a shadow in you پارت ۳
وقتی پسری که دوسش داشت ردش کرد ، احساس کرد دیگه نمیتونه به زندگی برگرده . زندگی اون توی ۱۷ سالگی دچار تغییر بزرگی شد و هرکسی نمیتونست با این تغییر کنار بیاد . ولی دختر تمام تلاش خودش رو میکرد تا زندگی اش اون رو متلاشی نکنه . اون باید به رویای بچگیش یعنی پزشک شدن میرسید . پدر و مادر مرحومش به اون امیدوار بودن ، به اون میگفتن اون خیلی پرکار و با استعداده و قطعا توی مسیر زندگیش موفق میشه . پزشک شدن رویایی بود که پدر و مادرش توی سرش انداخته بودن که البته خودش هم علاقه داشت.
............................
صدای وسایل دندون پزشکی نمیگذاشت گوش هاش استراحت کنن ، البته دیگه به این صداها عادت کرده بود و یه جورایی باهاش رفیق شده بود چون بخشی از کارش بود . دستش رو از داخل دهان بیمار در آورد و از پرستار خواست بی حسی تزریق کنه . در همین حین عکسهایی که از دندون های مریضش به دستش رسیده بود رو چک کرد تا از وضعیت اون با خبر بشه .
پرستار: دکتر جئون ، تمومه .
برگشت و با دقت مشغول کارش شد. با اینکه جوون بود ولی تو کارش ماهر بود و همه ازش تعریف میکردن . پدر پیرش مطبش رو به اون سپرده بود چون خودش دیگه توانش رو از دست داده بود و به استراحت نیاز داشت . جونگکوک فقط به مدت سه سال بود که کارش رو شروع کرده بود اما عرضه خودش رو نشون داده بود و همه میدونستن لیاقت داشتن مریض های ثابت پدرش و اون مطب شیک رو داره . البته این رو فراموش نکنیم که پدرش مطب رو به اسم جونگکوک زده بود . اون سخت کار میکرد و خوب پول در میاورد . مجرد بود و لازم نبود زندگی ای رو تامین کنه . پس هر پولی در میاورد سهم خودش بود . هر روز تجربه اش بیشتر میشد و سرش شلوغ تر از قبل . بعد از اتمام کارش مریض به آرومی بلند شد و ازش تشکر کرد . همه مریض ها از کارش رضایت داشتن . اون هم مثل پدرش بود . یک دندونپزشک نخبه ! پدرش معروف ترین دندونپزشک سئول بود و معروفیت زیادی داشت و حالا جاش رو به جونگکوک داده بود . دستکش های پلاستیکیش رو در آورد و توی سطل زباله انداخت . منشی اش براش یک لیوان نوشیدنی خنک و کیک خوش طعمی آورد تا خستگیش رو برطرف کنه . با زیر دستهاش رابطه خوبی داشت و از این بابت خوشحال بود . البته پرستار جدیدش چند وقتی بود که مشکوک میزد و جونگکوک بیشتر به حرکاتش توجه میکرد . دوتا دیگه جراحی ایمپلنت داشت و قرار بود خودش رو خسته کنه . مرد ۲۶ ساله امیدوار بود شب موقع روبرو شدنش با دختر خستگی پنهان داخل چهره اش آشکار نشه . اون دختر به شدت براش مهم بود و حالا میخواست بعد از سال ها به دیدنش بره . حتما حسابی بالغ شده بود . پرستار جوان در اتاق رو زد و بعد با استرس وارد شد .
پرستار: آقای دکتر ، یکی از مریض ها دندون درد داره ، وضعیتش خیلی بده !
جونگکوک: بفرستش تو .
............................
صدای وسایل دندون پزشکی نمیگذاشت گوش هاش استراحت کنن ، البته دیگه به این صداها عادت کرده بود و یه جورایی باهاش رفیق شده بود چون بخشی از کارش بود . دستش رو از داخل دهان بیمار در آورد و از پرستار خواست بی حسی تزریق کنه . در همین حین عکسهایی که از دندون های مریضش به دستش رسیده بود رو چک کرد تا از وضعیت اون با خبر بشه .
پرستار: دکتر جئون ، تمومه .
برگشت و با دقت مشغول کارش شد. با اینکه جوون بود ولی تو کارش ماهر بود و همه ازش تعریف میکردن . پدر پیرش مطبش رو به اون سپرده بود چون خودش دیگه توانش رو از دست داده بود و به استراحت نیاز داشت . جونگکوک فقط به مدت سه سال بود که کارش رو شروع کرده بود اما عرضه خودش رو نشون داده بود و همه میدونستن لیاقت داشتن مریض های ثابت پدرش و اون مطب شیک رو داره . البته این رو فراموش نکنیم که پدرش مطب رو به اسم جونگکوک زده بود . اون سخت کار میکرد و خوب پول در میاورد . مجرد بود و لازم نبود زندگی ای رو تامین کنه . پس هر پولی در میاورد سهم خودش بود . هر روز تجربه اش بیشتر میشد و سرش شلوغ تر از قبل . بعد از اتمام کارش مریض به آرومی بلند شد و ازش تشکر کرد . همه مریض ها از کارش رضایت داشتن . اون هم مثل پدرش بود . یک دندونپزشک نخبه ! پدرش معروف ترین دندونپزشک سئول بود و معروفیت زیادی داشت و حالا جاش رو به جونگکوک داده بود . دستکش های پلاستیکیش رو در آورد و توی سطل زباله انداخت . منشی اش براش یک لیوان نوشیدنی خنک و کیک خوش طعمی آورد تا خستگیش رو برطرف کنه . با زیر دستهاش رابطه خوبی داشت و از این بابت خوشحال بود . البته پرستار جدیدش چند وقتی بود که مشکوک میزد و جونگکوک بیشتر به حرکاتش توجه میکرد . دوتا دیگه جراحی ایمپلنت داشت و قرار بود خودش رو خسته کنه . مرد ۲۶ ساله امیدوار بود شب موقع روبرو شدنش با دختر خستگی پنهان داخل چهره اش آشکار نشه . اون دختر به شدت براش مهم بود و حالا میخواست بعد از سال ها به دیدنش بره . حتما حسابی بالغ شده بود . پرستار جوان در اتاق رو زد و بعد با استرس وارد شد .
پرستار: آقای دکتر ، یکی از مریض ها دندون درد داره ، وضعیتش خیلی بده !
جونگکوک: بفرستش تو .
۲.۹k
۱۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.