part 24 وقتی عاشق پسر عموت شدی

part 24 وقتی عاشق پسر عموت شدی
part 24
رفتیم سوار ماشین شدیم توی راه هیچ حرفی بینمون در و بدل نشد که دیدم ته به سمت شهربازی حرکت کرد نمیدونم چرا ولی خیلی ذوق کردم(دادش سن خرس رو داری و واسه شهربازی ذوق میکنی😐)
که بعد چند مین رسیدم پیاده شیدم ستمو گرفت
_بریم پرنسسم
+بریم(ذوق)
با ته به سمت شهربازی حرکت کردیم ته رفت بیلیت بگیره وقتی گرفتم اومد سمتم
ویو یونا(خودم یاع یاع)
خب حوصله ندارم توضیح بدم رفتن کلی از وسایل شهربازی بازی کردن و بعد رفتن سوار ماشین شدن
_خب لونا بریم رستوران
+اره بریم من که خیلی گشنمه
_اوک
ویو یونا(دوباره خودم ظهور میکنم😂)
رفتم به سمت رستوران کلی حرف زدن و بعد غذا سوارش دادن کوفت کردن و بغد رفت خونه
ویو لونا
از ته خدافظی کردم و به سمت خونه رفتم که دیدم مامانم پشت در بود
م.ل: تا این ساعت کجا بودی؟
ساعت رو دیدم که ساعت 11 بود
+امم خب مامان خونه دوستام بودم
م.ل: اخه تا این ساعت دختر
+ببخشید
م.ل: اشکال نداره حال برو لباستو عوض کن بیا شام بخور
+مامان شام خوردم
م.ل: باشه
رفتم تو اتاقم لباسامو عوض کردم رفتم رو تختم دراز کشیدم که یهو یکی اومد تو اتاقم
=خوش گذشت
+اوفف ارع
=معلوم اونم با عشقت رفتی بیرون مبگه میشه خوس نگذره