وقتی همیشه مراقبت بود۱

وقتی همیشه مراقبت بود
بلاخره امسال قرار بریم که فوق مون رو شروع کنیم فعلا لیسانس گرفتیم امروز روز اول فوقم بود لباس های مو پوشیدم و رفتم سوار ماشین شدم و به سمت دانشگاه حرکت کردم و وارد دانشگاه شدم که یکی با موتورش بهم داشت میزد من خوردم زمین
ا/ت:هویی کوری
فرشاد:تو کوری احمق
ویو سعید:وقتی اتفاق دیدم رفتم سمت فرشاد یقشو گرفتم
سعید:ببین حواست به رفتارات باشه کور آقا
فرشاد:شوهری 😂😂
سعید:اونش به خودمون ربط داره
فرشاد رفت رفتم کمکش
سعید:حالت خوبه
ا/ت:مرسی کمکم کردی :)
سعید:خواهش میکنم اوه اوه پات زخم شده وایسا من چسب زخم دارم و پاش رو چسب زدم
ا/ت:مرسی و رفتیم سر کلاس
کلاس اول تموم شد رفتیم تو حیاط تا کلاس بعد ۱ ساعت فاصله بود و سعید آمد پیشم نشست
سعید:دوستی نداری
ا/ت:نه
سعید:منم میخوای با هم دوست باشیم
ا/ت:مگه نیستیم
سعید:😀
ا/ت:خب دوست دختر نداری
سعید:اگر داشتم آلان که پیش توام خودشو میکشست
که یه دختره بدو بدو سمت سعید آمد
یونا:عشقم کمکم کنن پام زخمه
سعید:عشقمممم؟؟
ا/ت:دوست دختر داشتییی
سریع دویدم سمت دستشویی
یونا:پام ببین
سعید :هولش دادم رفتن سمت ا/ت داشت بالا میورد
سعید:حالت خوبع
ا/ت:اهم خوبممم فقط ولم کن دروغگو
و رفتم سمت اتاق بهداشت و رفت پیش دکتر منم تغییش
کردم
پزشک :دیشب الکل مصرف کردی
ا/ت:بله
پزشک : بخاطر همونه نگران نباش برو سر کلاس
از اتاق آمدم بیرون
سعید:چرا الکل خوردی
ا/ت:برو با دوست دخترت حرف بزن