اشنای دوران دبیرستان
(های اومدم یه تک پارتی از ته بنویسم و باز محو شم)
زبان ا/ت•
با صدای الارم گوشیم که خبر از صبح شدن میداد به سختی از تختم دل کندم و پتو رو کنار زدم و بلند شدم، رفتم wc و کارای لازم و انجام دادم بعدم اومدم بیرون و موهامو شونه کردم و یه کوچولو میکاپ کردم و یه لباس مناسب واسه شرکت پوشیدم ( اسلاید دو) بعدم سوییچ ماشینو برداشتم رفتم پایین
( علامت ا/ت:+ علامت مامانش:-)
+ صبح بخیر مامان من دارم میرم شرکت
- صبح تو ام بخیر مراقب خودت باش
+ باشه
از خونه اومدم بیرون و سوار ماشینم شدم و راه افتادم. از خونه تا شرکت فقط ۱۵ دقیقه راه بود و زود رسیدم اما تا پامو گذاشتم داخل منشیم خانم هان با کلی برگه اومد سمتم
( علامت خانم هان: *)
* صبحتون بخیر این برگه ها رو باید امضا کنید و چند تای اخر هم باید تایید بشن و اینا هم اجازه نامه تولید شامپوی تقویتی مو جدید ان ( ا/ت رئیس شرکت لوازم ارایشی بهداشتی عه)
+ ام خب اول بیا بریم دفترم
رفتیم تو دفترم و نشستم پشت میزم و خانم هان برگه ها رو گذاشت و رفت تا به کارکنای جدید سر برنه از مرتب بودن اوضاع مطمئن شه
بعد از تموم شدن برگه ها•
اااا بلاخره تموم شدن ، به ساعت نگاه کردم ۱٠ بود رفتم تو ابدارخونه و یه لیوان قهوه درست کردم و بعد از خوردنش به اتاق جلسه رفتم و بعد از من چند نفر دیگه و در اخر نماینده شرکت تبلیغاتی ای که هفته قبل باهاش قرداد بسته بودیم وارد اتاق جلسه شدن
+ خیلی ممنون که سر جلسه حاضر شدید امروز میخوایم درباره محصول جدیدمون صحبت کنیم نمونه ای ازش رو به روتون هست
همه قوطی مشکی رنگ رو به روشون رو برداشتن و بررسیش کردن، حس رضایت رو تو چهره اشون میشد دید
" این واقعا عالیه
» بله درسته
+ ممنونم موضوع بعدی که باید مطرح شه تبلیغ این محصوله که اقای هوانگ ( نماینده شرکت تبلیغاتی) براتون توضیح میدن
بعد از گفتن اخرین جمله نشستم رو صندلیم و اقای هوانگ بلند شد تا صحبت کنه
( علامت اقای هوانگ: &)
& خب پیشنهاد ما برای تبلیغ این محصول خانمی عه که موهاش در حال ریختن عه که یه مرد این شامپو رو بهش میده و خانم هیجان زده میشه و بعد هردو به دوربین نگاه میکنن و 👌🏻 رو نشون میدن
" جالبه
+ منم باهاش موافقم
& پس تصمیم گرفته شد من فردا با مدل هامون برای ضبط تبلیغ برمیگردم
+ بسیار خب پایان جلسه رو اعلام میکنم
پرش زمانی به فردا•
تو استودیو منتظر اقای هوانگ و مدل هاش بودم که همراه با خانم هان از راه رسیدن
*& صبح بخیر
+ اوه صبح بخیر
& ایشون اقای کیم تهیونگ و ایشون هم خانم مین یونا هستم
با هردوشون دست دادم
+ خوشبختم
( علامت ته: _ علامت یونا: §)
_§ همچنین
قیافه اقای کیم برام خیلی اشنا بود گرچه به خاطر نیاوردم کجا دیدمش احتمالا تو یکی از تبلیغات تلوزیون بوده
کارکنا مشغول اماده کردن صحنه فیلم برداری و میکاپ ارتیستا درحال اماده کردن مدلا بودن
تمام مدت به اقای کیم خیره شده بودم حتی اسمش برام خیلی اشنا بود تمام خاطراتمو مرور کردم اما بازم یادم نیومد کجا دیدمش، بیخیال شدم و به فیلم برداری نظاره کردم
بعد از تموم شدن فیلم برداری•
هوا تقریبا تاریک شده بود و فیلم برداری ام تموم شده بود کیفمو برداشتم، درحالی که داشتم از استودیو خارج میشدم با به یاد اوردن چیزی سر جام میخکوب شدم، خدایا چقد من خنگم کیم تهیونگ سال دوم دبیرستان همکلسیم بود و به همراه دوست پسر رفیق صمیمیم داخل یه اکیپ بودن و معمولا دردسر درست میکردن سرمو برگردوندمو بهش نگاه کردم مطمئن شدم خودشه، برگشتمو رو یه صندلی نشستم و منتظر موندم که استودیو یکم خلوت شه تا بتونم باهاش حرف بزنم
بعد حدود ده دقیقه بیشتر افراد داخل استودیو رفتن و بلاخره فرصت حرف زدن با تهیونگ رو داشتم به سمتش رفتم
+ عام میتونم باهاتون صحبت کنم اقای کیم؟
_ البته بفرمایید
+ نمیدونم دقیقا چطوری بگم ولی سال دوم دبیرستان رو یادته؟ ما اون سال همکلاسی بودیم
_ چه عجب بعد از اون همه دید زدنم بلاخره یادت اومد
+ معذرت میخوام
_ مهم نیست، حتی یه درصد ام فک نمیکردم بعد ۱٠ سال تو همچین موقعیتی ببینتون خانم رئیس
+ منم همین طور اقای مدل
بعد از این حرفم هردومون زدیم زیر خنده
_ نظرت چیه ا هم شام بخوریم؟
+ موافقم خیلی گشنمه
_ صبر کن به منیجر بگم و بعد بریم
+ باشه
از زبان راوی•
ا/ت و تهیونگ اون شب با هم شام خوردن و کلی گفتن و خندیدن و بعد از گذشت چند هفته با هم وارد رابطه شدن
••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
خب دیگه تموم شد حالا از تصورات قشنگت بیا بیرون و انگشتتو قر بدی رو لایک کامنتم اگه دوست داشتی بزار فالو ام یه دستی بکش
زبان ا/ت•
با صدای الارم گوشیم که خبر از صبح شدن میداد به سختی از تختم دل کندم و پتو رو کنار زدم و بلند شدم، رفتم wc و کارای لازم و انجام دادم بعدم اومدم بیرون و موهامو شونه کردم و یه کوچولو میکاپ کردم و یه لباس مناسب واسه شرکت پوشیدم ( اسلاید دو) بعدم سوییچ ماشینو برداشتم رفتم پایین
( علامت ا/ت:+ علامت مامانش:-)
+ صبح بخیر مامان من دارم میرم شرکت
- صبح تو ام بخیر مراقب خودت باش
+ باشه
از خونه اومدم بیرون و سوار ماشینم شدم و راه افتادم. از خونه تا شرکت فقط ۱۵ دقیقه راه بود و زود رسیدم اما تا پامو گذاشتم داخل منشیم خانم هان با کلی برگه اومد سمتم
( علامت خانم هان: *)
* صبحتون بخیر این برگه ها رو باید امضا کنید و چند تای اخر هم باید تایید بشن و اینا هم اجازه نامه تولید شامپوی تقویتی مو جدید ان ( ا/ت رئیس شرکت لوازم ارایشی بهداشتی عه)
+ ام خب اول بیا بریم دفترم
رفتیم تو دفترم و نشستم پشت میزم و خانم هان برگه ها رو گذاشت و رفت تا به کارکنای جدید سر برنه از مرتب بودن اوضاع مطمئن شه
بعد از تموم شدن برگه ها•
اااا بلاخره تموم شدن ، به ساعت نگاه کردم ۱٠ بود رفتم تو ابدارخونه و یه لیوان قهوه درست کردم و بعد از خوردنش به اتاق جلسه رفتم و بعد از من چند نفر دیگه و در اخر نماینده شرکت تبلیغاتی ای که هفته قبل باهاش قرداد بسته بودیم وارد اتاق جلسه شدن
+ خیلی ممنون که سر جلسه حاضر شدید امروز میخوایم درباره محصول جدیدمون صحبت کنیم نمونه ای ازش رو به روتون هست
همه قوطی مشکی رنگ رو به روشون رو برداشتن و بررسیش کردن، حس رضایت رو تو چهره اشون میشد دید
" این واقعا عالیه
» بله درسته
+ ممنونم موضوع بعدی که باید مطرح شه تبلیغ این محصوله که اقای هوانگ ( نماینده شرکت تبلیغاتی) براتون توضیح میدن
بعد از گفتن اخرین جمله نشستم رو صندلیم و اقای هوانگ بلند شد تا صحبت کنه
( علامت اقای هوانگ: &)
& خب پیشنهاد ما برای تبلیغ این محصول خانمی عه که موهاش در حال ریختن عه که یه مرد این شامپو رو بهش میده و خانم هیجان زده میشه و بعد هردو به دوربین نگاه میکنن و 👌🏻 رو نشون میدن
" جالبه
+ منم باهاش موافقم
& پس تصمیم گرفته شد من فردا با مدل هامون برای ضبط تبلیغ برمیگردم
+ بسیار خب پایان جلسه رو اعلام میکنم
پرش زمانی به فردا•
تو استودیو منتظر اقای هوانگ و مدل هاش بودم که همراه با خانم هان از راه رسیدن
*& صبح بخیر
+ اوه صبح بخیر
& ایشون اقای کیم تهیونگ و ایشون هم خانم مین یونا هستم
با هردوشون دست دادم
+ خوشبختم
( علامت ته: _ علامت یونا: §)
_§ همچنین
قیافه اقای کیم برام خیلی اشنا بود گرچه به خاطر نیاوردم کجا دیدمش احتمالا تو یکی از تبلیغات تلوزیون بوده
کارکنا مشغول اماده کردن صحنه فیلم برداری و میکاپ ارتیستا درحال اماده کردن مدلا بودن
تمام مدت به اقای کیم خیره شده بودم حتی اسمش برام خیلی اشنا بود تمام خاطراتمو مرور کردم اما بازم یادم نیومد کجا دیدمش، بیخیال شدم و به فیلم برداری نظاره کردم
بعد از تموم شدن فیلم برداری•
هوا تقریبا تاریک شده بود و فیلم برداری ام تموم شده بود کیفمو برداشتم، درحالی که داشتم از استودیو خارج میشدم با به یاد اوردن چیزی سر جام میخکوب شدم، خدایا چقد من خنگم کیم تهیونگ سال دوم دبیرستان همکلسیم بود و به همراه دوست پسر رفیق صمیمیم داخل یه اکیپ بودن و معمولا دردسر درست میکردن سرمو برگردوندمو بهش نگاه کردم مطمئن شدم خودشه، برگشتمو رو یه صندلی نشستم و منتظر موندم که استودیو یکم خلوت شه تا بتونم باهاش حرف بزنم
بعد حدود ده دقیقه بیشتر افراد داخل استودیو رفتن و بلاخره فرصت حرف زدن با تهیونگ رو داشتم به سمتش رفتم
+ عام میتونم باهاتون صحبت کنم اقای کیم؟
_ البته بفرمایید
+ نمیدونم دقیقا چطوری بگم ولی سال دوم دبیرستان رو یادته؟ ما اون سال همکلاسی بودیم
_ چه عجب بعد از اون همه دید زدنم بلاخره یادت اومد
+ معذرت میخوام
_ مهم نیست، حتی یه درصد ام فک نمیکردم بعد ۱٠ سال تو همچین موقعیتی ببینتون خانم رئیس
+ منم همین طور اقای مدل
بعد از این حرفم هردومون زدیم زیر خنده
_ نظرت چیه ا هم شام بخوریم؟
+ موافقم خیلی گشنمه
_ صبر کن به منیجر بگم و بعد بریم
+ باشه
از زبان راوی•
ا/ت و تهیونگ اون شب با هم شام خوردن و کلی گفتن و خندیدن و بعد از گذشت چند هفته با هم وارد رابطه شدن
••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
خب دیگه تموم شد حالا از تصورات قشنگت بیا بیرون و انگشتتو قر بدی رو لایک کامنتم اگه دوست داشتی بزار فالو ام یه دستی بکش
۸.۱k
۰۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.