شکاف p5
دیدن سروان دیروزی به سمتش رفتم و محترمانه سلام کردم
با دیدنم اخم ریزی رو صورتش نشست....با من مشکل داشت؟
_باز که شما اینجایید خانم...مگه نگفتم صبر کنید تا ما تحقیقاتمون رو انجام بدیم
سینه سپر کردم:
_من نمیتونم بشینم و ببینم برادرم رو بی گناه محکوم کنید به کاری که نکرده ....اومدم اینجا به دو دلیل...من دوربین ساختمون خونه رو چک کردم حول و هوش ساعت ۲ و ۳۰ دقیقه ی بامداد یک نفر جنس ها رو تو ماشین برادر بنده جاسازی کرده......و دوم اینکه میخوام برادرم رو ببینم
ابرویی بالا انداخت و گفت:
_واقعا چنین چیزی بوده؟...اگه حرفتون راست باشه که خیلی به روند پرونده کمک میکنه....و در رابطه با خواسته ی دومتون باید بگم متاسفم
_تا وقتی که نزارید ببینمش از اینجا تکون نمیخورم....مطمئن باشید انقدر اصرار میکنم که راضی بشید
کلافه دستی به موهاش کشید و سربازی رو صدا زد:
_برو دیوید کلرک رو بیار....فقط و فقط ۱۰ دیقه با ایشون ملاقات میکنه بعد هم با این خانم میری تا یه فیلم ضبط شده رو بیاری....میتونی یکی از بچه های اطلاعات هم با خودت ببری
_بله قربان
رو به روش رو صندلی نشستم و دستای سردشو گرفتم:
_دیوید...ما وقت زیادی نداریم...پس ازت خواهش میکنم هر سوالی می پرسم راستش رو بگو
بالا پایین شدن سیبک گلوش رو دیدم
_اول از همه بگو...تو مدتی که تو گمرک مسئول بودی تخلفی ندیدی؟...یا مثلا کسایی که با رشوه دادن بهت بخوان غیر قانونی کاری بکنن؟ ...خوب فکر کن
چند لحظه به جایی خیره شد و بعد سکوت رو شکست:
_چند موردی بوده ...یکی میخواسته چند تن سیگار برگ خارج از کشور ببره....یا چند نفری بودن که مشروبات الکلی با درصد بالای الکل ببرن که ممنوع الخروج بوده....معمولا تو اینجور چیز ها پیشنهاد رشوه میدادن و وقتی میدیدن من و همکاری که تو یه بخش بودیم قبول نمی کنیم یا قیمت رو بالا میبردن یا کلا قیدش رو میزدن.....مثلا یه زن و شوهر بودن که دارو های کمیابی میخواستن با خودشون ببرن که مشکوک بود و نذاشتیم یا اون....اون...
تمام تنم گوش شد برای شنیدن:
_حرف بزن دیوید
_خب راستش..یه موردی بود که ممکنه کار اون گروه باشه....چند تا مرد بودن ...در واقع یه مرد تقریبا ۴۰ ساله بود با چند نفر که حکم بادیگارد هاش رو داشتن.....تو بار هاشون به اسم حمل مواد غذایی و ادویه جات شمش های طلا پیدا کردیم ،
همه چیز اول طبیعی بود ولی وقتی جاساز هارو پیدا کردیم عصبانی شد و تهدید کرد ....اما ما اهمیت ندادیم چون برامون این تهدید ها عادی بود ،
ولی یادمه بعد از توقیف بار ها همکارم بهم گفت که زیر دست یکی از تاجر های اعیونی بود که تو کار شمش طلا و جواهراتن....اما اینا فقط پوششه و مواد هم جا به جا میکنن...گفت حتما به صورت غیر قانونی با کمک قاچاقچی های لب مرز جنس های زیادی رو رد میکنن.....اما مثل شبح میمونن و کسی اونا رو نمیبینه
نفسم رو بیرون فرستادم
داشتم همه چیزایی که گفت رو تحلیل میکردم
پس ممکنه اونا برای انتقام اومده باشن؟
اما یه گروه تجارتی بزرگ چرا باید به فکر انتقام از یه مامور گمرک باشه که فقط وظیفش رو انجام داده
یه جاری کار لنگ میزد
با دیدنم اخم ریزی رو صورتش نشست....با من مشکل داشت؟
_باز که شما اینجایید خانم...مگه نگفتم صبر کنید تا ما تحقیقاتمون رو انجام بدیم
سینه سپر کردم:
_من نمیتونم بشینم و ببینم برادرم رو بی گناه محکوم کنید به کاری که نکرده ....اومدم اینجا به دو دلیل...من دوربین ساختمون خونه رو چک کردم حول و هوش ساعت ۲ و ۳۰ دقیقه ی بامداد یک نفر جنس ها رو تو ماشین برادر بنده جاسازی کرده......و دوم اینکه میخوام برادرم رو ببینم
ابرویی بالا انداخت و گفت:
_واقعا چنین چیزی بوده؟...اگه حرفتون راست باشه که خیلی به روند پرونده کمک میکنه....و در رابطه با خواسته ی دومتون باید بگم متاسفم
_تا وقتی که نزارید ببینمش از اینجا تکون نمیخورم....مطمئن باشید انقدر اصرار میکنم که راضی بشید
کلافه دستی به موهاش کشید و سربازی رو صدا زد:
_برو دیوید کلرک رو بیار....فقط و فقط ۱۰ دیقه با ایشون ملاقات میکنه بعد هم با این خانم میری تا یه فیلم ضبط شده رو بیاری....میتونی یکی از بچه های اطلاعات هم با خودت ببری
_بله قربان
رو به روش رو صندلی نشستم و دستای سردشو گرفتم:
_دیوید...ما وقت زیادی نداریم...پس ازت خواهش میکنم هر سوالی می پرسم راستش رو بگو
بالا پایین شدن سیبک گلوش رو دیدم
_اول از همه بگو...تو مدتی که تو گمرک مسئول بودی تخلفی ندیدی؟...یا مثلا کسایی که با رشوه دادن بهت بخوان غیر قانونی کاری بکنن؟ ...خوب فکر کن
چند لحظه به جایی خیره شد و بعد سکوت رو شکست:
_چند موردی بوده ...یکی میخواسته چند تن سیگار برگ خارج از کشور ببره....یا چند نفری بودن که مشروبات الکلی با درصد بالای الکل ببرن که ممنوع الخروج بوده....معمولا تو اینجور چیز ها پیشنهاد رشوه میدادن و وقتی میدیدن من و همکاری که تو یه بخش بودیم قبول نمی کنیم یا قیمت رو بالا میبردن یا کلا قیدش رو میزدن.....مثلا یه زن و شوهر بودن که دارو های کمیابی میخواستن با خودشون ببرن که مشکوک بود و نذاشتیم یا اون....اون...
تمام تنم گوش شد برای شنیدن:
_حرف بزن دیوید
_خب راستش..یه موردی بود که ممکنه کار اون گروه باشه....چند تا مرد بودن ...در واقع یه مرد تقریبا ۴۰ ساله بود با چند نفر که حکم بادیگارد هاش رو داشتن.....تو بار هاشون به اسم حمل مواد غذایی و ادویه جات شمش های طلا پیدا کردیم ،
همه چیز اول طبیعی بود ولی وقتی جاساز هارو پیدا کردیم عصبانی شد و تهدید کرد ....اما ما اهمیت ندادیم چون برامون این تهدید ها عادی بود ،
ولی یادمه بعد از توقیف بار ها همکارم بهم گفت که زیر دست یکی از تاجر های اعیونی بود که تو کار شمش طلا و جواهراتن....اما اینا فقط پوششه و مواد هم جا به جا میکنن...گفت حتما به صورت غیر قانونی با کمک قاچاقچی های لب مرز جنس های زیادی رو رد میکنن.....اما مثل شبح میمونن و کسی اونا رو نمیبینه
نفسم رو بیرون فرستادم
داشتم همه چیزایی که گفت رو تحلیل میکردم
پس ممکنه اونا برای انتقام اومده باشن؟
اما یه گروه تجارتی بزرگ چرا باید به فکر انتقام از یه مامور گمرک باشه که فقط وظیفش رو انجام داده
یه جاری کار لنگ میزد
۵.۴k
۱۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.