پارت ۷
از زبان ا.ت:
+بیبی بهم قول بده که امشب فقط بخندی نه بغض و نه گریه اوک؟
_باشه من میخندم ولی بدون همه خنده هام فیکن
باید تو اون شب کوفتی همه ی فامیلای جیمین رو تحمل میکردم همش لبخند فیک میزدم و وقتی بهم تبریک میگفتن ازشون تشکر میکردم وای که چقدر اون شب مزخرف بود
بالاخره اون عروسی کوفتی تموم شد و برگشتیم خونه جیمین من رو بلند کرد و برد تو اتاق خودش و بعد هم در رو قفل کرد همینطور که داشت جلوی آینه دکمه لباسشو باز میکرد بهم گفت
+زود باش لباست رو دربیار
_ازت خواهش میکنم بامن اینکارو نکن بهت التماس میکنم
+ببین برا من که کاری نداره دوستت رو بفرستم اون دنیا حالا انتخاب با خودته
_باشه ولی بدون اینکارو فقط واسه دوستم کردم نه بخاطر تو (گریه)
جیمین خودشو انداخت رو تخت و (بچه ها بقیش اسماته ولی کار جیمین با ا.ت رو خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خشن و وحشتناک تصور کنید)
صبح شد و از خواب پاشدم دیدم تو بقل جیمینم و اون هنوز اونجام رو خالی نکرده تمام بدنم درد میکرد همه جام کبود و زخمی شده بود مخصوصا گردنم دلم خیلی درد میکرد حتی نمیتونستم تکون بخورم خواستم از بقل جیمین بیام بیرون که محکم تر منو کشوند تو بقلش
_ایییییی تروخدا ولم کن همه جام درد میکنه
اونجام رو خالی کرد
+خیلی خوب بیبی کوچولوی من صبر کن الان ددیت میره حموم رو آماده میکنه تا یکم خستگی بدنت دربیاد
جیمین رفت و حموم رو آماده کرد و وان رو پر از آب کرد بعد منو بلند کرد اول خودش خوابید تو وان و بعدم هم منو گذاشت رو خودش هیچ توانی نداشتم که پسش بزنم برا همین ناخواسته سرم رو گذاشتم رو سینش اونم سرم رو ناز میکرد و همش همه جام رو بوس میکرد
..............
+بیبی بهم قول بده که امشب فقط بخندی نه بغض و نه گریه اوک؟
_باشه من میخندم ولی بدون همه خنده هام فیکن
باید تو اون شب کوفتی همه ی فامیلای جیمین رو تحمل میکردم همش لبخند فیک میزدم و وقتی بهم تبریک میگفتن ازشون تشکر میکردم وای که چقدر اون شب مزخرف بود
بالاخره اون عروسی کوفتی تموم شد و برگشتیم خونه جیمین من رو بلند کرد و برد تو اتاق خودش و بعد هم در رو قفل کرد همینطور که داشت جلوی آینه دکمه لباسشو باز میکرد بهم گفت
+زود باش لباست رو دربیار
_ازت خواهش میکنم بامن اینکارو نکن بهت التماس میکنم
+ببین برا من که کاری نداره دوستت رو بفرستم اون دنیا حالا انتخاب با خودته
_باشه ولی بدون اینکارو فقط واسه دوستم کردم نه بخاطر تو (گریه)
جیمین خودشو انداخت رو تخت و (بچه ها بقیش اسماته ولی کار جیمین با ا.ت رو خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خشن و وحشتناک تصور کنید)
صبح شد و از خواب پاشدم دیدم تو بقل جیمینم و اون هنوز اونجام رو خالی نکرده تمام بدنم درد میکرد همه جام کبود و زخمی شده بود مخصوصا گردنم دلم خیلی درد میکرد حتی نمیتونستم تکون بخورم خواستم از بقل جیمین بیام بیرون که محکم تر منو کشوند تو بقلش
_ایییییی تروخدا ولم کن همه جام درد میکنه
اونجام رو خالی کرد
+خیلی خوب بیبی کوچولوی من صبر کن الان ددیت میره حموم رو آماده میکنه تا یکم خستگی بدنت دربیاد
جیمین رفت و حموم رو آماده کرد و وان رو پر از آب کرد بعد منو بلند کرد اول خودش خوابید تو وان و بعدم هم منو گذاشت رو خودش هیچ توانی نداشتم که پسش بزنم برا همین ناخواسته سرم رو گذاشتم رو سینش اونم سرم رو ناز میکرد و همش همه جام رو بوس میکرد
..............
۱۷.۸k
۱۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.