kooki👿
🐡part 10🐡
🦀kooki🦀
داشتیم قدم میزدیم🚶🏻♂️
که یهو. ..کوکی منو بغل کرد هیچی نگفتم
کوک:پاهای بیبی مون خسته نشد؟
ه.ی:🤭
هیچی نگفتم فقط یه لبخند زدم
اونقد راحت بغلم کرده بود که فکر میکردم من پرم در اون حد سبک بودم😂
داشتم با موهای کوک بازی میکردم
رسیدیم به یه کافه
کوک منو پایین گذاشت دست رو گرفت و رفتیم داخل
کوک:چی میخوری بیب؟
ه.ی:قهوه
کوک:دوتا قهوه لطفا
کافه چی:چشم حتما
کافه چی:چقد شما دو تا به هم میاین
ه.ی:🤭
کوکی:ممنون آقا
قهوه ها رو گرفت و همین طور که راه میرفتم گفت
کوک:یه سوال بپرسم دوباره غش نمیکنی؟
ه.ی:😂نه بابا بگو
کوک:میخوام فقط مال من شی
ه.ی:وااات؟
کوکی:دوست دارم میخوام باهات باشم
تو چشاش نگاه کردم یکم قدم رو بلند کردم و لباش رو بوسیدم
ه.ی:من الانشم مال توام
کوک بغلم کرد پاهام رو دور کمرش حلقه کردم لباش رو محکم رو لبام کوبید
ه.ی:ای وایی تهیونگ ؟
تهیونگ:😠اقای کوک با خواهرم چیکار میکنی؟؟
کوک:خواهر شما الان دیگه مال منه@-@
تهیونگ:وااااو مبارکه
ناراحتی رو میشد تو چشاش دید
همونطور که تو بغل کوک بودم با تهیونگ تا خونه رفتیم
کوک من رو زمین گذاشت در خونه رو باز کرد
کوک:برین کنار ما داریم میایم
جیمین: کپکت خروس میخونه آقا کوک
کوکی:آره اره میخونه چون ه.ی از این به بعد مال منه
جین آبی که توی دهنش بود و ریخت بیرون
جین:چییی؟
نامجون:یاااااااا مبارکه
یهو :.....
تا پارت بعد بابای👋🏻❤️
Faitying baby ⛱️💚
🦀kooki🦀
داشتیم قدم میزدیم🚶🏻♂️
که یهو. ..کوکی منو بغل کرد هیچی نگفتم
کوک:پاهای بیبی مون خسته نشد؟
ه.ی:🤭
هیچی نگفتم فقط یه لبخند زدم
اونقد راحت بغلم کرده بود که فکر میکردم من پرم در اون حد سبک بودم😂
داشتم با موهای کوک بازی میکردم
رسیدیم به یه کافه
کوک منو پایین گذاشت دست رو گرفت و رفتیم داخل
کوک:چی میخوری بیب؟
ه.ی:قهوه
کوک:دوتا قهوه لطفا
کافه چی:چشم حتما
کافه چی:چقد شما دو تا به هم میاین
ه.ی:🤭
کوکی:ممنون آقا
قهوه ها رو گرفت و همین طور که راه میرفتم گفت
کوک:یه سوال بپرسم دوباره غش نمیکنی؟
ه.ی:😂نه بابا بگو
کوک:میخوام فقط مال من شی
ه.ی:وااات؟
کوکی:دوست دارم میخوام باهات باشم
تو چشاش نگاه کردم یکم قدم رو بلند کردم و لباش رو بوسیدم
ه.ی:من الانشم مال توام
کوک بغلم کرد پاهام رو دور کمرش حلقه کردم لباش رو محکم رو لبام کوبید
ه.ی:ای وایی تهیونگ ؟
تهیونگ:😠اقای کوک با خواهرم چیکار میکنی؟؟
کوک:خواهر شما الان دیگه مال منه@-@
تهیونگ:وااااو مبارکه
ناراحتی رو میشد تو چشاش دید
همونطور که تو بغل کوک بودم با تهیونگ تا خونه رفتیم
کوک من رو زمین گذاشت در خونه رو باز کرد
کوک:برین کنار ما داریم میایم
جیمین: کپکت خروس میخونه آقا کوک
کوکی:آره اره میخونه چون ه.ی از این به بعد مال منه
جین آبی که توی دهنش بود و ریخت بیرون
جین:چییی؟
نامجون:یاااااااا مبارکه
یهو :.....
تا پارت بعد بابای👋🏻❤️
Faitying baby ⛱️💚
۲۹.۱k
۱۴ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.