این برای ماموریته پارت ۵♡
این برای ماموریته پارت ۵♡
توی خواب قشنگ آنیا و دامیان
بکی آنیا و دامیان رو میزاره تو بغل هم ( اینجا ۱۰ سالشونه یادتون نره) وقتی دامیان بیدار میشه خیلی عصبانی میشه و از عصبانیت سرخ میشه و داد میزنه طوری که آنیا بیدار میشه
وقتی دامیان نگاه پنجره میکنه میبینه همه ی مدرسه پشت در ایستادن دامیان لباس انیا رو میکشه و میبرش داخل حیاط مدرسه یغه آنیا رو میگیره
دامیان : چطور جرعت کردی ( با عصبانیت )
آنیا : آنیا کاری نکرده
دامیان آنیا رو پرت میکنه ( این قسمت دامیان وحشی میشود)
آنیا بغضش میگیره ولی گریه نمیکنه
آنیا نگاهی به بکی میندازه و سرش رو پایین میگیره
آنیا: آنیا معذرت میخواد
دامیان : معذرت خواهی فایده ای نداره
لوکاس : چیه میخوای حکم اعدام براش بزارن
دامیان : تو خفه
آنیا : ببخشید .... ب..ببخشید
آنیا فرار میکنه
و اونجا همه ی بچه های مدرسه رو داریم که پاپ کورن بدست داشتن تماشا میکردن و دهن همه باز بود😅
بکی : آنیا صبر کن
بکی میره
بکی : آنیا کجایی آنیا
دنبال آنیا میگرده ولی پیداش نمیکنه تا اینکه شب میشه بکی میره خوابگاه و دامیان رو میبینه که داره کتاب میخونه
بکی : انقدر راحتی که داری کتاب میخونی ؟ آنیا نیستش میفهمی و همش به خاطر توعه
دامیان : حقشه کله صورتی بی مخ
بکی با عصبانیت چراغ قوه رو برمیداره و میره و همه جا رو دوباره دنبال آنیا میگرده و آنیا رو بالای پشته بوم که داره گریه میکنه پیدا میکنه
بکی : آنیااااا
آنیا : بکی قسم میخورم که من هیچ کاری نکردم و .......
یک صدایی میاد
بکی ساعت رو نگاه میکنه میبینه ساعت ۳ شبه و این یعنی.....
پایان این پارت
میدونم مردید تا من پارت گذاشتم شنبه امتحان ریاضی دارم برام دعا کنینن تا پارت بدم
پارت بعدی = ☆۲۰ لایک و ۵ کامنت♡
☆امیدوارم خوشتون اومده باشه☆
توی خواب قشنگ آنیا و دامیان
بکی آنیا و دامیان رو میزاره تو بغل هم ( اینجا ۱۰ سالشونه یادتون نره) وقتی دامیان بیدار میشه خیلی عصبانی میشه و از عصبانیت سرخ میشه و داد میزنه طوری که آنیا بیدار میشه
وقتی دامیان نگاه پنجره میکنه میبینه همه ی مدرسه پشت در ایستادن دامیان لباس انیا رو میکشه و میبرش داخل حیاط مدرسه یغه آنیا رو میگیره
دامیان : چطور جرعت کردی ( با عصبانیت )
آنیا : آنیا کاری نکرده
دامیان آنیا رو پرت میکنه ( این قسمت دامیان وحشی میشود)
آنیا بغضش میگیره ولی گریه نمیکنه
آنیا نگاهی به بکی میندازه و سرش رو پایین میگیره
آنیا: آنیا معذرت میخواد
دامیان : معذرت خواهی فایده ای نداره
لوکاس : چیه میخوای حکم اعدام براش بزارن
دامیان : تو خفه
آنیا : ببخشید .... ب..ببخشید
آنیا فرار میکنه
و اونجا همه ی بچه های مدرسه رو داریم که پاپ کورن بدست داشتن تماشا میکردن و دهن همه باز بود😅
بکی : آنیا صبر کن
بکی میره
بکی : آنیا کجایی آنیا
دنبال آنیا میگرده ولی پیداش نمیکنه تا اینکه شب میشه بکی میره خوابگاه و دامیان رو میبینه که داره کتاب میخونه
بکی : انقدر راحتی که داری کتاب میخونی ؟ آنیا نیستش میفهمی و همش به خاطر توعه
دامیان : حقشه کله صورتی بی مخ
بکی با عصبانیت چراغ قوه رو برمیداره و میره و همه جا رو دوباره دنبال آنیا میگرده و آنیا رو بالای پشته بوم که داره گریه میکنه پیدا میکنه
بکی : آنیااااا
آنیا : بکی قسم میخورم که من هیچ کاری نکردم و .......
یک صدایی میاد
بکی ساعت رو نگاه میکنه میبینه ساعت ۳ شبه و این یعنی.....
پایان این پارت
میدونم مردید تا من پارت گذاشتم شنبه امتحان ریاضی دارم برام دعا کنینن تا پارت بدم
پارت بعدی = ☆۲۰ لایک و ۵ کامنت♡
☆امیدوارم خوشتون اومده باشه☆
۴۸۷
۰۱ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.