پارت ۶ عشق بی پایان
پارت ۶ عشق بی پایان
صبح یهو مادر کوک در اتاق کوک و ات رو زد ولی چون اونا خواب بودن صدای درو نشنیدن
یهو مادر کوک درو باز کرد و تعجب کرده بود چون تاحالا ندیده بود ات و کوک همو بغل کنن
بعد از اینکه ات و کوک بیدار شدن کوک رفت دوش بگیره بعد از دوش گرفتن کوک کوک رفت سرکار ات میخواست دوش بگیره بعد هم به مادر کوک کمک کنه.
کوک توی راه تصمیم گرفته بود که ات توی این چند ماه خسته شده و نیاز به ی سفر داره
صبح یهو مادر کوک در اتاق کوک و ات رو زد ولی چون اونا خواب بودن صدای درو نشنیدن
یهو مادر کوک درو باز کرد و تعجب کرده بود چون تاحالا ندیده بود ات و کوک همو بغل کنن
بعد از اینکه ات و کوک بیدار شدن کوک رفت دوش بگیره بعد از دوش گرفتن کوک کوک رفت سرکار ات میخواست دوش بگیره بعد هم به مادر کوک کمک کنه.
کوک توی راه تصمیم گرفته بود که ات توی این چند ماه خسته شده و نیاز به ی سفر داره
۳.۰k
۲۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.