part 3
#part_3
#فرار
یه بار حرفامو با خودم مرور کردم ببین نیکاتو کار بدی نمیکنی . مجبوری میفهمی؟ اینجوری شاید بابات ازت ناراحت و عصبی بشه ولی خوب دخترشی نمیکشتت که آروم باش. خدا میدونست چجوری میخوام بهمش بزنم اصلا جرعت شو دارم فقط میدونستم به هیچ وجه من نیکا فلاحی حاضر به ازدواج با سامان نمیشم!هیچ وقت ....
همه چی داشت اماده میشد واسه عقد استرسم خیلی داشتم کاش زود تر تمومش میکردم کم کم داشتم پشیمون میشدم . اونا منو نمیبخشن !بهتر البته میخوام نبخشن نامردا اگه نتونم فرار کنم ؟ اصلا فرارم کردم میخوام کجا برم ؟؟یه چیزی تو دلم گفت اواره خیابون بشی بهتر از بدبختیته !
یهو همه ی حرفای سامان از جلو چشام رد شد !
- تو اول و اخرش مال خودمی تلاش نکن کوچولو هیچ وقت نمیتونی زیرش بزنی من هرچی خواستم به دست اوردم تو که کوچولویی و چیزی نیستی صدای خندش تو مغزم اکو میشد عوضی. ازش متنفر بودم. متنفر شده خودمو بکشمم باید برم نمیزارم به خواستش برسه کم کم همه داشتن جمع میشدن وقتش بود . اروم درگوش سامان زمزمه کردم
-الان برمیگردم .
اونم بس که پی هیز بازیش بود اصلا نفهمید چی گفتم فقط سر شو تکون داد با بیزاری نگاش کردم فقط یه حیوون بود همین مرتیکه ی بزغاله اروم رفتم پشت باغ ایول در پشتی باز بود خلوتم بود کیفی که از اول گذاشته بودم با کمک خدمه رو برداشتمو گذاشتم کولم هه فک کن عروس با کوله پشتی چشمامو بستمو نفس عمیق کشیدم از هیجان داشتم میترکیدم ولی باید میرفتم باید اومدم از در پشتی برم که یهو صدایی سرجام میخکوبم کرد کیفمو پ شتم قایم کردم.
-مشکلی پیش اومده خانوم ؟؟؟
دامن بلندمو تو دستم فشار دادمو اروم برگشتم لعنتی ! یکی از محافظ های گنده ی سامان بود پس بپا گذاشته بود؟ لبخند زشتی زد
-باید برگردید اقا گفتن بیاید الان عاقد منتظره
حمایت نشه؟!🥺
#فرار
یه بار حرفامو با خودم مرور کردم ببین نیکاتو کار بدی نمیکنی . مجبوری میفهمی؟ اینجوری شاید بابات ازت ناراحت و عصبی بشه ولی خوب دخترشی نمیکشتت که آروم باش. خدا میدونست چجوری میخوام بهمش بزنم اصلا جرعت شو دارم فقط میدونستم به هیچ وجه من نیکا فلاحی حاضر به ازدواج با سامان نمیشم!هیچ وقت ....
همه چی داشت اماده میشد واسه عقد استرسم خیلی داشتم کاش زود تر تمومش میکردم کم کم داشتم پشیمون میشدم . اونا منو نمیبخشن !بهتر البته میخوام نبخشن نامردا اگه نتونم فرار کنم ؟ اصلا فرارم کردم میخوام کجا برم ؟؟یه چیزی تو دلم گفت اواره خیابون بشی بهتر از بدبختیته !
یهو همه ی حرفای سامان از جلو چشام رد شد !
- تو اول و اخرش مال خودمی تلاش نکن کوچولو هیچ وقت نمیتونی زیرش بزنی من هرچی خواستم به دست اوردم تو که کوچولویی و چیزی نیستی صدای خندش تو مغزم اکو میشد عوضی. ازش متنفر بودم. متنفر شده خودمو بکشمم باید برم نمیزارم به خواستش برسه کم کم همه داشتن جمع میشدن وقتش بود . اروم درگوش سامان زمزمه کردم
-الان برمیگردم .
اونم بس که پی هیز بازیش بود اصلا نفهمید چی گفتم فقط سر شو تکون داد با بیزاری نگاش کردم فقط یه حیوون بود همین مرتیکه ی بزغاله اروم رفتم پشت باغ ایول در پشتی باز بود خلوتم بود کیفی که از اول گذاشته بودم با کمک خدمه رو برداشتمو گذاشتم کولم هه فک کن عروس با کوله پشتی چشمامو بستمو نفس عمیق کشیدم از هیجان داشتم میترکیدم ولی باید میرفتم باید اومدم از در پشتی برم که یهو صدایی سرجام میخکوبم کرد کیفمو پ شتم قایم کردم.
-مشکلی پیش اومده خانوم ؟؟؟
دامن بلندمو تو دستم فشار دادمو اروم برگشتم لعنتی ! یکی از محافظ های گنده ی سامان بود پس بپا گذاشته بود؟ لبخند زشتی زد
-باید برگردید اقا گفتن بیاید الان عاقد منتظره
حمایت نشه؟!🥺
۲.۵k
۱۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.