Manoraᥫ᭡ᵕ̈ ☘☄︎chapter 1
#Manora
☪︎Part⁴
میخواستم برم بیرون از ماشین که یهو
گوشیم زنگ خورد
با خودم نبرده بودمش چون ممکن بود لو برم پس از داشبورد ماشین درش آوردم و به اسم کسی که رنگ زده بود نگاه کردم
این دیگه کیه؟!..
جواب بدم؟ :/
نه ، ولی شاید یکی از بچه ها باشه... نههه ممکنه تله باشه.... ولی اگه یارین یا روآ باشه فاتحم خوندس
بزار جواب بدم.... والا فوقش تله بود سیم کارتمو میشکونم.. اره
جواب دادم و با لحن مشکوک سلام کردم..
& بله؟!
+ میمیری زود جواب بدی.. زود باش بیا گرفتمش
بلهههه یارین بود خداروشکر جواب دادم :/
گفت جانگ( همون کسی که یارین گرفتش) رو گرفته و برم دنبالش ولی اول باید اینو نشون پلیسه بدم که دردسر نشه
وقتی رسیدم دم در بیمارستان داشتم نفس نفس میردم لامصب حیاطش چقدر بزرگه منم رفتم کجا پارک کردم-_-
عهه این پلیسه هم دم دره
/ چه عجب فکر کردم فرار کردید
& مگه جرم کردم که فرار کنم... فقط ماشینم دور پارک بود
/ خیلی خب شناسنامه رو اوردین؟
& اره بیا...
شناسنامه رو که دید خیالش راحت شد دوباره بهم دادش منم چون عجله داشتم سریع بدون خبر دادن دویدم سمت ماشینم
اول باید برم خونه دو دست لباس بردارم با لباس جاسوسی صدرصد شک میکردن
رسیدم خونه اصلا یه یوری که داشت از پشت میز اشپزخونه سرم غر میزد که چرا اینشکلی میام یا به آیوا که عین چی بهم زل زده بود که دارم چیکار میکنم توجه نکردم و رفتم طبقه بالا
وارد اتاقم شدم و از کمد دوتا دست لباس بیرونی راحت برداشتم و با سرعت رفتم پایین ولی هنوز چند تا پله دیگه مونده بود که یه دفعه جی هیا ( جی هی) جلوم ظاهر شد و منم تعادلم رو از دست دادم و لباسارو پرت کردم تو صورتش اونم نتونست تعادلش رو حفظ کنه با کمر خورد زمین فقط شانس اورد پله دوم بود وگرنه نابود شده بود
& اونییی خوبیییی؟
( یوری € _ آیوا £ _ جی هی×)
£ اخ اخ درد داشت نه! σ−σ
× ببند آیوا ببند... آخخخخخ کمرممم
€ چیشددددد؟؟!
&ببخشید به خدا ولی خودت اومدی جلوم :|
€ تو این بلا رو سر این بدبخت در اوردی؟ σ∼σ
& خب.. خب اره... ولی
× بسههه بیاین کمکم کنین بلند شم
کمکش کردیم که اومد روبه روم ایستاد و گفت
× ببخشید نباید میومدم جلوت ولی چرا اینقدر عجله داشتی؟
& نه تو منو ببخش نباید اونشکلی میدویدم
× بیخیال گذشت دیگه
£ نگفتی.. کجا بودی؟
× اینقدر کنجکاو نباش واست بده
£ اهای من ازت بزرگترما
× خب حالا چند ماهه یه سالم نیست
£ به هرحال بزرگترم•~•
€ بسههه چقدر بحث میکنین بزارین حرفشو بزنه
£ها؟ ببخشید•~•
× باشه ببخشید داشتی میگفتی..
& خب...( قضیه رو تعریف کردم)
£ اووووو... پس که اینطور
× خوبش شد عوضی... اصلا ازش خوشم نمیاد:/
£کی خوشش میاد:|
€حالا اون بدبخت تمام این مدت منتظرت بوده؟ :| ( یارینو میگه)
Like ①⓪
☪︎Part⁴
میخواستم برم بیرون از ماشین که یهو
گوشیم زنگ خورد
با خودم نبرده بودمش چون ممکن بود لو برم پس از داشبورد ماشین درش آوردم و به اسم کسی که رنگ زده بود نگاه کردم
این دیگه کیه؟!..
جواب بدم؟ :/
نه ، ولی شاید یکی از بچه ها باشه... نههه ممکنه تله باشه.... ولی اگه یارین یا روآ باشه فاتحم خوندس
بزار جواب بدم.... والا فوقش تله بود سیم کارتمو میشکونم.. اره
جواب دادم و با لحن مشکوک سلام کردم..
& بله؟!
+ میمیری زود جواب بدی.. زود باش بیا گرفتمش
بلهههه یارین بود خداروشکر جواب دادم :/
گفت جانگ( همون کسی که یارین گرفتش) رو گرفته و برم دنبالش ولی اول باید اینو نشون پلیسه بدم که دردسر نشه
وقتی رسیدم دم در بیمارستان داشتم نفس نفس میردم لامصب حیاطش چقدر بزرگه منم رفتم کجا پارک کردم-_-
عهه این پلیسه هم دم دره
/ چه عجب فکر کردم فرار کردید
& مگه جرم کردم که فرار کنم... فقط ماشینم دور پارک بود
/ خیلی خب شناسنامه رو اوردین؟
& اره بیا...
شناسنامه رو که دید خیالش راحت شد دوباره بهم دادش منم چون عجله داشتم سریع بدون خبر دادن دویدم سمت ماشینم
اول باید برم خونه دو دست لباس بردارم با لباس جاسوسی صدرصد شک میکردن
رسیدم خونه اصلا یه یوری که داشت از پشت میز اشپزخونه سرم غر میزد که چرا اینشکلی میام یا به آیوا که عین چی بهم زل زده بود که دارم چیکار میکنم توجه نکردم و رفتم طبقه بالا
وارد اتاقم شدم و از کمد دوتا دست لباس بیرونی راحت برداشتم و با سرعت رفتم پایین ولی هنوز چند تا پله دیگه مونده بود که یه دفعه جی هیا ( جی هی) جلوم ظاهر شد و منم تعادلم رو از دست دادم و لباسارو پرت کردم تو صورتش اونم نتونست تعادلش رو حفظ کنه با کمر خورد زمین فقط شانس اورد پله دوم بود وگرنه نابود شده بود
& اونییی خوبیییی؟
( یوری € _ آیوا £ _ جی هی×)
£ اخ اخ درد داشت نه! σ−σ
× ببند آیوا ببند... آخخخخخ کمرممم
€ چیشددددد؟؟!
&ببخشید به خدا ولی خودت اومدی جلوم :|
€ تو این بلا رو سر این بدبخت در اوردی؟ σ∼σ
& خب.. خب اره... ولی
× بسههه بیاین کمکم کنین بلند شم
کمکش کردیم که اومد روبه روم ایستاد و گفت
× ببخشید نباید میومدم جلوت ولی چرا اینقدر عجله داشتی؟
& نه تو منو ببخش نباید اونشکلی میدویدم
× بیخیال گذشت دیگه
£ نگفتی.. کجا بودی؟
× اینقدر کنجکاو نباش واست بده
£ اهای من ازت بزرگترما
× خب حالا چند ماهه یه سالم نیست
£ به هرحال بزرگترم•~•
€ بسههه چقدر بحث میکنین بزارین حرفشو بزنه
£ها؟ ببخشید•~•
× باشه ببخشید داشتی میگفتی..
& خب...( قضیه رو تعریف کردم)
£ اووووو... پس که اینطور
× خوبش شد عوضی... اصلا ازش خوشم نمیاد:/
£کی خوشش میاد:|
€حالا اون بدبخت تمام این مدت منتظرت بوده؟ :| ( یارینو میگه)
Like ①⓪
۱۷.۱k
۰۲ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.