فیک جیهوپ
فیک جیهوپ
پارت۴۱
________________
که لوکا رو دیدم. مردی که چن وقته شده مزاحم برام
این اینجا چه غلطی میکرد. اخمام رو کشیدم توهم به راهم ادامه دادم که کیفم رو کشید برگشتم و گفتم
♤چه غلطی میکنی دستت رو بکش.
کیفم رو ول کرد.
لوکا:خانم مین لطفا بزارید باهم صحبت کنیم
غریدم:
♧من هیچ صحبتی با شما ندارم.اقای محترم
برگشتم و رفتم. میدونستم بیخیال نمیشه برای همین سرعت پاهامو بیشتر کردم تا سریع تر به ایستگاه برسم....
"جیهوپ"
خودمو پرت کردم رو تخت تا فکر و خیال ولم کنه اما مگه می شد بیخیال عشقم بشم. غلطی زدم و برعکس شدم. گوشیمو برداشتم و روشن کردم هنوز بعد از چند ماه بک گراندم عکس ات ست. الان تو این هفت ماه اتفاق هایی افتاده که من حتی فکرشم نمیکردم.
"پرش زمانی"
لیوان پنجم رو سر کشیدم. الان دقیقا ۳ ماه و ۱۰ روز و۱۰ ساعته که ات بهم خیانت کرده و رفته.
داشتم قصد خوردن لیوان ششم رو میکردم که در اتاقم به صدا دراومد خمار بله ای گفتم. در باز شد قیافه بهت زده مکس رو دیدم.
&ار...باب
چیشده که مکس اینجوری حرف میزنه
چشامو ریز کردم و گفتم:
+چی شده مکس
&باید بیاید و ببینید.
+چی رو؟
&نمیشه توضیح داد باید با چشای خودتون ببینید. حس کنجکاویم بهم غلبه کردو از جام بلند شدم باید میدونستم چی شده که مکس اینجوری شده.
با مکس رفتیم اتاقی که عمارت رو از اینجا زیر نظر میگرفتم. مکس همه رو از اتاق بیرون کرد و گفت بشینم رو صندلی نشستم و مکس فیلمی رو پلی کرد چیزی که میدیدم رو باور نمیکردم
#فیک
#جیهوپ
#بی_تی_اس
پارت۴۱
________________
که لوکا رو دیدم. مردی که چن وقته شده مزاحم برام
این اینجا چه غلطی میکرد. اخمام رو کشیدم توهم به راهم ادامه دادم که کیفم رو کشید برگشتم و گفتم
♤چه غلطی میکنی دستت رو بکش.
کیفم رو ول کرد.
لوکا:خانم مین لطفا بزارید باهم صحبت کنیم
غریدم:
♧من هیچ صحبتی با شما ندارم.اقای محترم
برگشتم و رفتم. میدونستم بیخیال نمیشه برای همین سرعت پاهامو بیشتر کردم تا سریع تر به ایستگاه برسم....
"جیهوپ"
خودمو پرت کردم رو تخت تا فکر و خیال ولم کنه اما مگه می شد بیخیال عشقم بشم. غلطی زدم و برعکس شدم. گوشیمو برداشتم و روشن کردم هنوز بعد از چند ماه بک گراندم عکس ات ست. الان تو این هفت ماه اتفاق هایی افتاده که من حتی فکرشم نمیکردم.
"پرش زمانی"
لیوان پنجم رو سر کشیدم. الان دقیقا ۳ ماه و ۱۰ روز و۱۰ ساعته که ات بهم خیانت کرده و رفته.
داشتم قصد خوردن لیوان ششم رو میکردم که در اتاقم به صدا دراومد خمار بله ای گفتم. در باز شد قیافه بهت زده مکس رو دیدم.
&ار...باب
چیشده که مکس اینجوری حرف میزنه
چشامو ریز کردم و گفتم:
+چی شده مکس
&باید بیاید و ببینید.
+چی رو؟
&نمیشه توضیح داد باید با چشای خودتون ببینید. حس کنجکاویم بهم غلبه کردو از جام بلند شدم باید میدونستم چی شده که مکس اینجوری شده.
با مکس رفتیم اتاقی که عمارت رو از اینجا زیر نظر میگرفتم. مکس همه رو از اتاق بیرون کرد و گفت بشینم رو صندلی نشستم و مکس فیلمی رو پلی کرد چیزی که میدیدم رو باور نمیکردم
#فیک
#جیهوپ
#بی_تی_اس
۴۷.۴k
۲۵ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.