۶
part⁶
باورت نشد اون اجازه داد که بری تو از خوشحالی سریع دادی تا برات با پارچه مخمل یه لباس خیلی خوشگل بدوزند و بعد چشمت به یه پارچه خیلی زیبا توی انباری افتاد مخفیانه کوک رو اوردی تا خیاطتون براش کت شلوار بدوزه اونم با خوشحالی قبول کرد لباساتون خیلی خوشگل شده بود کوک توی خونتون حموم کرد و خدمت کار ها عاشق کیوتی اون شده بودن و بهش کلی کمک کردن شب شد و به کوک گفتی توی اتاق بمونه تا پدرت بیاد پدرت اومد کوک رو دید و بهت گفت: افرین دخترم عجب جوون خوشتیپ و رعنایی برای مراسم امروز شما درست مثل یه زوج به نظر میرسید امیدوارم داخل مهمونی خوشبگذره کوک پرسید:شماچی؟خانومتون کجا هستن؟پدرت به کوک گفت پسرم زن من چندین ساله که فوت کرده و برای امشب یه فکرایی دارم بین خودمون بمونه بازوی کوک رو گرفتی و باهم رفتین توی مهمونی همه ی نگاها روی شما دوتا بود مخصوصا کوک هر دختری که از کنارش رد میشد میگفت :هوی خوشگله ولی این اخلاق کوک تورو مجذوب خودش کرده بود که به هیچ کس جز تو نگاه نمیکرد
حمایت کنید
باورت نشد اون اجازه داد که بری تو از خوشحالی سریع دادی تا برات با پارچه مخمل یه لباس خیلی خوشگل بدوزند و بعد چشمت به یه پارچه خیلی زیبا توی انباری افتاد مخفیانه کوک رو اوردی تا خیاطتون براش کت شلوار بدوزه اونم با خوشحالی قبول کرد لباساتون خیلی خوشگل شده بود کوک توی خونتون حموم کرد و خدمت کار ها عاشق کیوتی اون شده بودن و بهش کلی کمک کردن شب شد و به کوک گفتی توی اتاق بمونه تا پدرت بیاد پدرت اومد کوک رو دید و بهت گفت: افرین دخترم عجب جوون خوشتیپ و رعنایی برای مراسم امروز شما درست مثل یه زوج به نظر میرسید امیدوارم داخل مهمونی خوشبگذره کوک پرسید:شماچی؟خانومتون کجا هستن؟پدرت به کوک گفت پسرم زن من چندین ساله که فوت کرده و برای امشب یه فکرایی دارم بین خودمون بمونه بازوی کوک رو گرفتی و باهم رفتین توی مهمونی همه ی نگاها روی شما دوتا بود مخصوصا کوک هر دختری که از کنارش رد میشد میگفت :هوی خوشگله ولی این اخلاق کوک تورو مجذوب خودش کرده بود که به هیچ کس جز تو نگاه نمیکرد
حمایت کنید
۱.۹k
۲۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.