*هان*
*هان*
جیسو یه اتاق اماده کرد و ات رو بردم به اتاقو گزاشتمش رو تخت.
کوک : اقایون تازه یادشون اومد یه خواهر دارن
هان : خفه شو
کوک : بیتربیت :||||
هان : اینقد سرتو تو کون این و اون نزار
کوک : مگ چند سالته پشمک میای به من یاد میدی؟(눈‸눈)
هان : 20 سالمه خرگوش بوگندو
کوک : خرگوش بوگندو عمته خب منم 20 سالمه
تهیونگ: باز این شروع کرد
جیمین : فک کنم جونگ کوک از اول با داداشای ات مشکل داشت
کوک : خیر اصن هم اینطور نیست..هیون پسر خوبیه با ابهت فوقالعاده زیبا
جیمین و تهیونگ :( -_-|||)
فلش بک
هیون : هنوز پیشبینی نشده که زنده برمیگرده یا نه و اینکه اگه ما هم بریم اون وقت خودشون برگردن دردسر بیشتر میشه. حالا معلوم نیس با فرماندتون میاد یا نه
جیهوپ : شاید حرفش درست باشه
کوک : باشه ولی اگه فهمیدم بلایی سر ات اومد اول تو یکی رو میکشم
هیون :هوم..
کوک : اینقد خونسرد نباش پدصگگگگگگگ
پایان فلش بک
کوک : حالا هر چی🗿
کیف ات رو باز کردم کلی خوراکی توش بود. چشمای ات لرزید و بعد چند ثانیه بازشون کرد
*ات*
بیدار شدم...نشستم که یدفه حس کردم چیزی وارد دهنم شد...یکم که به خودم اومدم دیدم هان قمقمه اب رو گزاشته دهنم...یدفه اب پرید تو گلوم و همه اب ریخت رو صورتش...
هان :*لبخند* حالت خوبه؟...موشی موش
ات : *شوکه*
فلش بک 2سالگی ات_______
ات : اوپاااااااا
هان : سلام...موشی موش
ات :*خنده* موش موش
هان :*خنده*
پایان فلش بک___________
ات : اوپا...*لبخند*
هان : موشی موش *لبخند*
ات : موش موش
کوک : هوم؟ :||||
هان : چیه؟
کوک : ابراز علاقتون رو نمیفهمم:|||
ات : *لبخند* موشی موش لقبیه که وقتی بچه بودم هان بهم داد.منم چون تازه حرف میزدم میگفتم موش موش.
کوک : اون وقت چرا موشی موش :|؟
ات : فک کنم به خاطر شیطونی بیش از حد بود و اینکه خودمو تو هر جایی که سوراخ بود جا میدادم
کوک : هومممم منطقیه :|
فرمانده کیم با فرمانده مین اومدن داخل اتاق...
جیسو یه اتاق اماده کرد و ات رو بردم به اتاقو گزاشتمش رو تخت.
کوک : اقایون تازه یادشون اومد یه خواهر دارن
هان : خفه شو
کوک : بیتربیت :||||
هان : اینقد سرتو تو کون این و اون نزار
کوک : مگ چند سالته پشمک میای به من یاد میدی؟(눈‸눈)
هان : 20 سالمه خرگوش بوگندو
کوک : خرگوش بوگندو عمته خب منم 20 سالمه
تهیونگ: باز این شروع کرد
جیمین : فک کنم جونگ کوک از اول با داداشای ات مشکل داشت
کوک : خیر اصن هم اینطور نیست..هیون پسر خوبیه با ابهت فوقالعاده زیبا
جیمین و تهیونگ :( -_-|||)
فلش بک
هیون : هنوز پیشبینی نشده که زنده برمیگرده یا نه و اینکه اگه ما هم بریم اون وقت خودشون برگردن دردسر بیشتر میشه. حالا معلوم نیس با فرماندتون میاد یا نه
جیهوپ : شاید حرفش درست باشه
کوک : باشه ولی اگه فهمیدم بلایی سر ات اومد اول تو یکی رو میکشم
هیون :هوم..
کوک : اینقد خونسرد نباش پدصگگگگگگگ
پایان فلش بک
کوک : حالا هر چی🗿
کیف ات رو باز کردم کلی خوراکی توش بود. چشمای ات لرزید و بعد چند ثانیه بازشون کرد
*ات*
بیدار شدم...نشستم که یدفه حس کردم چیزی وارد دهنم شد...یکم که به خودم اومدم دیدم هان قمقمه اب رو گزاشته دهنم...یدفه اب پرید تو گلوم و همه اب ریخت رو صورتش...
هان :*لبخند* حالت خوبه؟...موشی موش
ات : *شوکه*
فلش بک 2سالگی ات_______
ات : اوپاااااااا
هان : سلام...موشی موش
ات :*خنده* موش موش
هان :*خنده*
پایان فلش بک___________
ات : اوپا...*لبخند*
هان : موشی موش *لبخند*
ات : موش موش
کوک : هوم؟ :||||
هان : چیه؟
کوک : ابراز علاقتون رو نمیفهمم:|||
ات : *لبخند* موشی موش لقبیه که وقتی بچه بودم هان بهم داد.منم چون تازه حرف میزدم میگفتم موش موش.
کوک : اون وقت چرا موشی موش :|؟
ات : فک کنم به خاطر شیطونی بیش از حد بود و اینکه خودمو تو هر جایی که سوراخ بود جا میدادم
کوک : هومممم منطقیه :|
فرمانده کیم با فرمانده مین اومدن داخل اتاق...
۱۰۵.۴k
۰۵ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.