پارت 36: عکسو که گرفتیم لپای تهیونگو کشیدم و بهش لبخند زد
پارت 36: عکسو که گرفتیم لپای تهیونگو کشیدم و بهش لبخند زدم. جونگ کوک دسشو روی شونم گذاشتو گفت: گائول میخوای امشبو اینجا بخوابیم؟اون خونه رو اونجا میبینی مال خودمونه اونجا بخوابیم. گوششو گرفتمو گفتم: هعی جون جونگ کوک امشب شب آخره باید پیش مامان بابا باشیم چون احتمالا تا 4 ماه دیگه نمیتونی ببینیشون.
کوکی: گائولم هر چی تو بگی پس تا عصر میمونیم بعد میریم باشه ؟ سرمو به نشونه تاکید تکون دادم.
کوکی: میگم بریم تو آب لباس اوردی؟
من:هعی منظورت چیه لباس اوردی؟چه لباسی؟واسه چی؟
یه لبخند سکسی بهم زد .کوکی: حتما باید برات توضیح بدم تا متوجه شی عشقم؟ دستمو به صورت ضربدری روی شونه هام گذاشتمو ازش فاصله گرفتم. من: نه .. نه.. نه.. فکرشم نکن عمرا. زد زیر خنده و به من اشاره کرد.کوکی: وای خدای من اینو نگا اصلا کی گفته منظورم این بود؟
با چشای درشت نگاش کردمو گفتم : ینی چی منظورت این نبود؟ خیلی بی تفاوت شونه هاشو بالا انداخت و گفت: نه معلومه اون نبود . میخواستم بگم که اگه لباس دیگه ای اوردی با این لباسا بریم تو آب یکم خوش بگذرونیم.
لبامو گاز گرفتمو چشامو ریز کردم. من: هعی تو کارته منو اینقد زایه میکنی پسر بد ؟ خنده ی ریزی کردو گفت: نه اخه واقعا منظورم اون نبود . من : خوب حالا که منظورت اون نبوده میتونم جواب سوالتو بدم. اهم لباس اوردم ..... پس ... بزن بریییم. فقط تهیونگ کو؟ اومد پشت سرمو شونمو از پشت گرفتو لباشو به گردنم چسبوند.
کوکی: تهیونگ گفت کمرش درد میکنه رفت استراحت کنه.
پس خودمون دو تا خوش میگذرونیم . دستمو دور گردنش انداختم. من: حالا دیگه وقتشه. خندیدو کمرمو گرفتو بلندم کرد. رفتیم توی آب هنوز من تو بغلش بودم . یهو زل زد توی چشامو خیلی جدی گفت: هعی گائول؟ من: هوووم؟
کوکی: اگه با وجود اینکه اینقد عاشقتم الان یهویی پرتت کنم توی آب چیکار میکنی؟ چشمامو تا ته باز کردمو گفتم: نه تو اینکارو نمیکنی نمیکنی نه ؟ میخندیدو میگفت: اگه کردم؟ من: نههه نمیکنی. یهو از تو بغلش پرتم کرد توی آب. چیز زیادی عمق نداشت حدود 1 متر بود. منم از دسش خیلی عصبی بودم میخواستم یکم اذیتش کنم. وقتی پرتم کرد وارونه افتاده بودم توی آب ینی صورتم توی آب بود.
خودمو بی حرکت نگه داشتمو نفسمو حبس کرده بودم.
جونگ کوک اولش یه جورایی فهمید دارم مسخره بازی در میارم. میخندید و میگفت: شیطون پاشو من خر نمیشم.
دارم میگم پاشو دیگه اینقدا هم اسکل نیستم.
دید حدود یه دقیقه هیچی نمیگمو تکون هم نمیخورم. خیلی نگران شد. کمرمو گرفتو چرخوندم: گائووولم چشاتو باز کن صدامو میشنوی؟؟گائووووول؟؟؟
خم شده بود و باهام حرف میزد یهو چشمامو باز کردمو و گردنشو گرفتمو کشیدمش توی آب . با هم رفتیم زیر آب اون زیر با تعجب بهم نگا میکردو سریع همون زیر منو تو بغلش گرفت. صورتشو گرفتمو از آب بیرون اومدیم.
کوکی: مایه آرامشه. خندیدمو گفتم :چی؟؟؟
نگام کردو با عصبانیت گفت: داشتی منو به کشتن میدادی حالا میگی چی؟؟ منم جلوش کم نیوردم گفتم: تو ام داشتی منو میکشتی یهویی پرتم میکنی تو آب لووووس.
کوکی: که اینطور . داشتیم آروم آروم میرفتیم لب ساحل که جونگ کوک دستمو گرفتو بم گفت: بشین. لب ساحل بود هنوز آب میومد رومون. نشستیم. یهویی متوجه شدم داره بهم زل میزنه. رومو برگردوندمو پرسیدم: هعی چیه؟
دستمو گرفتو گفت: گائول منو ببخش نباید یهو پرتت میکردم. دستمو گذاشتم رو دسشو گفتم : تو هم ببخش منم نباید اون کارو میکردم. همونجا گرفت خوابید.
من: هعی پاشوو ماسه ها کثیفه پاشو موهات کثیف شد تو موهات ماسه می.. همین طور که داشتم غر غر میکردم بازومو گرفتو منو کشید رو خودشو کمرمو سفت چسبید.
روش افتاده بودمو دستامو روی شونه هاش گذاشته بودم.
اونم دور کمرمو گرفته بود. متعجب نگاش میکردم. من: اخه لایه موهات شن میره واسه همین... دوباره سریع گردنمو گرفتو لباشو سفت چسبوند رو لبام. چشام باز بود. از لباش جدا شدمو گفتم: که اینطور تو اینو میخوای؟
لبامو گاز گرفتمو چشامو ریز کردم. سرمو جلو اوردمو لبامو رو لباش گذاشتم خودم میبوسیدمش. میخندید. لبام به دندوناش میخورد. در حال بوسه بودیم که متوجه تهیونگ بالا سرم شدم. از لباش جدا شدمو بالا سرمو نگا کردم . حول شدم سریع از روش پا شدمو خودمو جمع و جور کردم.
تهیونگ همین طوری بهم زل زده بود. من: هعی مشکلت چیه چرا اینجوری نگا میکنی؟ وی: هیچی فقط... اهم .. خیلی با حالت بدی افتاده بودی روش اگه یکی نمیدونست فک میکرد که..
یه داد سرش کشیدم. من: هعیییییی توووووو کییییییم تهیووونگ مردیییییی. با جونگ کوک دنبالش کردیم بعدم دو تا دستاشو گرفتیم پرتش کردیم تو آب. مثه این بچه نحسا جیغ میکشید. وی: ایییش دوباره منو خیسم کردییید یه بار دیگه هم اینکارو بام کردییید.
کوکی: گائولم هر چی تو بگی پس تا عصر میمونیم بعد میریم باشه ؟ سرمو به نشونه تاکید تکون دادم.
کوکی: میگم بریم تو آب لباس اوردی؟
من:هعی منظورت چیه لباس اوردی؟چه لباسی؟واسه چی؟
یه لبخند سکسی بهم زد .کوکی: حتما باید برات توضیح بدم تا متوجه شی عشقم؟ دستمو به صورت ضربدری روی شونه هام گذاشتمو ازش فاصله گرفتم. من: نه .. نه.. نه.. فکرشم نکن عمرا. زد زیر خنده و به من اشاره کرد.کوکی: وای خدای من اینو نگا اصلا کی گفته منظورم این بود؟
با چشای درشت نگاش کردمو گفتم : ینی چی منظورت این نبود؟ خیلی بی تفاوت شونه هاشو بالا انداخت و گفت: نه معلومه اون نبود . میخواستم بگم که اگه لباس دیگه ای اوردی با این لباسا بریم تو آب یکم خوش بگذرونیم.
لبامو گاز گرفتمو چشامو ریز کردم. من: هعی تو کارته منو اینقد زایه میکنی پسر بد ؟ خنده ی ریزی کردو گفت: نه اخه واقعا منظورم اون نبود . من : خوب حالا که منظورت اون نبوده میتونم جواب سوالتو بدم. اهم لباس اوردم ..... پس ... بزن بریییم. فقط تهیونگ کو؟ اومد پشت سرمو شونمو از پشت گرفتو لباشو به گردنم چسبوند.
کوکی: تهیونگ گفت کمرش درد میکنه رفت استراحت کنه.
پس خودمون دو تا خوش میگذرونیم . دستمو دور گردنش انداختم. من: حالا دیگه وقتشه. خندیدو کمرمو گرفتو بلندم کرد. رفتیم توی آب هنوز من تو بغلش بودم . یهو زل زد توی چشامو خیلی جدی گفت: هعی گائول؟ من: هوووم؟
کوکی: اگه با وجود اینکه اینقد عاشقتم الان یهویی پرتت کنم توی آب چیکار میکنی؟ چشمامو تا ته باز کردمو گفتم: نه تو اینکارو نمیکنی نمیکنی نه ؟ میخندیدو میگفت: اگه کردم؟ من: نههه نمیکنی. یهو از تو بغلش پرتم کرد توی آب. چیز زیادی عمق نداشت حدود 1 متر بود. منم از دسش خیلی عصبی بودم میخواستم یکم اذیتش کنم. وقتی پرتم کرد وارونه افتاده بودم توی آب ینی صورتم توی آب بود.
خودمو بی حرکت نگه داشتمو نفسمو حبس کرده بودم.
جونگ کوک اولش یه جورایی فهمید دارم مسخره بازی در میارم. میخندید و میگفت: شیطون پاشو من خر نمیشم.
دارم میگم پاشو دیگه اینقدا هم اسکل نیستم.
دید حدود یه دقیقه هیچی نمیگمو تکون هم نمیخورم. خیلی نگران شد. کمرمو گرفتو چرخوندم: گائووولم چشاتو باز کن صدامو میشنوی؟؟گائووووول؟؟؟
خم شده بود و باهام حرف میزد یهو چشمامو باز کردمو و گردنشو گرفتمو کشیدمش توی آب . با هم رفتیم زیر آب اون زیر با تعجب بهم نگا میکردو سریع همون زیر منو تو بغلش گرفت. صورتشو گرفتمو از آب بیرون اومدیم.
کوکی: مایه آرامشه. خندیدمو گفتم :چی؟؟؟
نگام کردو با عصبانیت گفت: داشتی منو به کشتن میدادی حالا میگی چی؟؟ منم جلوش کم نیوردم گفتم: تو ام داشتی منو میکشتی یهویی پرتم میکنی تو آب لووووس.
کوکی: که اینطور . داشتیم آروم آروم میرفتیم لب ساحل که جونگ کوک دستمو گرفتو بم گفت: بشین. لب ساحل بود هنوز آب میومد رومون. نشستیم. یهویی متوجه شدم داره بهم زل میزنه. رومو برگردوندمو پرسیدم: هعی چیه؟
دستمو گرفتو گفت: گائول منو ببخش نباید یهو پرتت میکردم. دستمو گذاشتم رو دسشو گفتم : تو هم ببخش منم نباید اون کارو میکردم. همونجا گرفت خوابید.
من: هعی پاشوو ماسه ها کثیفه پاشو موهات کثیف شد تو موهات ماسه می.. همین طور که داشتم غر غر میکردم بازومو گرفتو منو کشید رو خودشو کمرمو سفت چسبید.
روش افتاده بودمو دستامو روی شونه هاش گذاشته بودم.
اونم دور کمرمو گرفته بود. متعجب نگاش میکردم. من: اخه لایه موهات شن میره واسه همین... دوباره سریع گردنمو گرفتو لباشو سفت چسبوند رو لبام. چشام باز بود. از لباش جدا شدمو گفتم: که اینطور تو اینو میخوای؟
لبامو گاز گرفتمو چشامو ریز کردم. سرمو جلو اوردمو لبامو رو لباش گذاشتم خودم میبوسیدمش. میخندید. لبام به دندوناش میخورد. در حال بوسه بودیم که متوجه تهیونگ بالا سرم شدم. از لباش جدا شدمو بالا سرمو نگا کردم . حول شدم سریع از روش پا شدمو خودمو جمع و جور کردم.
تهیونگ همین طوری بهم زل زده بود. من: هعی مشکلت چیه چرا اینجوری نگا میکنی؟ وی: هیچی فقط... اهم .. خیلی با حالت بدی افتاده بودی روش اگه یکی نمیدونست فک میکرد که..
یه داد سرش کشیدم. من: هعیییییی توووووو کییییییم تهیووونگ مردیییییی. با جونگ کوک دنبالش کردیم بعدم دو تا دستاشو گرفتیم پرتش کردیم تو آب. مثه این بچه نحسا جیغ میکشید. وی: ایییش دوباره منو خیسم کردییید یه بار دیگه هم اینکارو بام کردییید.
۵۲.۵k
۲۲ تیر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.