فیک شوگا وقتی رئیس خون آشام ها عاشقت میشه و... پارت 11 و 12
ا.ت
دیگه چیزیت بشه خدت میدونید خدت گگگگ(اداشو در میاره)
بابا من که دست خدم نیس
خدش گرفته منو به این روزگار درآورده بعد میگه تقصیر خدمه..
شوگا
نمیدونم چرا ولی وقتی ا.ت این جوری شد خیلی خودمو سرزنش کردم...
با اینکه منو به ارباب بیرحم میشناختن...
ن...نکنه عاشق شدم؟
نه بابا
برای اینکه ببینم چم شده به کوک زنگ زدم..
کوک برادر کوچیکم بود
همیشه پشتم بود اون خیلی بیشتر از من سختی کشید اما بازم پشتم موند...
کوک:الو؟
شوگا:سلام شوگا
کوک:به داداش چخبر زنگ زدی؟
شوگا:هیچ بیا اینجا کارت دارم..
کوک:باش
شوگا:زود
کوک:اوک
(پرش زمانی نیم ساعت بعد)
شوگا
درو زدن
شوگا:چیه؟
خدمتکار:ارباب آقای جانگ کوک تشیف آوردن...
شوگا:بگو بیاد داخل
خدمتکار:چشم..
کوک:جانم داداش
شوگا:کوک ببین وقتی یکی رو اذیت میکنی اما خودت بیشتر ناراحت میشی یعنی چی شدی؟
کوک:جوری میپرسی انگار من مشاورم برو از یه مشاور بپرش دیگ...
شوگا:هوفففف باشه از مشاور میپرسم
کوک:آفرین بچه خب...
شوگا:هی جوری نکن بیام کاری کنم برای همین حرفت به غلط کردم بیوفتی
کوک:مگه چی گفتم ع!
شوگا:گوه گفتی
کوک:فک کنم بجز اون برای این اخلاقت به مشاوره نیاز داری
شوگا:(عصبانی) وایسا بگیرمت زنده زنده خاکت میکنم
کوک:(خنده)
(دارن میدون شوگا هی دنبال کوک میره و دور میز دایره ای شکلی هی میدون)
کوک:رفت سمت در و در رو باز کرد و فرار کرد
شوگا:دفه بعدی ببینمت زندت نمیزارممممممممم
کوک:به همین خیال باششش...
.........................................................................
شوگا
وقتی کوک رف منم لباسامو پوشیدم و رفتم و مشاور صدا زدم...
مشاورش یه دختر بود که کلی آرایش ریخته بود رو صورتش و هی با عشدوه حرف میزد..
میدونستم نمیتونم ازش مشاوره بگیرم پس بدون هیچ حرفی از اونجا رفتم و به جای دیگه ای برای مشاوره گرفتن رفتم...
مشاور اینجا مرد بود و همین منو راضی میکرد...
همه چیز رو تعریف کردم او..اون گفت من عاشقش شدممممممم
چی من بی احساس و عاشق شدن!!!
بازم مثل همیشه بدون هیچ تشکری و خدافظی ای از اونجا رفتم...
سوار ماشین شدم و به سمت عمارت رفتم...
حالا ک از احساساتم مطمئنم دلم میخواست برمو بغلش کنم هر جوره اون در برابر من یه خرگوش بود و من در برابر اون یه ببر!
........
بیایین یه پارت طولانی!!!!!
دیگه چیزیت بشه خدت میدونید خدت گگگگ(اداشو در میاره)
بابا من که دست خدم نیس
خدش گرفته منو به این روزگار درآورده بعد میگه تقصیر خدمه..
شوگا
نمیدونم چرا ولی وقتی ا.ت این جوری شد خیلی خودمو سرزنش کردم...
با اینکه منو به ارباب بیرحم میشناختن...
ن...نکنه عاشق شدم؟
نه بابا
برای اینکه ببینم چم شده به کوک زنگ زدم..
کوک برادر کوچیکم بود
همیشه پشتم بود اون خیلی بیشتر از من سختی کشید اما بازم پشتم موند...
کوک:الو؟
شوگا:سلام شوگا
کوک:به داداش چخبر زنگ زدی؟
شوگا:هیچ بیا اینجا کارت دارم..
کوک:باش
شوگا:زود
کوک:اوک
(پرش زمانی نیم ساعت بعد)
شوگا
درو زدن
شوگا:چیه؟
خدمتکار:ارباب آقای جانگ کوک تشیف آوردن...
شوگا:بگو بیاد داخل
خدمتکار:چشم..
کوک:جانم داداش
شوگا:کوک ببین وقتی یکی رو اذیت میکنی اما خودت بیشتر ناراحت میشی یعنی چی شدی؟
کوک:جوری میپرسی انگار من مشاورم برو از یه مشاور بپرش دیگ...
شوگا:هوفففف باشه از مشاور میپرسم
کوک:آفرین بچه خب...
شوگا:هی جوری نکن بیام کاری کنم برای همین حرفت به غلط کردم بیوفتی
کوک:مگه چی گفتم ع!
شوگا:گوه گفتی
کوک:فک کنم بجز اون برای این اخلاقت به مشاوره نیاز داری
شوگا:(عصبانی) وایسا بگیرمت زنده زنده خاکت میکنم
کوک:(خنده)
(دارن میدون شوگا هی دنبال کوک میره و دور میز دایره ای شکلی هی میدون)
کوک:رفت سمت در و در رو باز کرد و فرار کرد
شوگا:دفه بعدی ببینمت زندت نمیزارممممممممم
کوک:به همین خیال باششش...
.........................................................................
شوگا
وقتی کوک رف منم لباسامو پوشیدم و رفتم و مشاور صدا زدم...
مشاورش یه دختر بود که کلی آرایش ریخته بود رو صورتش و هی با عشدوه حرف میزد..
میدونستم نمیتونم ازش مشاوره بگیرم پس بدون هیچ حرفی از اونجا رفتم و به جای دیگه ای برای مشاوره گرفتن رفتم...
مشاور اینجا مرد بود و همین منو راضی میکرد...
همه چیز رو تعریف کردم او..اون گفت من عاشقش شدممممممم
چی من بی احساس و عاشق شدن!!!
بازم مثل همیشه بدون هیچ تشکری و خدافظی ای از اونجا رفتم...
سوار ماشین شدم و به سمت عمارت رفتم...
حالا ک از احساساتم مطمئنم دلم میخواست برمو بغلش کنم هر جوره اون در برابر من یه خرگوش بود و من در برابر اون یه ببر!
........
بیایین یه پارت طولانی!!!!!
۱۱۰.۹k
۰۸ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.