卩卂尺ㄒ6
(فراموش شده)
دیدم که داره گیم بازی میکنه
گفت:بزن ....بزن... اههههه
رفتم سمتش دید غرق بازیه و هدفون روی گوششه
کنارش وایسادم دیدم دوبار هم متوجه من نشده با کف دستم یدونه محکم زدم پس کلش تا بالاخره بهم نگاه کرد وهدفونش رو در اورد و گفت:اخخخخ....لعنتی سرم ترکید
گفتم:حقته 5 دقیقه هیت اینجا اومدم وایسادم گوه میخوری نمیبینی منو
گفت:خب غرق بازی بودم..الان خوبه؟با زی رو باختم
گفتم:به درکک عنتر
رفتم روی پاش نشستم و با کیوتی گفتم:اوپاااا میشه ازت یه خواهشی کنم؟
گفت:چکار میکنی؟...اها حالا که لازمم داری شدم اوپا اره؟
بغلش کردم و گفتم:اوپااا تروخدااا(ناراحتی کیوت)
گفت:اووف کیمورا بخدا الان میخورمت اینجری میکنی(خنده)اوکی بگو
لبخند زدم و گفتم:اوپااا...میشه امشب بریم بار ها؟
گفت:امشب؟؟...نمیتونم بگم که نه باشه بریم
گفتم:واقعااااا؟؟......مرسیییییییییییییییی
(پرش زمانی به شب)
یه لباس خوشگل پوشیدم(اسلاید 2)و ارایش ملایمی کردم و کیفم رو برداشتم و رفتم بیرون از اتاق
رفتم دم در اتاق جین و درو باز کردم دیدم که لباس پوشیده
گفت:کیمورا وارد طویله که نمیشی:/ در بزن ...اگه یکم زودتر اومده بودی به فاک میرفتم
گفتم:خیله خب بابا بیا بریم...راستی اوپااا خوشتیپ شدی هااا(چشمک)
گفت:هه چی فک کردی من همیشه خوشتیپ بودم و هستم تازه جذاب و تو دل برو هم هستم
گفتم:بله بله....اگه اعتماد به نفس تورو داشتم الان رو ابرا بودم ...بریم
گفت:باشه بریم
رفتیم پایین و جین سویچ ماشینش رو برداشت از روی اوپن و داشتیم از در خارج میشدیم که دایی گفت:هییی جذابا کجا میرین؟
برگشتیم و به دایی نگاه کردیم
گفتم:دایی داریم میریم خوش بگذرونیم ...شماهم میاین؟
لبخند زد و گفت:خوش بگذره...نه مرسی شما برین
گفتم:باشه پس خدافظ
دایی گفت:خدافظ
رفتیم بیرون و سوار ماشین جین شدیم
رفتیم بار و تا وارد اونجا شدیم بوی سیگار و الکل میومد
یه اقایه ای اومد سمتمون و گفت:هزینه رو بپرداخت کنید
من گفتم:هزینه؟
گفت:بله اینجا مفت که نیست باید پول بدین
گفتم :باشه
خواستم کارتم رو در بیارم که جین کارت رو داد و کشید
اقاهه کارت رو کشید و حساب کرد و گفت:حالا ش بفرمایید خوش بگذرونید
(نکته:جایی که رفتن بار ادم پولدارا و کله گنده ها بود ولی خودشون نمیدونستن)
رفتیم سر یه میز وایسادیم و بعدش یه خانمه ای اومد برامون مشروب دوتا شیشه مشروب اورد من برای خودم و جین ریختم و شات هامون رو زدیم به هم کشیدیم بالا یکم که مست شدیم رفتیم وسط و خوش گذروندیم
دیدم که چند نفراونور نشستن که برام اشناهن
رفتم طرفشون و دیدم که تهیونگ با چند نفر دیگه داره قمار میکنه
تا منو دید بلند شد و اومد طرفم ...
حالت مستی داشت
گفت:او کیمورا توهم اینجایی؟
گفتم:اوهوم بله
گفت:میای با هم بنوشیم
گفتم:باشه ...ولی شما خیلی مستین مطمئنین که میخواین بنوشید؟
گفت:اره بیا
رفتیم نشستیم روی مبلای اونجا جین داشت با مستی اونجا میرقصید
شات اول رو خوردیم و همینطور 2.3.4.5.6 خیلی مست شده بودیم
بلند شدم و با حالت مستی گفتم:اوممم....تهیونگ میای برقصیم؟
گفت:اوهوم و بلند شد
مثل دیوونه ها داشتیم میرقصیدیم و میخندیدیم
بقیش رو دیگه یادم نیست
(فردا)
با سر درد عجیبی از خواب بیدار شدم و دیدم که با لباس خواب روی تختمم
تا جایی که یادم میومد رفتیم بار و تهیونگ رودیدم و باهم مست کردیم بقیش رو یادم نیس
با حالت تلو تلو خوران رفتم سمت در و درو باز کردم و یکی از خدمتکارای خونه رو دیدم
گفتم:ببخشید دیشب چه اتفاقی افتاد؟
گفت:خب....چیزی یادتون نیست؟
گفتم:نه لطفا تعریف کن
گفت:خب ...چند تا از بادیگاردای جناب تهیونگ فک کنم شما و اقای جین رو در حالت مستی اوردن خونه و ماهم لباساتون رو که روشون شراب ریخته بود رو براتون عوض کردیم و گذاشتیمتون روی تخت که بی هوش شدین
با خجالت گفتم:اهان ممنونم
رفتم سمت اتاق جین و دیدم که نشسته روی تخت وداره کتاب میخونه
گفتم:هی الاغ نمیدونستم کتابم میخونی
گفت:حالا که میبینی میخونم
گفتم:جین تو هیچی از اتفاقات دیشب یادت هست ؟
گفت:اره تا حدودی
گفتم:خب چیشد؟
گفت:هیچی اون اقاهه که خودش رو تهیونگ رییس تو معرفی کرده بود به بادیگارش گفت که مارو برسونه همین
گفتم:اع اهان اوک ...میگیم امروز تعطیله بریم بیرون خرید؟
گفت:وایی کیمورا بیخیال بعد از چند روز یه بهونه گیر اوردم تا به یونا بگم بیاد کافه باهم باشیم تروخدا خرابش نکن
گفتم:باشه بابا..خودم میرم ....زن ذلیل
گفت:یاااا....من ز...
داشت همینجور زر میزد که از اتاق خارج شدم و رفتم توی اتاق خودم
دیدم که داره گیم بازی میکنه
گفت:بزن ....بزن... اههههه
رفتم سمتش دید غرق بازیه و هدفون روی گوششه
کنارش وایسادم دیدم دوبار هم متوجه من نشده با کف دستم یدونه محکم زدم پس کلش تا بالاخره بهم نگاه کرد وهدفونش رو در اورد و گفت:اخخخخ....لعنتی سرم ترکید
گفتم:حقته 5 دقیقه هیت اینجا اومدم وایسادم گوه میخوری نمیبینی منو
گفت:خب غرق بازی بودم..الان خوبه؟با زی رو باختم
گفتم:به درکک عنتر
رفتم روی پاش نشستم و با کیوتی گفتم:اوپاااا میشه ازت یه خواهشی کنم؟
گفت:چکار میکنی؟...اها حالا که لازمم داری شدم اوپا اره؟
بغلش کردم و گفتم:اوپااا تروخدااا(ناراحتی کیوت)
گفت:اووف کیمورا بخدا الان میخورمت اینجری میکنی(خنده)اوکی بگو
لبخند زدم و گفتم:اوپااا...میشه امشب بریم بار ها؟
گفت:امشب؟؟...نمیتونم بگم که نه باشه بریم
گفتم:واقعااااا؟؟......مرسیییییییییییییییی
(پرش زمانی به شب)
یه لباس خوشگل پوشیدم(اسلاید 2)و ارایش ملایمی کردم و کیفم رو برداشتم و رفتم بیرون از اتاق
رفتم دم در اتاق جین و درو باز کردم دیدم که لباس پوشیده
گفت:کیمورا وارد طویله که نمیشی:/ در بزن ...اگه یکم زودتر اومده بودی به فاک میرفتم
گفتم:خیله خب بابا بیا بریم...راستی اوپااا خوشتیپ شدی هااا(چشمک)
گفت:هه چی فک کردی من همیشه خوشتیپ بودم و هستم تازه جذاب و تو دل برو هم هستم
گفتم:بله بله....اگه اعتماد به نفس تورو داشتم الان رو ابرا بودم ...بریم
گفت:باشه بریم
رفتیم پایین و جین سویچ ماشینش رو برداشت از روی اوپن و داشتیم از در خارج میشدیم که دایی گفت:هییی جذابا کجا میرین؟
برگشتیم و به دایی نگاه کردیم
گفتم:دایی داریم میریم خوش بگذرونیم ...شماهم میاین؟
لبخند زد و گفت:خوش بگذره...نه مرسی شما برین
گفتم:باشه پس خدافظ
دایی گفت:خدافظ
رفتیم بیرون و سوار ماشین جین شدیم
رفتیم بار و تا وارد اونجا شدیم بوی سیگار و الکل میومد
یه اقایه ای اومد سمتمون و گفت:هزینه رو بپرداخت کنید
من گفتم:هزینه؟
گفت:بله اینجا مفت که نیست باید پول بدین
گفتم :باشه
خواستم کارتم رو در بیارم که جین کارت رو داد و کشید
اقاهه کارت رو کشید و حساب کرد و گفت:حالا ش بفرمایید خوش بگذرونید
(نکته:جایی که رفتن بار ادم پولدارا و کله گنده ها بود ولی خودشون نمیدونستن)
رفتیم سر یه میز وایسادیم و بعدش یه خانمه ای اومد برامون مشروب دوتا شیشه مشروب اورد من برای خودم و جین ریختم و شات هامون رو زدیم به هم کشیدیم بالا یکم که مست شدیم رفتیم وسط و خوش گذروندیم
دیدم که چند نفراونور نشستن که برام اشناهن
رفتم طرفشون و دیدم که تهیونگ با چند نفر دیگه داره قمار میکنه
تا منو دید بلند شد و اومد طرفم ...
حالت مستی داشت
گفت:او کیمورا توهم اینجایی؟
گفتم:اوهوم بله
گفت:میای با هم بنوشیم
گفتم:باشه ...ولی شما خیلی مستین مطمئنین که میخواین بنوشید؟
گفت:اره بیا
رفتیم نشستیم روی مبلای اونجا جین داشت با مستی اونجا میرقصید
شات اول رو خوردیم و همینطور 2.3.4.5.6 خیلی مست شده بودیم
بلند شدم و با حالت مستی گفتم:اوممم....تهیونگ میای برقصیم؟
گفت:اوهوم و بلند شد
مثل دیوونه ها داشتیم میرقصیدیم و میخندیدیم
بقیش رو دیگه یادم نیست
(فردا)
با سر درد عجیبی از خواب بیدار شدم و دیدم که با لباس خواب روی تختمم
تا جایی که یادم میومد رفتیم بار و تهیونگ رودیدم و باهم مست کردیم بقیش رو یادم نیس
با حالت تلو تلو خوران رفتم سمت در و درو باز کردم و یکی از خدمتکارای خونه رو دیدم
گفتم:ببخشید دیشب چه اتفاقی افتاد؟
گفت:خب....چیزی یادتون نیست؟
گفتم:نه لطفا تعریف کن
گفت:خب ...چند تا از بادیگاردای جناب تهیونگ فک کنم شما و اقای جین رو در حالت مستی اوردن خونه و ماهم لباساتون رو که روشون شراب ریخته بود رو براتون عوض کردیم و گذاشتیمتون روی تخت که بی هوش شدین
با خجالت گفتم:اهان ممنونم
رفتم سمت اتاق جین و دیدم که نشسته روی تخت وداره کتاب میخونه
گفتم:هی الاغ نمیدونستم کتابم میخونی
گفت:حالا که میبینی میخونم
گفتم:جین تو هیچی از اتفاقات دیشب یادت هست ؟
گفت:اره تا حدودی
گفتم:خب چیشد؟
گفت:هیچی اون اقاهه که خودش رو تهیونگ رییس تو معرفی کرده بود به بادیگارش گفت که مارو برسونه همین
گفتم:اع اهان اوک ...میگیم امروز تعطیله بریم بیرون خرید؟
گفت:وایی کیمورا بیخیال بعد از چند روز یه بهونه گیر اوردم تا به یونا بگم بیاد کافه باهم باشیم تروخدا خرابش نکن
گفتم:باشه بابا..خودم میرم ....زن ذلیل
گفت:یاااا....من ز...
داشت همینجور زر میزد که از اتاق خارج شدم و رفتم توی اتاق خودم
۳.۸k
۱۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.