پارت ۱۴
////// پرش زمانی ۴۰ دقیقه بعد
از زبان کنیا ₩
وارد پارتی شدیم. همه پسر های مهمونی زوم کرده بودن روی من. شوگا هم بعضی وقتا چپ چپ نگاهم میکرد و دوباره نگاهش رو برمی گردوند. رفتیم و یه گوشه نشستیم.بعد یه مرد تقریبا ۴۷ ساله و یه پسر جوون به سمتمون اومدن. حدس زدم آقای لو و پسرش باشن. اومدن و کنارمون نشستن. صدای بلند آهنگ توی گوشم داد میزد ولی بازهم سعی میکردم حرف هاشون رو بشنوم. مرده گفت ( واو! از دیدنتون خوش حالم پسرا! میبینم که یه دختر کوچولو بهتون اضافه شده.) و باهام دست داد. منم گفتم ( خوشبختم. اما این دختر کوچولو به اندازه کافی توی کارش ماهره)
پسرش گفت ( و البته خشگل و هات)
گفتم ( ممنون از تعریفاتون.)
در گوش کوک گفتم (ببینیم اسم پسر آقای لو چیه؟)
کوک هم گفت ( اسمش لو یوئه س)
گفتم (اوهوم)
رفتیم و سر یه میز نشستیم.بعد آقای لو شراب سفارش داد. فلش مموری رو به شوگا نشون داد و گفت (آمادس. ولی فک کنم باید قبلش یه چیزی بهم بدی.نه؟)
شوگا گفت ( طبق قرارمون ۳۰۰۰۰۰ دلار.) و بعد چمدونی رو از جین گرفت و به آقای لو داد.اونم درش رو باز کرد و شمردش. معلوم بود خیلی حریصه.
بعد چمدون رو داد به دستیارش و فلش رو هم به شوگا داد. گفت ( موفق باشی)
شوگا در جواب فقط سرش رو تکون داد. آقای لو هم رفت و با چند تا از زن ها رقصید. پسرش هم میز پشت سر ما نشست. می تونستم نگاه های سنگینش رو حس کنم. شراب رو آوردن و همه با هم خوردیم. جیمین گفت (به سلامتی آرزو همون)
همه (به سلامتییییی)
همینطور که داشتیم می نوشیدیم و حرف میزدیم لویوئه اومد و کنار شوگا نشست و بهش در حالی که به من نگاه میکرد گفت (دختر قشنگیه! میشه عروسکت رو برای چند ساعت بهم قرض بدی؟ پول خوبی بهت میدم)
منم قبل از اینکه کسی چیزی بگه سریع پاشدم و بطری مشروبی که روی میز بود رو ریختم روش و گفتم ( ببخشید ولی من مثل هرزه های دور و برت نیستم که با پول خام بشم. در ضمن من یه عروسک باربی نیستم. میتونم در عرض یه دقیقه بفرستمت اون دنیا. همین حالا هم گورتو گم کن)
شوگا پوزخندی زد و گفت ( مثل اینکه خودش چیزایی که باید میگفتم رو گفت. از جلو چشم دور شو برو پسره ی****)
اونم گفت ( اوکی. ولی تقاص اینو پس میدین)
گفتم (برو بابا)
شوگا عصبانی نگاهم کرد و گفت ( همین الان گم شو توی ماشین)
منم گفتم ( اما من...)
نزاشت حرفم رو کامل کنم و داد زد ( همین الان برو تو ماشین)
منم آروم گفتم ( داد نمیزدی هم
میرفتم)
از زبان شوگا €
وقتی لویوئه اون طوری با کنیا حرف زد حسابی عصبانی شدم.ولی کنیا هم خوب جوابشو داد. کوک گفت ( هیونگ! خودت میدونی کنیا تقصیری نداشت. لویوئه هیزه)
گفتم( میدونم ولی اگه کنیا میموند به کاری دستش میدادم. وقتی عصبانیم نمیتونم خودم رو کنترل کنم.)
کوک گفت ( اوکی ولی بهتره ما هم زود تر بریم .
از زبان کنیا ₩
وارد پارتی شدیم. همه پسر های مهمونی زوم کرده بودن روی من. شوگا هم بعضی وقتا چپ چپ نگاهم میکرد و دوباره نگاهش رو برمی گردوند. رفتیم و یه گوشه نشستیم.بعد یه مرد تقریبا ۴۷ ساله و یه پسر جوون به سمتمون اومدن. حدس زدم آقای لو و پسرش باشن. اومدن و کنارمون نشستن. صدای بلند آهنگ توی گوشم داد میزد ولی بازهم سعی میکردم حرف هاشون رو بشنوم. مرده گفت ( واو! از دیدنتون خوش حالم پسرا! میبینم که یه دختر کوچولو بهتون اضافه شده.) و باهام دست داد. منم گفتم ( خوشبختم. اما این دختر کوچولو به اندازه کافی توی کارش ماهره)
پسرش گفت ( و البته خشگل و هات)
گفتم ( ممنون از تعریفاتون.)
در گوش کوک گفتم (ببینیم اسم پسر آقای لو چیه؟)
کوک هم گفت ( اسمش لو یوئه س)
گفتم (اوهوم)
رفتیم و سر یه میز نشستیم.بعد آقای لو شراب سفارش داد. فلش مموری رو به شوگا نشون داد و گفت (آمادس. ولی فک کنم باید قبلش یه چیزی بهم بدی.نه؟)
شوگا گفت ( طبق قرارمون ۳۰۰۰۰۰ دلار.) و بعد چمدونی رو از جین گرفت و به آقای لو داد.اونم درش رو باز کرد و شمردش. معلوم بود خیلی حریصه.
بعد چمدون رو داد به دستیارش و فلش رو هم به شوگا داد. گفت ( موفق باشی)
شوگا در جواب فقط سرش رو تکون داد. آقای لو هم رفت و با چند تا از زن ها رقصید. پسرش هم میز پشت سر ما نشست. می تونستم نگاه های سنگینش رو حس کنم. شراب رو آوردن و همه با هم خوردیم. جیمین گفت (به سلامتی آرزو همون)
همه (به سلامتییییی)
همینطور که داشتیم می نوشیدیم و حرف میزدیم لویوئه اومد و کنار شوگا نشست و بهش در حالی که به من نگاه میکرد گفت (دختر قشنگیه! میشه عروسکت رو برای چند ساعت بهم قرض بدی؟ پول خوبی بهت میدم)
منم قبل از اینکه کسی چیزی بگه سریع پاشدم و بطری مشروبی که روی میز بود رو ریختم روش و گفتم ( ببخشید ولی من مثل هرزه های دور و برت نیستم که با پول خام بشم. در ضمن من یه عروسک باربی نیستم. میتونم در عرض یه دقیقه بفرستمت اون دنیا. همین حالا هم گورتو گم کن)
شوگا پوزخندی زد و گفت ( مثل اینکه خودش چیزایی که باید میگفتم رو گفت. از جلو چشم دور شو برو پسره ی****)
اونم گفت ( اوکی. ولی تقاص اینو پس میدین)
گفتم (برو بابا)
شوگا عصبانی نگاهم کرد و گفت ( همین الان گم شو توی ماشین)
منم گفتم ( اما من...)
نزاشت حرفم رو کامل کنم و داد زد ( همین الان برو تو ماشین)
منم آروم گفتم ( داد نمیزدی هم
میرفتم)
از زبان شوگا €
وقتی لویوئه اون طوری با کنیا حرف زد حسابی عصبانی شدم.ولی کنیا هم خوب جوابشو داد. کوک گفت ( هیونگ! خودت میدونی کنیا تقصیری نداشت. لویوئه هیزه)
گفتم( میدونم ولی اگه کنیا میموند به کاری دستش میدادم. وقتی عصبانیم نمیتونم خودم رو کنترل کنم.)
کوک گفت ( اوکی ولی بهتره ما هم زود تر بریم .
۸.۳k
۰۴ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.