part5
#part5
فرداصبح:
پناه-بابا هنوز خواب بود
رفتم یه لیوان اب سرد ریختم روش
حامی-پناههه
پناه-زدم زیرخندهه
بلندشو دیگه خرس گنده
حامی-چون جعمست صب کل سحر پاشده الان شنبه بود باید یهساعت منت کشی میکردم بیدار میشدی
پناه-خوب حالا
صبحونه چیداریم
حامی-سوسیس تخم مرغ بزنیم
پناه-حله دوتایی درست کنیما
حامی-باش
بزار برم دسشویی
تامن بیام بدوبرو سوسیس هارو خورد کن
پناه-اول رفتم
غذای بیسکویت و ریختم توطرف غذاش که اونم صبحونه بخره
بیسکویت و پارسال بابا
برا تولدم خرید خیلی گربهی نازیه منم کهعاشق گربه هام اسمشم براینکه موهاش بیسوکیتیه گذاشتم بیسکویت اولش بابا مسخرم میکرد
ولی خوب بد چیزی نگفت
من و بابا باهم تنها زندگی میکنیم
مامانم وقتی یکسالم بود یروزی میره خرید اما
دیگه برنمیگرده تاپند وقت بد جنازشو پیدامیشه
که سوخته
قاتل مامانم هیچوقت پیدانشد
براهمین من دوست دارم پلیس بشم و قاتل مامانم و پیدا کنم
سویس هارو خورد کردم
خاله محیا شنبه تاپنجشنبه صبا میاد خونه روتمیزمیکنه خریدارو میکنه ناهاروشامارو میپزه ولی جعمه ها من و بابا خودمون همه اینکارارو میکنیم
خیلی وقتا به دوستام کهمامان دارن حسودیم میشه
ولی بنطرم من بهترین بابای دنیا رو دارمگبابا بهم گیتار زدن یادداده
کلی کارای خف باهم کردیم
حامی-دستامو باحوله خشک کردم
خوب خوردشون کردی
پناه-بله
حامی-خوب مایتابه مشکیروبزار یکم روغن بریز
بزار داغ شه
پناه-اینقد روغن بسته
حامی-بله
پناه-خوب چیکارکنیم
حامی-یه سه تاخم مرغ بیار
خوب بشکونش بهم بزن
نمک و فلفم بزن بهش
منم سوسیسارو سرخ کنم
سوسیس هاروسرخ کردم
خوب تخم مرغم بزنیم بهش
پنیرم بیار
یکم که تخممرغا خوش و گرفتن پنیر هاروبزن
پناه-چشم
پنیارو گذاشتم روتخم مرغا درشو گذاشتم تابپزه
حامی-خوب بخوریم من خیلی گشنمه
پناه-منم
اینم اب پرتقال
حامی-به به
بدصبحونه طرفارو شستم پناه رفت حاضر شد بریم
بهشت زهرا مم حاضرشدم رفتیم بهشت زهرا
من پایین وایستادم پناه رفت بالا
ازاین دورغی که بهش میگفتم متنفربودم
دلم نمیخواست ازمامانش متنفرباشه مجبور بودم
پناهرفتمپیش قبرمامان
شستمش
براش گلایی که خریده بودم و پرپر کردم
کلی براش حرف زدم بد ازحدود نیم ساعت رفتم پایین
حامی -سرم توگوشی بود پناه اومد
بریم؟
پناه-بریم
حامی-ببینمت بازگریه کردی
پناه-یکمی
حامی-بوسش کردم
بابای گریه نکن
زندگی و نمیشه کاریش کرد که
خوب بریم خونه مامان لیلا
پناه-بریم
سرراه وایستیم شیرنی بگیریم
دلم نون خامه ایمیخواد
حامی-چشم پناه خانم...
#mylost#حامیم#رمان
فرداصبح:
پناه-بابا هنوز خواب بود
رفتم یه لیوان اب سرد ریختم روش
حامی-پناههه
پناه-زدم زیرخندهه
بلندشو دیگه خرس گنده
حامی-چون جعمست صب کل سحر پاشده الان شنبه بود باید یهساعت منت کشی میکردم بیدار میشدی
پناه-خوب حالا
صبحونه چیداریم
حامی-سوسیس تخم مرغ بزنیم
پناه-حله دوتایی درست کنیما
حامی-باش
بزار برم دسشویی
تامن بیام بدوبرو سوسیس هارو خورد کن
پناه-اول رفتم
غذای بیسکویت و ریختم توطرف غذاش که اونم صبحونه بخره
بیسکویت و پارسال بابا
برا تولدم خرید خیلی گربهی نازیه منم کهعاشق گربه هام اسمشم براینکه موهاش بیسوکیتیه گذاشتم بیسکویت اولش بابا مسخرم میکرد
ولی خوب بد چیزی نگفت
من و بابا باهم تنها زندگی میکنیم
مامانم وقتی یکسالم بود یروزی میره خرید اما
دیگه برنمیگرده تاپند وقت بد جنازشو پیدامیشه
که سوخته
قاتل مامانم هیچوقت پیدانشد
براهمین من دوست دارم پلیس بشم و قاتل مامانم و پیدا کنم
سویس هارو خورد کردم
خاله محیا شنبه تاپنجشنبه صبا میاد خونه روتمیزمیکنه خریدارو میکنه ناهاروشامارو میپزه ولی جعمه ها من و بابا خودمون همه اینکارارو میکنیم
خیلی وقتا به دوستام کهمامان دارن حسودیم میشه
ولی بنطرم من بهترین بابای دنیا رو دارمگبابا بهم گیتار زدن یادداده
کلی کارای خف باهم کردیم
حامی-دستامو باحوله خشک کردم
خوب خوردشون کردی
پناه-بله
حامی-خوب مایتابه مشکیروبزار یکم روغن بریز
بزار داغ شه
پناه-اینقد روغن بسته
حامی-بله
پناه-خوب چیکارکنیم
حامی-یه سه تاخم مرغ بیار
خوب بشکونش بهم بزن
نمک و فلفم بزن بهش
منم سوسیسارو سرخ کنم
سوسیس هاروسرخ کردم
خوب تخم مرغم بزنیم بهش
پنیرم بیار
یکم که تخممرغا خوش و گرفتن پنیر هاروبزن
پناه-چشم
پنیارو گذاشتم روتخم مرغا درشو گذاشتم تابپزه
حامی-خوب بخوریم من خیلی گشنمه
پناه-منم
اینم اب پرتقال
حامی-به به
بدصبحونه طرفارو شستم پناه رفت حاضر شد بریم
بهشت زهرا مم حاضرشدم رفتیم بهشت زهرا
من پایین وایستادم پناه رفت بالا
ازاین دورغی که بهش میگفتم متنفربودم
دلم نمیخواست ازمامانش متنفرباشه مجبور بودم
پناهرفتمپیش قبرمامان
شستمش
براش گلایی که خریده بودم و پرپر کردم
کلی براش حرف زدم بد ازحدود نیم ساعت رفتم پایین
حامی -سرم توگوشی بود پناه اومد
بریم؟
پناه-بریم
حامی-ببینمت بازگریه کردی
پناه-یکمی
حامی-بوسش کردم
بابای گریه نکن
زندگی و نمیشه کاریش کرد که
خوب بریم خونه مامان لیلا
پناه-بریم
سرراه وایستیم شیرنی بگیریم
دلم نون خامه ایمیخواد
حامی-چشم پناه خانم...
#mylost#حامیم#رمان
۳.۰k
۲۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.