my mafi love
اوا: خداااااا ببین الان چند روزه من درگیر کارای این عمارت کوفتی شدم همینطوری که داشتم کار میکردم هرچی فحش بلد بودم به کل ساکنان این عمارت دادم
کوک: میمیری یه بار نرینی به طرف
تهیونگ: کوک زر نزن اعصاب ندارم میدونی که امروز کلی کار داشتیم خسته هم هستم بیا بریم یکم استراحت کنیم
کوک: هیع خدا از دست تو چیکار کنم میدونی چیکار کردی موقع تحویل بار زدی خراب کردی همه چیو خب چیکارش داشتی اخه
تهیونگ: ببند دهنتو تا خودم نبستمش
کوک: باش
تهیونگ:خیلی عصبی بودم امروز سر قرار برای تحویل بار با یکی از بزرگترین شرکام بحثم شد به اون چه ربطی داره که توی زندگی من دخالت میکنه ....
اوا: اخ بلاخره تموم شد چقدر خوشحالم
فردا روزی سه که همه ندیمه ها میرفتن پیش خانواده هاشون منم کل جرعتم رو جمع کردم رفتم دم در اتاق تهیونگ و در زدم
تهیونگ: بیا تو
اوا: رفتم داخل
تهیونگ: چیکار داری
اوا: میخواستم بگم که ......خب فردا همه ندیمه ها میرن پیش خانواده هاشون میشه منم برم* باسرعت باد
تهیونگ: اره
اوا: خیلییییییی ممنون
تهیونگ: میتونی بری
اوا: چشم یه تعظیم کردم و تز اتاق اومدم بیرون از خوشحالی نمیدونستم چیکار کنم
♡♡♡
کوک: میمیری یه بار نرینی به طرف
تهیونگ: کوک زر نزن اعصاب ندارم میدونی که امروز کلی کار داشتیم خسته هم هستم بیا بریم یکم استراحت کنیم
کوک: هیع خدا از دست تو چیکار کنم میدونی چیکار کردی موقع تحویل بار زدی خراب کردی همه چیو خب چیکارش داشتی اخه
تهیونگ: ببند دهنتو تا خودم نبستمش
کوک: باش
تهیونگ:خیلی عصبی بودم امروز سر قرار برای تحویل بار با یکی از بزرگترین شرکام بحثم شد به اون چه ربطی داره که توی زندگی من دخالت میکنه ....
اوا: اخ بلاخره تموم شد چقدر خوشحالم
فردا روزی سه که همه ندیمه ها میرفتن پیش خانواده هاشون منم کل جرعتم رو جمع کردم رفتم دم در اتاق تهیونگ و در زدم
تهیونگ: بیا تو
اوا: رفتم داخل
تهیونگ: چیکار داری
اوا: میخواستم بگم که ......خب فردا همه ندیمه ها میرن پیش خانواده هاشون میشه منم برم* باسرعت باد
تهیونگ: اره
اوا: خیلییییییی ممنون
تهیونگ: میتونی بری
اوا: چشم یه تعظیم کردم و تز اتاق اومدم بیرون از خوشحالی نمیدونستم چیکار کنم
♡♡♡
۴.۱k
۲۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.