پارت چهارم شکار مرگ 🔪🖤
یه هفته گذشت همه دوست دختر داداشم پیش ما زندگی میکرد سرکار بودم که یکی از همکارام صدام کرد نگا کردم
¥ا/ت یکی اومده ببینت توی کافه کمپانی منتظره
+ باشه ممنون
ذهن ا/ت : یعنی کیه الان اومده دیدنم
از پله ها رفتم پایین رفتم تو کافه کمپانی. دیدم یکی با کت شلوار نشسته صورتش نمیدیدم رفتم سمتش یه دفعه دیدم همون پلیسه تا منو دید بلند شد
_ عاا شرمنده اگه مزاحم کارتون شدم
+ ام نه اصلا
_ لطفا بشینین
صندلی برام کشید بیرون نشستم
_ حس میکنم استرس دارین از من میترسین ؟
+ چ چ چی نه فقط صداتون منو یاد یه خاطره بدی میندازه
_ چه خاطره بدی ؟
+ ام زیاد مهم نیست
_ عاا شرمنده زیاد فضولی نمیکنم این یه عادت بده که از وقتی پلیس شدم توی من شکل گرفته
_ ام راستی من خودمو معرفی نکردم من جانگ کوک هستم
+ خوشبختم آقای جانگ
_ میتونین کوک صدام کنین
+ خب کار مهمی داشتین که اومدین اینجا
_ خب واقعیت زیاد حس خوبی به اون روز نداشتم که برادرتون معذرت خواهی کرد اینا
+ عااا نه خب کار اشتباهی کرده بود به همین دلیل باید معذرت خواهی میکرد
_. خب چون از ترستون کم کنم میتونم شما رو فردا کلا مهمون من باشین ببرمتون بیرون ؟
+ عااا یه جورایی انگار دارین مخ میزنین
_ خنده فکر کردم متوجه نمیشین خیلی باهوشین خب قبول میکنین
+ چون مهمون شمام میام
_ خوبه پس کارتم داشته باشین که کجا همو ببینیم
+ باشه تعظیم کردم برگشتم سرکارم
هوففف سر داداشمم یه پلیس عاشقم شد 😂😂
شرمنده اگه این چند وقت پارت جدید نزاشتم 💜💜
¥ا/ت یکی اومده ببینت توی کافه کمپانی منتظره
+ باشه ممنون
ذهن ا/ت : یعنی کیه الان اومده دیدنم
از پله ها رفتم پایین رفتم تو کافه کمپانی. دیدم یکی با کت شلوار نشسته صورتش نمیدیدم رفتم سمتش یه دفعه دیدم همون پلیسه تا منو دید بلند شد
_ عاا شرمنده اگه مزاحم کارتون شدم
+ ام نه اصلا
_ لطفا بشینین
صندلی برام کشید بیرون نشستم
_ حس میکنم استرس دارین از من میترسین ؟
+ چ چ چی نه فقط صداتون منو یاد یه خاطره بدی میندازه
_ چه خاطره بدی ؟
+ ام زیاد مهم نیست
_ عاا شرمنده زیاد فضولی نمیکنم این یه عادت بده که از وقتی پلیس شدم توی من شکل گرفته
_ ام راستی من خودمو معرفی نکردم من جانگ کوک هستم
+ خوشبختم آقای جانگ
_ میتونین کوک صدام کنین
+ خب کار مهمی داشتین که اومدین اینجا
_ خب واقعیت زیاد حس خوبی به اون روز نداشتم که برادرتون معذرت خواهی کرد اینا
+ عااا نه خب کار اشتباهی کرده بود به همین دلیل باید معذرت خواهی میکرد
_. خب چون از ترستون کم کنم میتونم شما رو فردا کلا مهمون من باشین ببرمتون بیرون ؟
+ عااا یه جورایی انگار دارین مخ میزنین
_ خنده فکر کردم متوجه نمیشین خیلی باهوشین خب قبول میکنین
+ چون مهمون شمام میام
_ خوبه پس کارتم داشته باشین که کجا همو ببینیم
+ باشه تعظیم کردم برگشتم سرکارم
هوففف سر داداشمم یه پلیس عاشقم شد 😂😂
شرمنده اگه این چند وقت پارت جدید نزاشتم 💜💜
۱۷.۵k
۱۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.