فیک جونگ کوک پارت ۳ (معشوقه)
من فقط گریه میکردم که دیدم یه پسر دیگه هم که یه اخم غلیظی بین ابروهاش بود اومد سمت من و گفت_سونگ بین ولش کن! _به تو ربطی نداره پس دخالت نکن/فهمیدم که اومده کمکم کنه بعد اومد جلو و محکم مچ دستم رو گرفت و از دست اونا آزادم کرد منم سریع رفتم پشت سرش بعد یهو اونا دوتایی حمله کردن سمتش که بزننش بعد اونم باهاشون درگیر شد و داشت کتکشون میزد منم فقط عقب میرفتم و گریه میکردم که افتادم داخل یه چاله آب و سرتاپام خیس آب شد و هق هق هام بیشتر شد اون مردهم انقد اونارو زد که خودشون پا به فرار گذاشتن بعد رفت کیفم رو از روی زمین برداشت و اومد سمت من و گفت:خوبی؟ بعد آروم با انگشت شصتش اشکام رو پاک کرد و کیفم رو داد دستم ونگاهی بهم انداخت و سری از روی تاسف تکون داد و رفت سمت ماشینش منم یه نگاهی به خودم انداختم چون لباس سفید نازکم خیس شده بود لباس زیرم معلوم شده بود .خاک تو سرم آبروم رفتتت.بعد اومد سمتم و یه هودی سفید بهم داد و گفت:بیا اینو بپوش/منم گرفتمش و پوشیدمش گفت میخوای برسونمت؟/ا.ت:نه ممنون خودم میرم/بعد بلند شد و رفت.ای بابا حالا من یه تعارفی کردم تو چرا سریع رفتی؟! -_- / بعد یه ماشین اومد سمتم پنجرش رو کشید پایین و گفت:بیا دیگه کارت دعوت بفرستم خدمتتون؟!/من سریع نشستم داخل ماشین که شروع به حرکت کرد/خب خونت کجاست؟/منم یاد کاغذ آدرس افتادم سریع از داخل کیفم درآوردمش و دادم بهش/ا.ت:من آدرس رو بلد نیستم ولی داخل این کاغذ هست اگه میشه لطفا منو به آدرس این کاغذه ببر/مرد:چشممم/بعد کاغذ رو از دستم گرفت و راه افتاد و بعد چند مین که گذشت صورتشو سمت من کرد وگفت:راستی تو اسمت چیه؟/که یهونزدیک بود به یه ماشین بزنه که من جیغ زدم و زد رو ترمز و با ترس و تعجب به جلوش خیره شد و گفت:دختر گوشم کر شد خب آروم میگفتی ترمز بگیر! بعد راننده اون یکی ماشینه پیاده شد و داشت میومد سمتمون که گفت:تو همینجا بمون به هیچ وجه هم بیرون نیا من یکم با این راننده ی احمق کار دارم!بعد پیاده شد و رفت سمت اون راننده خب تقصیر ما نبود درسته که اون حواسش پرت شد ولی اون راننده داشت اشتباه میومد اول شروع کرد به داد و بیداد کردن بعد یهو اون راننده رو کوبید روی ماشین خودش و داشت میزدش منم با ترس بهشون خیره شده بودم و همش با خودم میگفتم که کاشکی زودتر بیاد اونم همش داشت اون راننده رو میزد ولی یهو اون راننده محکم زد تو دهنش و لبش پاره شد که یهو جیغی زدم دیگه نتونستم تحمل کنم و سریع از ماشین پیاده شدم و گفتم:ولش کن اون ارزش نداره که باهاش دعوا کنی بیا بریم بعد یهو اون راننده به من نگاه کرد و ...
*****انگشتام شکست تا اینو نوشتم. لایک یادتون نره ♡♡♡♡
*****انگشتام شکست تا اینو نوشتم. لایک یادتون نره ♡♡♡♡
۴.۶k
۲۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.