پارت ۱۴ : وقتی اومدید ایران ...
هنوز اخرای خلاصه خدیجه خانم اومد تو
و گفت : ای وایی یادم رفت میخواستم به معصومه بگم که اون روز چی به رباب گفتم رفت خونه ننش ای وای یادم رفت
شوگا : مامان جون گرسمنونه
خدیجه خانم : ای وای شامم که نزاشتم دلمم نمیاد توی آشپزخونه به این تمیزی غذا بپزم در هر صورت این خونه تکونی اولیه بود هنور یکی دیگه خونه تکنی مونده
پسرا : وای نه
جین : پس گفتم چرا نزدیک ماه ایپرل که میرسه ا.ت با وسواس کل عمارت رو میریزه بیرون تنها عمارت و برق میندازه
خدیجه خانم : دختر خودم دیگه وسواس خانواده داره همیشه باید خونش برق بزنه و تمیز باشه
ا.ت : الحق به مامان خودم رفتم
خدیجه خانم : میگم شام چی دوس دارید بزارم
جین : یادتونه پارسال که اومدیم واسمون قرمه سبزی درست کردید من دلم تز اونا میخواد
خدیجه خانم : باشه مادر العان یار میزارم فقط جیمین جان داشتی قابلمه ها رو جابه جا میکردی دیگ زودپز و کجا گذاشتی
جیمین : توی کمد که همه چی قرپاتی بود بعد مرتب شد توی اون
خدیجه خانم : باشه مادر
خدیجه خانم سریع لوبیا هارو ریخت توی یه قابلمه ی کوچیک و گذاشت بپزه
توی یه تابه شبزی خورشتی ها رو تفت داو که عطرش بلند شد
بعد توی دیگ زود پز دوتا پیاز خوش عطر و نگینی خورد کرد و تفت داد یکن سیرم زد و یکن که پیاز شیشه ای و طلایی شد گوشت گوساله هایی که مکعبی خورد زده بود اضافه کرد و طفتش داد آخر سرم سبزی رو اضافه کرد سبزی ها سبزی قرمه سبزی بود که مشهد گرفته بودن خیلی عطر و بوی خوبی داشت حسابی باهم تفت داد یکن از ادویه هایی خوش عطرش ریخت و قشنگ تفت داد به غیر از نمک لوبیاهای نیم پزم ریخت و آبم ریخت و دویه تا لیموعمانی انداخت توی دیگ و درشو بست و گداشت عطر مواد به خورد همدیگه بره
توی اون فاصله برنجم یا ته دیگ نون لواش درست کرد و گذاشت دم بکشه و اومد نشست پیش پسرا
ا.ت : مامان
خدیجه خانم : جانم
ا.ت : کی میریم سیسمونی بخریم
جین : ا.ت هنوز تازه وار ماه ۶ شدی یکن صبر کن راستی مامان جون باید سیسمونی رو کره بگیریم آخه اگه اینجا بگیریم باید این همه وسیله رو بفرستیم اونجا
خدیجه خانم : نه مادر من همینجا میگیرم وسایلایی که بچه نیاز داره نگه میدارم بقیشم میفرستم اون ور
جین : آهان
ا.ت : آهای شیش تا عموی جذاب و یه دونه دایی خوشمل بچم توی خرید سیسمونی باید کمکم کنید هااااا نمیزارم قصر در برید
علیرصا : من که از خدامه
و همه خندیدن
جین : میگم مامان جون شنیدم میگن ایران سفرای شمال خیلی جالبی داره
ا.ت : عید میریم شمال ( ذوق مرگ )
خدیجه خانم : والا معلوم نیست که تو حامله ای انرزیت که توپ مادر بزنم به تخته هیکلتم مثل چوب خشکه عینهو مارمولک انگار حامله نیستی بعدشم همه چی میخوری همه جا میری مطمعنی حامله ای
ا.ت : اااا مامان من شبیه مارمولکم
و گفت : ای وایی یادم رفت میخواستم به معصومه بگم که اون روز چی به رباب گفتم رفت خونه ننش ای وای یادم رفت
شوگا : مامان جون گرسمنونه
خدیجه خانم : ای وای شامم که نزاشتم دلمم نمیاد توی آشپزخونه به این تمیزی غذا بپزم در هر صورت این خونه تکونی اولیه بود هنور یکی دیگه خونه تکنی مونده
پسرا : وای نه
جین : پس گفتم چرا نزدیک ماه ایپرل که میرسه ا.ت با وسواس کل عمارت رو میریزه بیرون تنها عمارت و برق میندازه
خدیجه خانم : دختر خودم دیگه وسواس خانواده داره همیشه باید خونش برق بزنه و تمیز باشه
ا.ت : الحق به مامان خودم رفتم
خدیجه خانم : میگم شام چی دوس دارید بزارم
جین : یادتونه پارسال که اومدیم واسمون قرمه سبزی درست کردید من دلم تز اونا میخواد
خدیجه خانم : باشه مادر العان یار میزارم فقط جیمین جان داشتی قابلمه ها رو جابه جا میکردی دیگ زودپز و کجا گذاشتی
جیمین : توی کمد که همه چی قرپاتی بود بعد مرتب شد توی اون
خدیجه خانم : باشه مادر
خدیجه خانم سریع لوبیا هارو ریخت توی یه قابلمه ی کوچیک و گذاشت بپزه
توی یه تابه شبزی خورشتی ها رو تفت داو که عطرش بلند شد
بعد توی دیگ زود پز دوتا پیاز خوش عطر و نگینی خورد کرد و تفت داد یکن سیرم زد و یکن که پیاز شیشه ای و طلایی شد گوشت گوساله هایی که مکعبی خورد زده بود اضافه کرد و طفتش داد آخر سرم سبزی رو اضافه کرد سبزی ها سبزی قرمه سبزی بود که مشهد گرفته بودن خیلی عطر و بوی خوبی داشت حسابی باهم تفت داد یکن از ادویه هایی خوش عطرش ریخت و قشنگ تفت داد به غیر از نمک لوبیاهای نیم پزم ریخت و آبم ریخت و دویه تا لیموعمانی انداخت توی دیگ و درشو بست و گداشت عطر مواد به خورد همدیگه بره
توی اون فاصله برنجم یا ته دیگ نون لواش درست کرد و گذاشت دم بکشه و اومد نشست پیش پسرا
ا.ت : مامان
خدیجه خانم : جانم
ا.ت : کی میریم سیسمونی بخریم
جین : ا.ت هنوز تازه وار ماه ۶ شدی یکن صبر کن راستی مامان جون باید سیسمونی رو کره بگیریم آخه اگه اینجا بگیریم باید این همه وسیله رو بفرستیم اونجا
خدیجه خانم : نه مادر من همینجا میگیرم وسایلایی که بچه نیاز داره نگه میدارم بقیشم میفرستم اون ور
جین : آهان
ا.ت : آهای شیش تا عموی جذاب و یه دونه دایی خوشمل بچم توی خرید سیسمونی باید کمکم کنید هااااا نمیزارم قصر در برید
علیرصا : من که از خدامه
و همه خندیدن
جین : میگم مامان جون شنیدم میگن ایران سفرای شمال خیلی جالبی داره
ا.ت : عید میریم شمال ( ذوق مرگ )
خدیجه خانم : والا معلوم نیست که تو حامله ای انرزیت که توپ مادر بزنم به تخته هیکلتم مثل چوب خشکه عینهو مارمولک انگار حامله نیستی بعدشم همه چی میخوری همه جا میری مطمعنی حامله ای
ا.ت : اااا مامان من شبیه مارمولکم
۶.۹k
۲۳ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.