گایز این همون فیک یونگی و ات هست فقد کاور رو عوض کردم
گایز این همون فیک یونگی و ات هست فقد کاور رو عوض کردم
از زبان ات
ات : مگه نه کسی که از یه ستون خوشش میاد باید تلاش کنه و عضو بشه
مامان : ات
ات : جانم مامان
مامان : این حرفت چیز خوبی نشون نمیده
ات : چیه خوب..خیلی قشنکه بخوای عضو بشی
بابا : بری اونجا زنده بودنت تضمین نمیشه حالا مجیک، سامونر و رینجر جای خودشونو داره...ولی میلی
ات : بابا چرا اینطور میگی سرباز مین 14 ساله بود که وارد ارتش شد و الان که میبینی سالمن
بابا : خودتو با سرباز مین مقایسه نکن. باید 5 سال زحمت بدی تا قبول بشی. طول این 5 سال سخت تمرین میکنی و گشنگی میکشی. و بعد این 5 سال احتمال 80 درصدش هست که 1 سال مردود بشی اخرشم باید بجنگی. اگه فرار کنی هم به شدت مجازات میشی. عضو شدن به ارتش میلی شبیه قدم برداشتن برای نزدیک شدن به مرگه
ات : بابا...عجیبه همه این چیزارو میدونی...
بابا :.....
ات : چرا حسم میگه قبلا عضو میلی بودی( ❤_❤)
بابا : کی فکرشو میکرد بچهمون اینقد باهوش از اب دربیاد
ات : تازه کجاشو دیدی
بابا : ولی فکرشو نکن بزارم بری
ات : چه بخوای چه نخوای میرم حتما هم یه دلیلی داشته که الان عضو نیستی و من الان میخوام به جای تو برم
بابا : هیچ وقت اتفاق نمیفته
ات : بابااااا نرین به احساساتم خوو اصن من دوس دارم اونجا بمیرم کسی هم حق دخالت نداره
هان : با بابا درست صحبت کن
ات : من با تو نبودم ک*کش پفیوز
هان : باشه باشه منو نخور
مامان : حالا تا چند سال دیگه....
ات : هوف (눈‸눈)
(شب)
ات
خواب بودم ک با صدای ضربه محکمی بیدار شدم
ات : چی شده هیون..یونجین بازم خراب کاری کردین؟
ک یدفه ضربه محکم تر شد و خونه لرزید
رفتم یه نگاه از پنجره انداختم همه جا پر از کره چشم بزرگ شده بود ک پرواز میکردن...ینی..دوباره شروع شد؟!. حمله چشم شینیگامی.( اسلاید بعد همون هیولایی که ات گف )
سربازان میلی داشتن باشون میجنگیدن. بعضیا هم بدستشون خورده میشدن ترس درونمو گرف ولی نباید همینطوری اینجا بمونیم از اتاق رفتم بیرون دیدم همه زیر میز غذا خوری قایم شده بودن
هان : ات بیا اینجا خطر ناکه
هیون : پنجره....پنجره .....داره نگامون میکنه( داد و گریه )
ب پنجره نگا کردم یکی از چشما داره نگامو میکنه و داره سعی میکنه پنجره رو بشکنه و بیاد داخل
ات : اگ اینجا بمونیم میمیریم
هان : اگ بریم بیرون هم میمیریم!
ات :......
از زبان ات
ات : مگه نه کسی که از یه ستون خوشش میاد باید تلاش کنه و عضو بشه
مامان : ات
ات : جانم مامان
مامان : این حرفت چیز خوبی نشون نمیده
ات : چیه خوب..خیلی قشنکه بخوای عضو بشی
بابا : بری اونجا زنده بودنت تضمین نمیشه حالا مجیک، سامونر و رینجر جای خودشونو داره...ولی میلی
ات : بابا چرا اینطور میگی سرباز مین 14 ساله بود که وارد ارتش شد و الان که میبینی سالمن
بابا : خودتو با سرباز مین مقایسه نکن. باید 5 سال زحمت بدی تا قبول بشی. طول این 5 سال سخت تمرین میکنی و گشنگی میکشی. و بعد این 5 سال احتمال 80 درصدش هست که 1 سال مردود بشی اخرشم باید بجنگی. اگه فرار کنی هم به شدت مجازات میشی. عضو شدن به ارتش میلی شبیه قدم برداشتن برای نزدیک شدن به مرگه
ات : بابا...عجیبه همه این چیزارو میدونی...
بابا :.....
ات : چرا حسم میگه قبلا عضو میلی بودی( ❤_❤)
بابا : کی فکرشو میکرد بچهمون اینقد باهوش از اب دربیاد
ات : تازه کجاشو دیدی
بابا : ولی فکرشو نکن بزارم بری
ات : چه بخوای چه نخوای میرم حتما هم یه دلیلی داشته که الان عضو نیستی و من الان میخوام به جای تو برم
بابا : هیچ وقت اتفاق نمیفته
ات : بابااااا نرین به احساساتم خوو اصن من دوس دارم اونجا بمیرم کسی هم حق دخالت نداره
هان : با بابا درست صحبت کن
ات : من با تو نبودم ک*کش پفیوز
هان : باشه باشه منو نخور
مامان : حالا تا چند سال دیگه....
ات : هوف (눈‸눈)
(شب)
ات
خواب بودم ک با صدای ضربه محکمی بیدار شدم
ات : چی شده هیون..یونجین بازم خراب کاری کردین؟
ک یدفه ضربه محکم تر شد و خونه لرزید
رفتم یه نگاه از پنجره انداختم همه جا پر از کره چشم بزرگ شده بود ک پرواز میکردن...ینی..دوباره شروع شد؟!. حمله چشم شینیگامی.( اسلاید بعد همون هیولایی که ات گف )
سربازان میلی داشتن باشون میجنگیدن. بعضیا هم بدستشون خورده میشدن ترس درونمو گرف ولی نباید همینطوری اینجا بمونیم از اتاق رفتم بیرون دیدم همه زیر میز غذا خوری قایم شده بودن
هان : ات بیا اینجا خطر ناکه
هیون : پنجره....پنجره .....داره نگامون میکنه( داد و گریه )
ب پنجره نگا کردم یکی از چشما داره نگامو میکنه و داره سعی میکنه پنجره رو بشکنه و بیاد داخل
ات : اگ اینجا بمونیم میمیریم
هان : اگ بریم بیرون هم میمیریم!
ات :......
۶۱.۹k
۳۰ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.