پارت11🌈✨still with me
پارت11
نیا: خب شروع میکنیم چیزایی که خیلی بیشتر از همه اذیتت میکنه رو میگی
ته: اهم خب چیزایی که خیلی اذیتم میکنن زیادن ولی بعضیاش که دیگه خیلی حس بد دارم بهشون رو میگم
نیا: میشنوم
ته: این بی محلی کردنات، به جوری رفتار میکنی که انگار منو نمیشناسی و اینکه نگران اینم دوست پسر داشته باشی و یا به یکی علاقه داشته باشی
نیا: من خوشم نمیاد از مساعل شخصیم صحبت کنم ولی چون تو بیمارمی و با صحبت درمورد بعضی مساعل شخصی بعضی سوالای الکیت حل میشه میگم :دوست پسر ندارم و عینه تو به هیچ پسری نزدیک نشدم و به هیچ پسری علاقه ندارم
ته: یکی از مشکلاتم حل شد ممنون دکتر
نیا:خواهش. خب بقیش برای جلسه بعد وقت تمومه و تو اخرین مریضی من باید برم خدافس (و نیا وسایلشو جمع میکنه و زودتر از تهیونگ از اتاق میره)
میره خونه و میفته روی تخت و خوابش میبره
فردا صبح*
نیا:بلند شدم و کارامو انجام دادم رفتم سرکار
برعکس دیروز امروز اولین مریض تهیونگ بود
نیا: سلام اقای کیم
ته: سلام دکتر. لطفا با من راحت باشین و منو تهیونگ صدا بزنید
نیا: بیا بشین تهیونگ
خب میبینم که خوشحالی چیزی شده؟
ته: بعله من بلخره تونستم شمارو فراموش کنم و با یه دختر دوست شدم و الان دوست دخترمه
نیا:چ.... چی خب بهتون تبریک میگم با این حال بازم میخواین بیاین مشاوره؟
تهیونگ:بله میخوام بیام که اگر مشکلی با دوست دخترم پیدا کردم بگم
نیا تو ذهنش: اون..... اون چیکار کرده واقعا پس این همه حرف چی بود خاک تو سر من که دیروز دوباره دلمو بهش باختم ینی خاک تو این سرم این دوباره به من خیانت کرده نهه شایدم میخواد لجمو در بیاره به هر حال نمیدونم ولی الان خیلی خیلییی عصبانیممم
اقای کیم تهیونگ شما مشاوره برای مشکل خودتون و من که ینی نفر قبلی که دوسش داشتید گرفتید من نمیخوام که برای تو و دوست دختر جدیدت بهت مشاوره بدم همین الانم یا تو از این اتاق میری بیرون یا من دیگه هم اینجا نوبت نگیر اگرم نوبت میگیری پیشه من نگیر
تا سه میشمارم برو بیرون1..... 2......3 باشه من میرم خدافس
تهیونگ:دکتررر
تهیونگ ویو:
تهیونگ: ای باباااا من فقط میخواستم لحظه در بیارم یه دروغ کوچولو گفتم فکر نمیکردم انقدر عصبانی شه پشمام حالا چیکار کنم نکنه از لج من بره دوست پسر پیدا کنه
شب*
نیا ویو:
نیا: زنگ در خونم خورده شد رفتم باز کنم
پستچی بود و یه نامه داد و رفت
بازش کردم دعوت نامه یک مهمونی بود برای فردا شب
یه مهمونی بود که صاحب بیمارستان گرفته بود و همه ی بیمارستان دعوت بودن
فکر نکنم برم اخه ادماش زیاد ادمای خوبی نیستن حتی ممکنه یکی اون وسط به من تجاوز کنه اینا هر چی دستشون میاد میخورن و بعد مست میشن .
هوفف اینو ول کن کل روز داشتم به تهیونگ فکر میکردم ینی واقعا....
اصن به من چه اهه
خب یه فیلم بزارم ببینم
فردا صبح*
نیا:رفتم مطب تهیونگ رو جلوی درم دیدم رفتم در اتاقمو که قفل بود باز کنمو همینجور که پشتم بهش بود گفتم:مگه نگفتم دیگه نیا چرا باز دارم میبینمت
ته:دکتر نیا به قران دروغ گفتم میخواستم لجتو دربیارم خواهش میکنم منو ببخش
نیا:باشه بخشیدم
ته:مرسی حالا میتونم با خیال راحت دوباره برا همیشه برم.....
نیا:ت.... ته.... یونگ میگم
ته:بله؟
نیا:می... میتونی امشب با من بیای به یه مهمونی به عنوان دوست پسرم؟ (تند گفت همشو)
ته:البتههههههه(برق میزنه چشماش)
ولی حالا برای چی؟
نیا: خب چون ادمای درستی اونجا نیستن و منم دلم میخواد به اون مهمونی برم
ته:ینی من ادم درستیم؟
نیا:هنوزم عینه قبلت پروییی برو گمشوو
ته:دکتر با همه مریضات صمیمی میشی؟
نیا:لبخندم محو شد و بلند گفتم تو همیشه حال ادمو میگیری برو
ته: ساعت چند بیام دنبالت؟
نیا:8
ته: لباس زیاد باز نپوشیا
نیا: اصن به تو چههه هاااا هر چی بخوام میپوشم
ادامه دارد....
حمایت نکنید اصن جمع میکنم از ایران میرم😂😂🥺🥺
نیا: خب شروع میکنیم چیزایی که خیلی بیشتر از همه اذیتت میکنه رو میگی
ته: اهم خب چیزایی که خیلی اذیتم میکنن زیادن ولی بعضیاش که دیگه خیلی حس بد دارم بهشون رو میگم
نیا: میشنوم
ته: این بی محلی کردنات، به جوری رفتار میکنی که انگار منو نمیشناسی و اینکه نگران اینم دوست پسر داشته باشی و یا به یکی علاقه داشته باشی
نیا: من خوشم نمیاد از مساعل شخصیم صحبت کنم ولی چون تو بیمارمی و با صحبت درمورد بعضی مساعل شخصی بعضی سوالای الکیت حل میشه میگم :دوست پسر ندارم و عینه تو به هیچ پسری نزدیک نشدم و به هیچ پسری علاقه ندارم
ته: یکی از مشکلاتم حل شد ممنون دکتر
نیا:خواهش. خب بقیش برای جلسه بعد وقت تمومه و تو اخرین مریضی من باید برم خدافس (و نیا وسایلشو جمع میکنه و زودتر از تهیونگ از اتاق میره)
میره خونه و میفته روی تخت و خوابش میبره
فردا صبح*
نیا:بلند شدم و کارامو انجام دادم رفتم سرکار
برعکس دیروز امروز اولین مریض تهیونگ بود
نیا: سلام اقای کیم
ته: سلام دکتر. لطفا با من راحت باشین و منو تهیونگ صدا بزنید
نیا: بیا بشین تهیونگ
خب میبینم که خوشحالی چیزی شده؟
ته: بعله من بلخره تونستم شمارو فراموش کنم و با یه دختر دوست شدم و الان دوست دخترمه
نیا:چ.... چی خب بهتون تبریک میگم با این حال بازم میخواین بیاین مشاوره؟
تهیونگ:بله میخوام بیام که اگر مشکلی با دوست دخترم پیدا کردم بگم
نیا تو ذهنش: اون..... اون چیکار کرده واقعا پس این همه حرف چی بود خاک تو سر من که دیروز دوباره دلمو بهش باختم ینی خاک تو این سرم این دوباره به من خیانت کرده نهه شایدم میخواد لجمو در بیاره به هر حال نمیدونم ولی الان خیلی خیلییی عصبانیممم
اقای کیم تهیونگ شما مشاوره برای مشکل خودتون و من که ینی نفر قبلی که دوسش داشتید گرفتید من نمیخوام که برای تو و دوست دختر جدیدت بهت مشاوره بدم همین الانم یا تو از این اتاق میری بیرون یا من دیگه هم اینجا نوبت نگیر اگرم نوبت میگیری پیشه من نگیر
تا سه میشمارم برو بیرون1..... 2......3 باشه من میرم خدافس
تهیونگ:دکتررر
تهیونگ ویو:
تهیونگ: ای باباااا من فقط میخواستم لحظه در بیارم یه دروغ کوچولو گفتم فکر نمیکردم انقدر عصبانی شه پشمام حالا چیکار کنم نکنه از لج من بره دوست پسر پیدا کنه
شب*
نیا ویو:
نیا: زنگ در خونم خورده شد رفتم باز کنم
پستچی بود و یه نامه داد و رفت
بازش کردم دعوت نامه یک مهمونی بود برای فردا شب
یه مهمونی بود که صاحب بیمارستان گرفته بود و همه ی بیمارستان دعوت بودن
فکر نکنم برم اخه ادماش زیاد ادمای خوبی نیستن حتی ممکنه یکی اون وسط به من تجاوز کنه اینا هر چی دستشون میاد میخورن و بعد مست میشن .
هوفف اینو ول کن کل روز داشتم به تهیونگ فکر میکردم ینی واقعا....
اصن به من چه اهه
خب یه فیلم بزارم ببینم
فردا صبح*
نیا:رفتم مطب تهیونگ رو جلوی درم دیدم رفتم در اتاقمو که قفل بود باز کنمو همینجور که پشتم بهش بود گفتم:مگه نگفتم دیگه نیا چرا باز دارم میبینمت
ته:دکتر نیا به قران دروغ گفتم میخواستم لجتو دربیارم خواهش میکنم منو ببخش
نیا:باشه بخشیدم
ته:مرسی حالا میتونم با خیال راحت دوباره برا همیشه برم.....
نیا:ت.... ته.... یونگ میگم
ته:بله؟
نیا:می... میتونی امشب با من بیای به یه مهمونی به عنوان دوست پسرم؟ (تند گفت همشو)
ته:البتههههههه(برق میزنه چشماش)
ولی حالا برای چی؟
نیا: خب چون ادمای درستی اونجا نیستن و منم دلم میخواد به اون مهمونی برم
ته:ینی من ادم درستیم؟
نیا:هنوزم عینه قبلت پروییی برو گمشوو
ته:دکتر با همه مریضات صمیمی میشی؟
نیا:لبخندم محو شد و بلند گفتم تو همیشه حال ادمو میگیری برو
ته: ساعت چند بیام دنبالت؟
نیا:8
ته: لباس زیاد باز نپوشیا
نیا: اصن به تو چههه هاااا هر چی بخوام میپوشم
ادامه دارد....
حمایت نکنید اصن جمع میکنم از ایران میرم😂😂🥺🥺
۱۴۷.۶k
۱۵ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.