اول می خواستم چند پارتیش کنم ولی الان بنظرم طولانی میشه و
اول می خواستم چند پارتیش کنم ولی الان بنظرم طولانی میشه واسه همین از این به بعد فیک
«فیک»
"وقتی زود قضاوتت کرد"
p4.
« ویو مین ها»
گوشیم رو خاموش کردم و گذاشتم کنار از روی مبل بلند شدم که دیدم کسی توی حال نیست توی آشپزخونه خونه نگاه کردم دیدم ته توی آشپزخونست رفتم از پشت بغلش کردم
_ولم کن "سرد"
+ چرا
_گفتم ولم کن "سرد"
_باشه
ولش کردم خواست از آشپزخونه بره که گفتم
+ چیزی ته ته
_ نه "سرد"
+ باشه ولی چیزی شده بهم بگو
_ چرا مگه واست مهمه "سرد"
+ منظورت چیه
_ هیچی ولش من میرم
تهیونگ رفت بالا یعنی چی شده توی فکر بودم که گوشیم زنگ خورد هاری بود
«مکالمه»
+سلام خره خوبی
/خوبم شرک جانم تو چطوری
+ من عالیم دختر ی خبر خوب دارم واست
/چی شده بگو بلاخره تهیونگ بهت درخواست ازدواج داد
+نه بابا چی میگی ی چیز دیگست
/ د بنال دیگه
+ داداشم داره میاد اینجا
/..... واقعا
+ آره خیلی خوشحالم که بعد ی سال دارم می بینمش
/ وای دختر من بیشتر از تو ذوق دارم زود باش برو حاضر شو میریم خرید ساعت 14 میریم
+باشه خدافظ
/بای
«پایان مکالمه»
هاری گفت ساعت 14 و الان ساعت 12:45 بود بدو بدو رفتم توی اتاقم یه حموم 20مینی گرفتم اومدم بیرون یه لباس تا زانو پوشیدم آرایش ساده پسر کش کردم موهامو ول کردم عطرم رو زدم از اتاق اومدم بیرون ساعت 13:55 بود رفتم سمت جا کفشی و کفشانو پا کردم صدا کوک جیمین می یومد که داشتن گیم میزدن ولی از ته ته خبری نبود نمیدونم کاری کردم از دستم ناراحته توی افکارم بودم که صدای بوق ماشین هاری اومد بدو بدو از توی خونه اومدم بیرون چشمم به ته ته افتاد انگار گریه کرده و ناراحته
به هاری پیام دادم ی چند دقیقه صبر کنه رفتم کنارش نشستم متوجه من نشد با دستام صورتش رو قاب کردم و چشماشو بوسیدم
+ چرا گریه کردی
_ مگه واست مهمه "سرد و ناراحت"
+ منظورت چیه که واسم مهمه چرا انقدر باهام سردی
_ چیزی نیست جایی میرفتی
+ اوهوم داشتم با هاری میرفتیم بیرون
_ برو دیرت میشه
+ اگه حال تو خوب نیست نمیرم
_ الکی نگران من نباش خوبم
این حرف زد از کنارم پاشد و داشت میرفت که منم پا شدم دستش رو گرفتم و طرف خودم کردمش و بوسیدمش
ولش کردم بدون هیچ حرفی رفت تا حالا اینجوری نبوده
بدو بدو رفتم بیرون سوار ماشین شدم
/ کجا موندی چهار ساعته
+ رفتار ته باهام عوض شده خیلی سرد شده
/واسه چی
+ نمیدونم
ماشین رو روشن کرد و راه افتادیم به بزرگترین پاساژ
«فیک»
"وقتی زود قضاوتت کرد"
p4.
« ویو مین ها»
گوشیم رو خاموش کردم و گذاشتم کنار از روی مبل بلند شدم که دیدم کسی توی حال نیست توی آشپزخونه خونه نگاه کردم دیدم ته توی آشپزخونست رفتم از پشت بغلش کردم
_ولم کن "سرد"
+ چرا
_گفتم ولم کن "سرد"
_باشه
ولش کردم خواست از آشپزخونه بره که گفتم
+ چیزی ته ته
_ نه "سرد"
+ باشه ولی چیزی شده بهم بگو
_ چرا مگه واست مهمه "سرد"
+ منظورت چیه
_ هیچی ولش من میرم
تهیونگ رفت بالا یعنی چی شده توی فکر بودم که گوشیم زنگ خورد هاری بود
«مکالمه»
+سلام خره خوبی
/خوبم شرک جانم تو چطوری
+ من عالیم دختر ی خبر خوب دارم واست
/چی شده بگو بلاخره تهیونگ بهت درخواست ازدواج داد
+نه بابا چی میگی ی چیز دیگست
/ د بنال دیگه
+ داداشم داره میاد اینجا
/..... واقعا
+ آره خیلی خوشحالم که بعد ی سال دارم می بینمش
/ وای دختر من بیشتر از تو ذوق دارم زود باش برو حاضر شو میریم خرید ساعت 14 میریم
+باشه خدافظ
/بای
«پایان مکالمه»
هاری گفت ساعت 14 و الان ساعت 12:45 بود بدو بدو رفتم توی اتاقم یه حموم 20مینی گرفتم اومدم بیرون یه لباس تا زانو پوشیدم آرایش ساده پسر کش کردم موهامو ول کردم عطرم رو زدم از اتاق اومدم بیرون ساعت 13:55 بود رفتم سمت جا کفشی و کفشانو پا کردم صدا کوک جیمین می یومد که داشتن گیم میزدن ولی از ته ته خبری نبود نمیدونم کاری کردم از دستم ناراحته توی افکارم بودم که صدای بوق ماشین هاری اومد بدو بدو از توی خونه اومدم بیرون چشمم به ته ته افتاد انگار گریه کرده و ناراحته
به هاری پیام دادم ی چند دقیقه صبر کنه رفتم کنارش نشستم متوجه من نشد با دستام صورتش رو قاب کردم و چشماشو بوسیدم
+ چرا گریه کردی
_ مگه واست مهمه "سرد و ناراحت"
+ منظورت چیه که واسم مهمه چرا انقدر باهام سردی
_ چیزی نیست جایی میرفتی
+ اوهوم داشتم با هاری میرفتیم بیرون
_ برو دیرت میشه
+ اگه حال تو خوب نیست نمیرم
_ الکی نگران من نباش خوبم
این حرف زد از کنارم پاشد و داشت میرفت که منم پا شدم دستش رو گرفتم و طرف خودم کردمش و بوسیدمش
ولش کردم بدون هیچ حرفی رفت تا حالا اینجوری نبوده
بدو بدو رفتم بیرون سوار ماشین شدم
/ کجا موندی چهار ساعته
+ رفتار ته باهام عوض شده خیلی سرد شده
/واسه چی
+ نمیدونم
ماشین رو روشن کرد و راه افتادیم به بزرگترین پاساژ
۱۱.۵k
۲۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.