پارت سوم 💙🤍
نگهبان: خانم بگیر پایین
من : مگه من بهت نگفتم ها
لیلا: حتما باید دست به 🔫 بشیم
نگهبان: باشه باشه
من : چرا حرف گوش نمی دی
نگهبان: ببخشید
نیم ساعت داخلم بودن بعد آمدن پایین :
رسول: بریم تمام شد
من : آقای محترم اگر کسی از این ماجرا چیزی بفهمه وای به حالت
نگهبان: چشم چشم
آقا سعید: بفرمایید
لیلا : بله آقا همه چیز خوبه
آقا محمد: هواستون جمع کنید با همه هستم
همه : چشم
من و لیلا رفتیم خانه و رسول و سعید هم رفتن اداره داخل خانه که شدیم عطیه و مامان بودن :
عطیه: به به خانم های پلیس 👩🏻💻
من : سلام مامان
مامان: سلام مادر خسته نباشید
لیلا: ممنون خاله
من : عطیه جان کار و بار چه طوره
عطیه: همه چیز خوب
لیلا: مطمئن هستی؟
عطیه: اره برای وی چی ؟
من : هیچی هیچی😂
من : مگه من بهت نگفتم ها
لیلا: حتما باید دست به 🔫 بشیم
نگهبان: باشه باشه
من : چرا حرف گوش نمی دی
نگهبان: ببخشید
نیم ساعت داخلم بودن بعد آمدن پایین :
رسول: بریم تمام شد
من : آقای محترم اگر کسی از این ماجرا چیزی بفهمه وای به حالت
نگهبان: چشم چشم
آقا سعید: بفرمایید
لیلا : بله آقا همه چیز خوبه
آقا محمد: هواستون جمع کنید با همه هستم
همه : چشم
من و لیلا رفتیم خانه و رسول و سعید هم رفتن اداره داخل خانه که شدیم عطیه و مامان بودن :
عطیه: به به خانم های پلیس 👩🏻💻
من : سلام مامان
مامان: سلام مادر خسته نباشید
لیلا: ممنون خاله
من : عطیه جان کار و بار چه طوره
عطیه: همه چیز خوب
لیلا: مطمئن هستی؟
عطیه: اره برای وی چی ؟
من : هیچی هیچی😂
۱.۹k
۰۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.