هزار پارتی جونگکوکـــ 5
صدای آرومش توی مکان پیچ خورد"
+خفه شو.. مطمئن باش جنازهم هم نمیندازم رو دوشت! چه برسه به اینکه بیام پیشت!!
_چ فکری درباره ی من کردی؟ اینکه هر دختری ک دیدم و میبوسم؟ اشتباه فک کردی. میتونستم خیلی کارا همینجا باهات کنم، کسیم قرار نبود چیزی بگه، ولی قرار نیست همچین کاری کنم. در ضمن، مردی ام سمتم نیا، بهت ی فرصت دادم ولی خرابش کردی...
'سمت تخت خودش رفت و سعی کرد با خوابیدن افکارشو دور کنه'
+قطعا سمتت نمیام..تو یه عوضیِ به تمام معنایی....
+فرصت!؟ چقد وقیح!!
"با دیدن اینکه اون میخواست با خوابیدن فقط صدای ذهنشو خفه کنه آروم زمزمه کرد"
+کاش یه جوری میتونستم لبامو بشورم!..دلم میخواد زجه بزنم! عوضی!!
'اینکه با بیست و دو سال سن اون هم اولین بوسش بود چیز عجیبی بود، ولی اونقدر غرور داشت ک حاضر بود متج.اوز خطاب ش ولی هیچ وقت خورد نشه..'
"به عضلات کمر پسری که روی تخت خوابیده بود خیره شد..
فضای داخل اتاق زیادی سرد بود
نگاهش رو به اطرافش انداخت..
پتوی نازکی که بعضی از جاهاش به خاطر گیر کردن به فنر های که از تشک بیرون زده پاره شده بود رو توی مشتش گرفت
آروم از تخت پایین اومد که صدای قژ قژ تخت به وضوح شنیده شد
آروم به طرف پسر رفت و پتو رو تا بالای شونه های پسر کشید"
+فکر نکنی یه وقت خوشم اومده...اینجا سرده..یه وقت سرما میخوری..دلم سوخت نگران شدم..!!"
'انقدر خسته بود ک تو چند دیقه خوابش برده بود، ولی اگ بیدار بود قطعا هردوشون رو ی تخت بودن...'
"بوی عطر تند و تلخی که زده بود توی ریه هاش رو پر کرد..
زیر لب حرف هاش رو بیان میکرد"
+خوشبو ئه!
"پتو رو تا بالای گردنش کشید و انگشتش رو روی موهای کوتاهِ بلوند شدش حرکت داد: موهاش مشکی بوده!؟ قشنگه!
'توی خوابم میتونست حس کنه دسته ظریفی روی سرش حرکت میکنه... صداهای ارومی از خودش درمیاورد... انگار ک بدشم نیومده... ولی خب، ات نمیدونست اگ ب این کاراش ادامه بده ب ضرر خودشه... '
+خفه شو.. مطمئن باش جنازهم هم نمیندازم رو دوشت! چه برسه به اینکه بیام پیشت!!
_چ فکری درباره ی من کردی؟ اینکه هر دختری ک دیدم و میبوسم؟ اشتباه فک کردی. میتونستم خیلی کارا همینجا باهات کنم، کسیم قرار نبود چیزی بگه، ولی قرار نیست همچین کاری کنم. در ضمن، مردی ام سمتم نیا، بهت ی فرصت دادم ولی خرابش کردی...
'سمت تخت خودش رفت و سعی کرد با خوابیدن افکارشو دور کنه'
+قطعا سمتت نمیام..تو یه عوضیِ به تمام معنایی....
+فرصت!؟ چقد وقیح!!
"با دیدن اینکه اون میخواست با خوابیدن فقط صدای ذهنشو خفه کنه آروم زمزمه کرد"
+کاش یه جوری میتونستم لبامو بشورم!..دلم میخواد زجه بزنم! عوضی!!
'اینکه با بیست و دو سال سن اون هم اولین بوسش بود چیز عجیبی بود، ولی اونقدر غرور داشت ک حاضر بود متج.اوز خطاب ش ولی هیچ وقت خورد نشه..'
"به عضلات کمر پسری که روی تخت خوابیده بود خیره شد..
فضای داخل اتاق زیادی سرد بود
نگاهش رو به اطرافش انداخت..
پتوی نازکی که بعضی از جاهاش به خاطر گیر کردن به فنر های که از تشک بیرون زده پاره شده بود رو توی مشتش گرفت
آروم از تخت پایین اومد که صدای قژ قژ تخت به وضوح شنیده شد
آروم به طرف پسر رفت و پتو رو تا بالای شونه های پسر کشید"
+فکر نکنی یه وقت خوشم اومده...اینجا سرده..یه وقت سرما میخوری..دلم سوخت نگران شدم..!!"
'انقدر خسته بود ک تو چند دیقه خوابش برده بود، ولی اگ بیدار بود قطعا هردوشون رو ی تخت بودن...'
"بوی عطر تند و تلخی که زده بود توی ریه هاش رو پر کرد..
زیر لب حرف هاش رو بیان میکرد"
+خوشبو ئه!
"پتو رو تا بالای گردنش کشید و انگشتش رو روی موهای کوتاهِ بلوند شدش حرکت داد: موهاش مشکی بوده!؟ قشنگه!
'توی خوابم میتونست حس کنه دسته ظریفی روی سرش حرکت میکنه... صداهای ارومی از خودش درمیاورد... انگار ک بدشم نیومده... ولی خب، ات نمیدونست اگ ب این کاراش ادامه بده ب ضرر خودشه... '
۱۸.۶k
۰۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.