پارت نهم:نه ماه بعد : سر مزار کوک بودم و اشک میریختم گریه
پارت نهم:نه ماه بعد : سر مزار کوک بودم و اشک میریختم گریه میکردم حالم خیلی بد بود خیلی چطور تونست منو تنها بزارع چطور تونست چرا بهم نگفت که سرطان داره چرا نگفت ... هق هق میزدم و زار میزدم مین هو پیش یونا بود نمیخواستم همچین صحنه ای رو ببینه اشکام از صورتم فرو می ریخت + کوکا عش..قم هق هق هق چطور..تونستی هق هق منو تنها بزاری من که عاشقت بودم کوکا من بودن تو نمیتونم کوکا بچه ای که توی شکممه چی هق هق با داد و صدای بلند گریه میکردم از تمام وجودم زار میزدم ناگهان صدای کسی توجه منو به خودش جلب کرد- متاسفم برای فوتشون برگشتم ته بود با حالت غمگینی بهم نگاه میکرد اومد کنارم نشست با انگشتش اشکمو پاک کرد - میدونم از مرگش خیلی ناراحتی انقدر گریه نکن مطمئنم خود جونگکوک رازی نیست تو انقدر خودتو براش داغون کنی اشکم شدنش بیشتر شد و بیشتر گریه کردم + چطوری میتو...نی هق هق این حرفو بز...نی اون تموم وجودم بود من بدون اون میم...رم کوکاا هق هق کجا رفت...بی چرا منو تنها گذاشتی ته منو کشید داخل آغوشش + اون خیلی زود ر....فت هق هق براش خیلی زود بود هق هق من چطوری بدونش زندگی کنم چطوری بدونش نفس بکشم چرا بهم نگف...ت که هق هق سرطان داره هق هق کاشکی من میکردم کاشکی..- این حرفارو نزن روحش عذاب میکشم ا.ت آروم زیر لب زمزمه کردم+ تهیونگا دارم از نبودش میمیرم دارم نابود میشم هق هق - ا.ت بهتر میشی من کمکت میکنم + چه کمکی میکنی هق هق - بیا باز باهم ازدواج کنیم من کمک میکنم فراموشش کنیم گریم کمر تر شد و اعصبانی تر شدم + منظورت چیه میخوای باز بهم خیانت کنی؟من نمیتونم بعد کوک با کسی باشم به قلبم اشاره کردم + این قلب صاحبش کوکمه هیچ کس نمیتونه جاشو برام بگیره من با کوک حس هایی رو تجربه کردم که هیچ وقت نمیتونم فراموشش کنم من عاشق کوکم بفهممم بچه سه کاهش توی شکممه با گفتن این نگاه پر غمش به شکمم افتاد - او الا..ن بارداری؟+ اره باردارم اونم از کوکم باز یاد کوک افتادم و گریم گرفت + کاشکی برگرده کاکشی هق هق از سر مزارش بلند شدم خواستم بلند شم که سرم گیج رفت و افتادم و همه چیز برام سیاه شد از زبون ته: ا.ت حرفاش روی قلبم سنگینی میکرد من هنوز عاشقشم که دیدم بلند شد خواست بره که یهو از هوش رفت قلبم ایستاد... رفتم کنارش بغلش کردم هر چی صداش میزدم چشاشو باز نمیکرد نفسم بلند اومد سریع براید استایل بلندش کردم سریع بردنش سمت ماشین گذاشتمش روی صندلی عقب سریع به سمت بیمارستان (...)حرکت کردم با سرعت به سمت بیمارستان رفتم بعد از ده دقیقه رسیدم سریع بلندش کردم و بردمش داخل بیمارستان
۷۰.۹k
۰۱ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.