اشتباه من
#اشتباه_من
ᴘᴀʀᴛ ²
ویو عمارت جئون ها
ویو پدر بزگ لینا جونگکوک
لی دونگ به بچه ها بگید دیگه باید برگردن سئول میخوام باهاشون حرف بزنم
لیدونگ: ببخشید ارباب ولی هرکاری کردم نیومدن حتی لینا خانم گوشی رو روم قطع کرد دیگه زنگ منم جواب نداد
پدر بزرگ: جونگکوک چی
لی دونگ: هنوز فک میکنه نبخشیدین گفت نمیاد
پدربزرگ: تا کی اینا از ما دور میمونن
مسابقه لینا کیه؟
لی دونگ: امشب چطور؟
پدربزرگ: براش یه ماشین خریده بودم
یکاری کن ب همه بگو امشب یه شام خونوادگی میخوریم پدرو ماپر لینا پدرو مادر جونگکوک همه باید باشن
لی دونگ: چشم
لی دونگ میره*
مادربزرگ: ول کن دیگه عزیزم تا کی میخوای این دوتا رو اذیت کنی اشتباهی ک جونگکوک مرتکب شد برای هیچ زنی قابل تحمل نیست مطمئنم لینا نمیاد پس زور نزن ک دوباره اون دوتا باهم باشن
پدربزرگ: اشتباه من بود نباید ب حرفای جونگکوک گوش میکردم با گوش دادن ب حرفش باعث شد هردوتا نوه هام ازم ناراحت بشن
مگه نمبینی لینا بخاطر من رفت دوساله جونگکوک نیومده خونه تا پدرو مادرشو ببینه از وقتی جونگکوک رقته لینا هم رفته هردوتاشون خیلی ناراحتن
مادر بزرگ: خودتو مقصر نبین همه اشتباه میکنن اخه ت از کجا میدونستی جونگکوک همچین کار کثیفی میکنه
پدربزرگ: باید دور هم جمع بشیم نمیخوام همه دلخور بمونن
ویو شب
ویو دور همی
پدربزرگ: چون چونگ
پ. ج:(پدر جونگکوک) بله بابا
پدربزرگ: ب پسرت بگو برگرده کره نمیخوام دیگه اینجوری همه با هم. قهر یا دلخور بمونن
م ل: مادر لیا*ولی بابا نوت باعث شد دخترم از این خونه بره چطوری میخوای برگرده
پدربزرگ: من همجیو میدونم و سنجیده تصمیم گرفتم نمیخواد شما ب من یاد بدین چ درسته چ غلط
م ج: ولی جونگکوک فک نکنم بیاد اخه...
ماپر بزرگ: اشکال نداره یبار دیگه بهش زنک بزنید و قانعش کنید
پدربزرگ: خب گوش کنید من میخوام باز نشسته بشم میخوام یکی از نوه هام جای منو پر کنه
میخوام قبل مرگم تموم ثروت هامو بین لینا و جونگکوک تقصیم کنم خب فکراتونو بکنید اگه یکی از اونا نیومد ب کسی امده همه ثروتام میرسن ب او
ب نفر دوم هیچی داده نمیشه
م ل: ب.. باشه من لینا رو قانع میکنم
پ ج: ببینم چ میشه
پ. ل: ولی اگه دخترم قبول کرد باید قول بدین دیگه جونگکوک اذیت.....
پدربزرگ: ت نگران نباش میخوام فردا شب لینا جونگکوک پیش ماها غذا بخوره فردا شب میخوام درمورد ثروت مال حرف بزنم
همه: باشه
ᴘᴀʀᴛ ²
ویو عمارت جئون ها
ویو پدر بزگ لینا جونگکوک
لی دونگ به بچه ها بگید دیگه باید برگردن سئول میخوام باهاشون حرف بزنم
لیدونگ: ببخشید ارباب ولی هرکاری کردم نیومدن حتی لینا خانم گوشی رو روم قطع کرد دیگه زنگ منم جواب نداد
پدر بزرگ: جونگکوک چی
لی دونگ: هنوز فک میکنه نبخشیدین گفت نمیاد
پدربزرگ: تا کی اینا از ما دور میمونن
مسابقه لینا کیه؟
لی دونگ: امشب چطور؟
پدربزرگ: براش یه ماشین خریده بودم
یکاری کن ب همه بگو امشب یه شام خونوادگی میخوریم پدرو ماپر لینا پدرو مادر جونگکوک همه باید باشن
لی دونگ: چشم
لی دونگ میره*
مادربزرگ: ول کن دیگه عزیزم تا کی میخوای این دوتا رو اذیت کنی اشتباهی ک جونگکوک مرتکب شد برای هیچ زنی قابل تحمل نیست مطمئنم لینا نمیاد پس زور نزن ک دوباره اون دوتا باهم باشن
پدربزرگ: اشتباه من بود نباید ب حرفای جونگکوک گوش میکردم با گوش دادن ب حرفش باعث شد هردوتا نوه هام ازم ناراحت بشن
مگه نمبینی لینا بخاطر من رفت دوساله جونگکوک نیومده خونه تا پدرو مادرشو ببینه از وقتی جونگکوک رقته لینا هم رفته هردوتاشون خیلی ناراحتن
مادر بزرگ: خودتو مقصر نبین همه اشتباه میکنن اخه ت از کجا میدونستی جونگکوک همچین کار کثیفی میکنه
پدربزرگ: باید دور هم جمع بشیم نمیخوام همه دلخور بمونن
ویو شب
ویو دور همی
پدربزرگ: چون چونگ
پ. ج:(پدر جونگکوک) بله بابا
پدربزرگ: ب پسرت بگو برگرده کره نمیخوام دیگه اینجوری همه با هم. قهر یا دلخور بمونن
م ل: مادر لیا*ولی بابا نوت باعث شد دخترم از این خونه بره چطوری میخوای برگرده
پدربزرگ: من همجیو میدونم و سنجیده تصمیم گرفتم نمیخواد شما ب من یاد بدین چ درسته چ غلط
م ج: ولی جونگکوک فک نکنم بیاد اخه...
ماپر بزرگ: اشکال نداره یبار دیگه بهش زنک بزنید و قانعش کنید
پدربزرگ: خب گوش کنید من میخوام باز نشسته بشم میخوام یکی از نوه هام جای منو پر کنه
میخوام قبل مرگم تموم ثروت هامو بین لینا و جونگکوک تقصیم کنم خب فکراتونو بکنید اگه یکی از اونا نیومد ب کسی امده همه ثروتام میرسن ب او
ب نفر دوم هیچی داده نمیشه
م ل: ب.. باشه من لینا رو قانع میکنم
پ ج: ببینم چ میشه
پ. ل: ولی اگه دخترم قبول کرد باید قول بدین دیگه جونگکوک اذیت.....
پدربزرگ: ت نگران نباش میخوام فردا شب لینا جونگکوک پیش ماها غذا بخوره فردا شب میخوام درمورد ثروت مال حرف بزنم
همه: باشه
۵.۵k
۰۶ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.