روزى "اندوه"به روستاى ما آمد،
روزى "اندوه"به روستاى ما آمد،
گفتيم رهگذر است ! " ماند !
گفتيم مسافر است و خستگى در ميكند و
ميرود،
باز هم ماند ، نشست و شروع كرد به بلعيدن ذخيره "اميدمان"
گفتيم : مهمان بدقدمي است !
دو سه روز ديگر مى رود....
ولی اندوه باز هم ماند و ماند و ماند و تبديل شد به يكى از اعضاى ده مان.
حال " اندوه" كدخدا شده و تمام كوچه ها بوى " آه " مى دهد ،
او تمام اميدها را بلعيده و بجايش "حسرت" در دلها انبار كرده.
پيرترها هنوز به ياد دارند:
روزى كه اندوه آمد " جهل "نگهبان دروازه روستا بود........
اندوه از وجود مبارک دوستان , دور باد و شور و عشق و نشاط قرین همیشگی تان,
گفتيم رهگذر است ! " ماند !
گفتيم مسافر است و خستگى در ميكند و
ميرود،
باز هم ماند ، نشست و شروع كرد به بلعيدن ذخيره "اميدمان"
گفتيم : مهمان بدقدمي است !
دو سه روز ديگر مى رود....
ولی اندوه باز هم ماند و ماند و ماند و تبديل شد به يكى از اعضاى ده مان.
حال " اندوه" كدخدا شده و تمام كوچه ها بوى " آه " مى دهد ،
او تمام اميدها را بلعيده و بجايش "حسرت" در دلها انبار كرده.
پيرترها هنوز به ياد دارند:
روزى كه اندوه آمد " جهل "نگهبان دروازه روستا بود........
اندوه از وجود مبارک دوستان , دور باد و شور و عشق و نشاط قرین همیشگی تان,
۴۱۱
۱۴ بهمن ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.