فک کنم ازین بعدبایداز هرفیکی که مینویسم یه کپی بگیرم
توی این پرات قراره یه چیزایی بفهمینن
*من مرده بودم*
part:2
۳ روز ازون ماجرا گذشت و من بلخره میتونم مرخص بشم ران کارای ترخیصم رو انجام داد
سانزوئم رفته بود دنبال داروهام ولی یه چیزی ذهنمو درگیر کرده بود
ریندو....ریندو کجاس؟
ران اومد توی اتاقم و روی صندلی کنار تخت نشست داشت فرم مرخصیم رو پر میکرد
ران:ا/ت آم...اسم پدرت چیه؟
ا/ت:را...ران یه سوال
ران:هوم؟
ا/ت:ران ریندو کجاست؟
ران بعد سوالم لبخندی زد که قشنگ معلوم بود پشتش ناراحته و این لبخند فیک و مصنوعیه
ران:آمم..وقتی که رفتیم خونه بهت میگم
باشه ای گفتم و به لیوان شکلات داغ توی دستم نگاه کردم سوزش دستم یکم اذیتم کرد ولی بازم دستمو نگه داشتم
ا/ت:نمیدونم
ران:چی؟
ا/ت:نمیدونم اسم پدرم چیبود...
ران:چجوری نمیدونی؟
ا/ت:ران بیخیال تو بنویس مرده یائم جلوشو خالی بذار
ران دیگه ادامه نداد و جلوش نوشت:
(死んでいる)
ران رفت تا فرم رو تحویل بده بعد چند دقیقه از روی تخت بلند شدم بلخره میتونستم روی پاهام وایستم انگار توان بخشی این ۲ روز جواب داده بود
به سمت پنجره رفتم و به برج های توکیو خیره شده بودم
ا/ت:قشنگه:)
که ران اومد توی اتاقم
ران:ا/ت بریم؟
ا/ت:بریم
به سمت در با قدم هایی کوچیک حرکت میکردم تا تعادلمو حفظ کنم
وقتی رفتم سانزو طبقه ی پایین منتظر بود
سانزو:اوم..خوب شدی بلخره
لبخندی بهش زدم به سمت دکتر ها و پرستار هایی که این یه هفته مشغول درمان و مراقبت از من بودن تشکر کردم و رفتم
سانزو:جالبه
ا/ت:چی جالبه؟
سانزو:اینکه ازشون تشکر میکنی با اینکه اونا وظیفشون درمان تو بوده
ا/ت:اوفف سانزو تو چقدر سرد و بیرحمی
و اونم بت پوزخند جوابمو داد
(ذهن سانزو:تو از بیرحمی من چی میدونی؟ مطمئنم اگه خودم باشم اولین کسی که ازم متنفر میشه و فرار میکنه خوده خودتی من دارم با روی خوش باهات برخورد میکنم)
رفتیم سمت کاشین سانزو درو برام باز کرد و من عقب نشستم
(بقیشو از زبون خودم میگم)
سانزو به ران اشاره ای کرد که بیاد پشت ماشین
سانزو:ران کافیه
ران:چی کافیه؟
سانزو:خودتو به اون راه نزن دارم میگم نگهداری ازش کافیه
ران:سانزو چی میگی؟
سانزو:ران منطقی باش ما دیگه نمیتونیم مراقبش باشیم اون کیساکی عوضی مثل سایه دنبالمونه و میخواد ا/ت رو بکشه ما حتی نمیدونیم رئیسش کیه ریسکه بخوایم نگهش داریم خودتم میدونی کسی که با ماشین زد به ا/ت کیساکی بود میبینی اون کنار ما دیگه جاش امن نیست
صدای سانزو عصبی بود
ولی ران نه تنها صداش بلکه واقعا خودش عصبانی بود
ران:سانزو چجوری میتونی اینجوری بگیو ولش کنی؟ سانزو حرومزاده...ما مادرشو کشتیم بفهم
سانزو:ران حرفای ریندو رو یادت رفته؟(با داد)
ران:نه یادم نرفته ولی بدون ما مادرشو کشتیم میفهمی؟
و اونا متوجه ا/ت ای که تمام مدت اونجا بود نشدن:)
________
*من مرده بودم*
part:2
۳ روز ازون ماجرا گذشت و من بلخره میتونم مرخص بشم ران کارای ترخیصم رو انجام داد
سانزوئم رفته بود دنبال داروهام ولی یه چیزی ذهنمو درگیر کرده بود
ریندو....ریندو کجاس؟
ران اومد توی اتاقم و روی صندلی کنار تخت نشست داشت فرم مرخصیم رو پر میکرد
ران:ا/ت آم...اسم پدرت چیه؟
ا/ت:را...ران یه سوال
ران:هوم؟
ا/ت:ران ریندو کجاست؟
ران بعد سوالم لبخندی زد که قشنگ معلوم بود پشتش ناراحته و این لبخند فیک و مصنوعیه
ران:آمم..وقتی که رفتیم خونه بهت میگم
باشه ای گفتم و به لیوان شکلات داغ توی دستم نگاه کردم سوزش دستم یکم اذیتم کرد ولی بازم دستمو نگه داشتم
ا/ت:نمیدونم
ران:چی؟
ا/ت:نمیدونم اسم پدرم چیبود...
ران:چجوری نمیدونی؟
ا/ت:ران بیخیال تو بنویس مرده یائم جلوشو خالی بذار
ران دیگه ادامه نداد و جلوش نوشت:
(死んでいる)
ران رفت تا فرم رو تحویل بده بعد چند دقیقه از روی تخت بلند شدم بلخره میتونستم روی پاهام وایستم انگار توان بخشی این ۲ روز جواب داده بود
به سمت پنجره رفتم و به برج های توکیو خیره شده بودم
ا/ت:قشنگه:)
که ران اومد توی اتاقم
ران:ا/ت بریم؟
ا/ت:بریم
به سمت در با قدم هایی کوچیک حرکت میکردم تا تعادلمو حفظ کنم
وقتی رفتم سانزو طبقه ی پایین منتظر بود
سانزو:اوم..خوب شدی بلخره
لبخندی بهش زدم به سمت دکتر ها و پرستار هایی که این یه هفته مشغول درمان و مراقبت از من بودن تشکر کردم و رفتم
سانزو:جالبه
ا/ت:چی جالبه؟
سانزو:اینکه ازشون تشکر میکنی با اینکه اونا وظیفشون درمان تو بوده
ا/ت:اوفف سانزو تو چقدر سرد و بیرحمی
و اونم بت پوزخند جوابمو داد
(ذهن سانزو:تو از بیرحمی من چی میدونی؟ مطمئنم اگه خودم باشم اولین کسی که ازم متنفر میشه و فرار میکنه خوده خودتی من دارم با روی خوش باهات برخورد میکنم)
رفتیم سمت کاشین سانزو درو برام باز کرد و من عقب نشستم
(بقیشو از زبون خودم میگم)
سانزو به ران اشاره ای کرد که بیاد پشت ماشین
سانزو:ران کافیه
ران:چی کافیه؟
سانزو:خودتو به اون راه نزن دارم میگم نگهداری ازش کافیه
ران:سانزو چی میگی؟
سانزو:ران منطقی باش ما دیگه نمیتونیم مراقبش باشیم اون کیساکی عوضی مثل سایه دنبالمونه و میخواد ا/ت رو بکشه ما حتی نمیدونیم رئیسش کیه ریسکه بخوایم نگهش داریم خودتم میدونی کسی که با ماشین زد به ا/ت کیساکی بود میبینی اون کنار ما دیگه جاش امن نیست
صدای سانزو عصبی بود
ولی ران نه تنها صداش بلکه واقعا خودش عصبانی بود
ران:سانزو چجوری میتونی اینجوری بگیو ولش کنی؟ سانزو حرومزاده...ما مادرشو کشتیم بفهم
سانزو:ران حرفای ریندو رو یادت رفته؟(با داد)
ران:نه یادم نرفته ولی بدون ما مادرشو کشتیم میفهمی؟
و اونا متوجه ا/ت ای که تمام مدت اونجا بود نشدن:)
________
۶.۳k
۱۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.