Onshot
"The first rain"
· · ───────────── · ·
آروم آروم تو کوچه خیابون های سئول زیر بارون قدم میزدم
این بارون منو یاد روز اول ملاقاتم با تو میندازه
اون روزی که گفتی سال بعد اولین بارون پاییزی رو زیر آسمون چشن میگیریم و باهم پیوند ازدواج میبندیم
یک ساله که از اون روز میگذره
یک ساله که از من دوری
کاش الان اینجا بودی ، کنار من ..
به خودم اومدم و دیدم روی پل ایستادم زوج های زیادی اینجا اومده بودن و از اولین بارون امسال لذت میبردن
کنار پل وایسادم و از بالا این شهرو تماشا کردم
تو این شهر هیچ خیابونی نبوده که بدون تو توش قدم گذاشته باشم
از موندن کنار این آدما و این شهر احساس خفگی میکردم
بدون تو این دنیا برای من خیلی تاریک و کوچیکه
ناخداگاه اشک از چشمم روی گونه هام سرازیر شد
من دلتنگ تر از اونیم که بخام بدون تو ادامه بدم
آروم آروم به لبه پل نزدیک میشدم
که دستام توسط کسی گرفته شد
انگار لمس دستاش برای گرم شدن وجودم کافی بود
برگشتم و با دیدن صورت بدون نقصش گریه هام اوج گرفت
با دیدن گریه هام منو کشوند تو بغلش، همین کافی بود تا بغض این یک سال رو توی بغلش خای کنم.
با صدای بلد گریه میکردم
دستاش رو روی کمرم آروم میزد
کوک:آروم باش من اینجام
دیگه..تنهات نمیزارم
از بغلش اومدم بیرون و به چشماش خیره شدم
ا/ت:قول میدی؟؟
کوک:قول میدم.
صورتشو آورد نزدیک و یک بوسه روی جای اشکم روی گونم کاشت
کوک:به شرطی که توهم قول بدی وقتی کنار منی دیگه گریه نکنی..
· · ───────────── · ·
· · ───────────── · ·
آروم آروم تو کوچه خیابون های سئول زیر بارون قدم میزدم
این بارون منو یاد روز اول ملاقاتم با تو میندازه
اون روزی که گفتی سال بعد اولین بارون پاییزی رو زیر آسمون چشن میگیریم و باهم پیوند ازدواج میبندیم
یک ساله که از اون روز میگذره
یک ساله که از من دوری
کاش الان اینجا بودی ، کنار من ..
به خودم اومدم و دیدم روی پل ایستادم زوج های زیادی اینجا اومده بودن و از اولین بارون امسال لذت میبردن
کنار پل وایسادم و از بالا این شهرو تماشا کردم
تو این شهر هیچ خیابونی نبوده که بدون تو توش قدم گذاشته باشم
از موندن کنار این آدما و این شهر احساس خفگی میکردم
بدون تو این دنیا برای من خیلی تاریک و کوچیکه
ناخداگاه اشک از چشمم روی گونه هام سرازیر شد
من دلتنگ تر از اونیم که بخام بدون تو ادامه بدم
آروم آروم به لبه پل نزدیک میشدم
که دستام توسط کسی گرفته شد
انگار لمس دستاش برای گرم شدن وجودم کافی بود
برگشتم و با دیدن صورت بدون نقصش گریه هام اوج گرفت
با دیدن گریه هام منو کشوند تو بغلش، همین کافی بود تا بغض این یک سال رو توی بغلش خای کنم.
با صدای بلد گریه میکردم
دستاش رو روی کمرم آروم میزد
کوک:آروم باش من اینجام
دیگه..تنهات نمیزارم
از بغلش اومدم بیرون و به چشماش خیره شدم
ا/ت:قول میدی؟؟
کوک:قول میدم.
صورتشو آورد نزدیک و یک بوسه روی جای اشکم روی گونم کاشت
کوک:به شرطی که توهم قول بدی وقتی کنار منی دیگه گریه نکنی..
· · ───────────── · ·
۷.۱k
۰۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.