ازدواج اجباری پارت ۷
جیمین ویو
از حموم اومدم بیرون و ا.ت رفت حموم داشتم تلوزیون نگاه میکردم که گوشیم زنگ خورد تهیونگ بود ( دوست صمیمی جیمین ) جواب دادم
( علامت ته * )
مکالمه جیمین و ته
* سلام داداش خوبی ؟
× خوبم ... چی شده چرا زنگ زدی ؟!
* زنگه زدم بگم که یه پارتی دائم بعد گفتم تو هم بیای
× اوکی میای ... لوکیشن رو بهم بده
* باشه دیر نکنی ها !!
× باشه باشه خدافظ
* خدافظ
پایان مکالمه ته و جیمین
ا.ت از حموم اومد بیرون
× ا.ت
+ بله
× میگم ... تهیونگ بهم گفت که شب قراره یه پارتی بگیرن تو هم میای
+ آره
× خب خوبه ... نبینم لباس باز بپوشی ها !
+ اوه آقای جیمین غیرتی میشود ... باشه نمیپوشم
پایان پارت هفت
بچه ها لباس ا.ت رو زود تر گذاشتم بای تا پارت بعد
لایک یادت نره 😊😊❤❤💗💗
از حموم اومدم بیرون و ا.ت رفت حموم داشتم تلوزیون نگاه میکردم که گوشیم زنگ خورد تهیونگ بود ( دوست صمیمی جیمین ) جواب دادم
( علامت ته * )
مکالمه جیمین و ته
* سلام داداش خوبی ؟
× خوبم ... چی شده چرا زنگ زدی ؟!
* زنگه زدم بگم که یه پارتی دائم بعد گفتم تو هم بیای
× اوکی میای ... لوکیشن رو بهم بده
* باشه دیر نکنی ها !!
× باشه باشه خدافظ
* خدافظ
پایان مکالمه ته و جیمین
ا.ت از حموم اومد بیرون
× ا.ت
+ بله
× میگم ... تهیونگ بهم گفت که شب قراره یه پارتی بگیرن تو هم میای
+ آره
× خب خوبه ... نبینم لباس باز بپوشی ها !
+ اوه آقای جیمین غیرتی میشود ... باشه نمیپوشم
پایان پارت هفت
بچه ها لباس ا.ت رو زود تر گذاشتم بای تا پارت بعد
لایک یادت نره 😊😊❤❤💗💗
۴.۵k
۱۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.