وقتی برده عمارتش بودی ولی بعد... p ⁶
نگاهی به خودم انداختم راست میگفت رونام که بخاطر لباسم پیدا بود با آب میوه ای که روش ریخته بود براق شدا بود و سینه هام به کل پیدا بود سریع از تخت پایین اومدم و تشکر کردم و رفتم حموم ...
× ۱۵ روز بعد....
a,t
دیگه حال ارباب کاملا خوب شده بود و منم از تنبیه آزاد شده بودم
شب ساعت ۱ بود از خواب با حس تشنگی شدید پریدم توی گلوم شدیدا میسوخت بلند شدم رفتم سمت آشپزخونه تا یهلیوان آب بردارم که صدای باز شدن در اومد برگشتم نگاه کردم ارباب بود مگه نیومده بود خونه؟ تلو تلو خورون افتاد رد مبل لیوان و گذاشتم و رفتم سمتش از بوی دهنش فهمیدم مسته و اون کسی نبود که به این راحتی مست کنه
دستم و گرفت و گشید انداختم روی مبل
ردم نیم خیز شد و به صورتم خیره شد
کوک: فک کنم مستم مگه نه؟*پوزخند*
ات:ا...ارباب
کوک: تختم و آماده کن
a,t
بالشتش و یکم ورز دادم تا نرم بشه و پتو رد کنار زدم وارد اتاق شد و همونطور که میومد کتش و لباساش و در میآورد
فکر کردم مثل همیشه میخواد لخت بخوابه اما....
اون داشت کمربندش و باز میکرد
سمتم اومد و پرتم کرد روی تخت چشمام و از شدت ترس بستم و فقد دعا میکرد بلندبشه ولی نه....
(اسمات)
× ۱۵ روز بعد....
a,t
دیگه حال ارباب کاملا خوب شده بود و منم از تنبیه آزاد شده بودم
شب ساعت ۱ بود از خواب با حس تشنگی شدید پریدم توی گلوم شدیدا میسوخت بلند شدم رفتم سمت آشپزخونه تا یهلیوان آب بردارم که صدای باز شدن در اومد برگشتم نگاه کردم ارباب بود مگه نیومده بود خونه؟ تلو تلو خورون افتاد رد مبل لیوان و گذاشتم و رفتم سمتش از بوی دهنش فهمیدم مسته و اون کسی نبود که به این راحتی مست کنه
دستم و گرفت و گشید انداختم روی مبل
ردم نیم خیز شد و به صورتم خیره شد
کوک: فک کنم مستم مگه نه؟*پوزخند*
ات:ا...ارباب
کوک: تختم و آماده کن
a,t
بالشتش و یکم ورز دادم تا نرم بشه و پتو رد کنار زدم وارد اتاق شد و همونطور که میومد کتش و لباساش و در میآورد
فکر کردم مثل همیشه میخواد لخت بخوابه اما....
اون داشت کمربندش و باز میکرد
سمتم اومد و پرتم کرد روی تخت چشمام و از شدت ترس بستم و فقد دعا میکرد بلندبشه ولی نه....
(اسمات)
۴۹.۳k
۰۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.