستش بعداز اون اتفاق ، یعنی بعد از قضیه ی کنسرت ماکان بند من چون خیلی خوب گیتار میزدم، از یه مؤسسه
به اموزشگاه معرفی شدم و اونا هم با بورسیه منو فرستادن المان.
اما بعد دو سال دیگه نتونستیم از پس هزینه های اضافی بر بیایم و مجبور به برگشتن شدم ولی...
ولی هنوزم امیرو دوست دارم(:
شاید باورتون نشه ولی این مدتی که ندیدمش حتی بیشتر از قبل عاشقش شدم.
فکر کنم الان 26 سالش شده باشه و رهام 30...
از اونجایی که اخبارشونو دنبال میکردم فهمیدم پگاه که هم فامیل و نامزد قبلی رهام بود ، برگشت پیشش.
اخه بعد از معروف شدن ماکان توسط هربار این درو یه سری عکسای شخصی پگاه و رهام پخش شد و پگاه هم برای انکه به شهرت رهام لطمه ای وارد نشه باهاش به هم زد.
خب حالا هم که آبا از آسیاب افتاد و ماکان بند شور قبلی رو نداره ، پگاه هم که میدونست رهام هنوز عاشقشه برگشت پیشش!
توی همین فکرا بودم که یهو با شدت محکمی خوردم به یه مزدا3...
محکم با دست زدم تو دهنم!
یا امام رضا این چی بود؟
از ماشین پیاده شدم و سریع رفتم جلو.
وااااای جلوی ماشین آراز داغون شد!
اخ خدا، هآرا خاک تو سرت...
هیچ کاری از دستت بر نمیاد.
همینجوری ناله وار داشتم به ماشین اراز نگاه میکردم که با صدای یه خانوم برگشتم سمتش:
-واااای ، دختر ببین چه بلایی سر ماشینم اوردی!
وای اصلا حواسم نبود به چه ماشینی زدم!
برگشتم سمت ماشین که دیدم کاپوت یه مزدا3 نقره ای رفته تو...
یا خود خدا! الان من پول تعمیر مزدا3 از کجا بیارمــــــــــــــــــــــــــــــ
اشک تو چشمام جمع شد و برگشتم سمت خانومه.
اما چقد قیافش آشنا بود!
خانومه خیلی خونسرد داشت منو برانداز میکرد.
دکی اینو باش...
عر عر کنان رفتم پیششو گفتم:
-خانوم دستم به دماغتون ، این ماشین من نیست .
من پولم کجا بود هم ماشین شما رو تعمیر کنم هم این پرایدو.
خانوم توروخدا رحم کنین ، من دانشجو ام. دلتون میاد زندگیم زهرمار بشــــ...
پرید وسط حرفمو گفت:
-خب خب باشه باشه. ببین تو باید برام یه کاری بکنی درعوضش منم پول تعمیر ماشینم که میشه ۱۰۰میلیون رو ازت نمیگیرم!
با شنیدن کلمه ی "۱۰۰" میلیون بالای سرم علامت تعجب در اومد و گفتم:
-چشم چشم، هرکاری بگین میکنم.
خانومه گفت:
-خب اینجا که نمیشه بریم همین کافه ی بغل بشینیم حرف بزنیم...
۷.۳k
۰۳ تیر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.