دیدار بعد تناسخ ( پارت 5 )
وقتی به دانشگاه رسیدم انگار تو خودم زلزله به پا کرده بودم. همه جام شلخته و بهم ریخته بود. موهام که خیلی مرتب بود قاطی پاتی شده بود.
استاد که جا خورده بود گفت: چرا اینقد دیر اومدی؟ وقتی پا شدی موهاتو شونه نکردی؟
بعد همه بچه های کلاس خندیدند. با خجالت از استاد عذرخواهی کردم و رفتم رو میزم نشستم. میزم ردیف آخر کلاس بود. و درواقع سال اول دانشگاه رو میخوندم. درس ها خیلی کسل کننده بود. هر روز تکراری بود. تو دلم لحظه شماری میکردم تا شینوبو رو ببینم. وقتی رسیدم خونه رفتم تو اتاقم. درو محکم بستم و شیرجه زدم رو تختم. امروزم تکالیفم رو تو دانشگاه نوشته بودم و راحت بودم. دلم میخواست به شینوبو زنگ بزنم که... شینوبو خودش زنگ زد.
با تعجب گفتم: چه حلال زاده ای شینوبو.
بعد تلفنو جواب دادم. با صدای لطیفش به آرامش رسیدم.
شینوبو: گیو سان شنیدی چی گفتم؟ اگه نشنیدی دوباره تکرار میکنم. میتونیم امشب تو پارکی که خیلی محبوبه همدیگه رو ببینیم؟
با صداش به خودم اومدم.
گفتم:آ... آره چرا که نه؟ ساعت چند بریم.
شینوبو: ساعت 5 چطوره؟
گفتم: خوبه.
بعد به ساعت نگا کدم دیدم ساعت چهار و نیمه. از جام پریدم. رفتم یه دوش یه ربعی گرفتم. اومدم بالا و بهترین هودی و بهترین شلوارم رو پوشیدم. اونقدر اینور اونور رفته بودم که موهامم خشک شده بود.
بعد از سمت خونه به اون لوکیشنی که شینوبو فرستاده بود حرکت کردم.
ادامه دارد...
استاد که جا خورده بود گفت: چرا اینقد دیر اومدی؟ وقتی پا شدی موهاتو شونه نکردی؟
بعد همه بچه های کلاس خندیدند. با خجالت از استاد عذرخواهی کردم و رفتم رو میزم نشستم. میزم ردیف آخر کلاس بود. و درواقع سال اول دانشگاه رو میخوندم. درس ها خیلی کسل کننده بود. هر روز تکراری بود. تو دلم لحظه شماری میکردم تا شینوبو رو ببینم. وقتی رسیدم خونه رفتم تو اتاقم. درو محکم بستم و شیرجه زدم رو تختم. امروزم تکالیفم رو تو دانشگاه نوشته بودم و راحت بودم. دلم میخواست به شینوبو زنگ بزنم که... شینوبو خودش زنگ زد.
با تعجب گفتم: چه حلال زاده ای شینوبو.
بعد تلفنو جواب دادم. با صدای لطیفش به آرامش رسیدم.
شینوبو: گیو سان شنیدی چی گفتم؟ اگه نشنیدی دوباره تکرار میکنم. میتونیم امشب تو پارکی که خیلی محبوبه همدیگه رو ببینیم؟
با صداش به خودم اومدم.
گفتم:آ... آره چرا که نه؟ ساعت چند بریم.
شینوبو: ساعت 5 چطوره؟
گفتم: خوبه.
بعد به ساعت نگا کدم دیدم ساعت چهار و نیمه. از جام پریدم. رفتم یه دوش یه ربعی گرفتم. اومدم بالا و بهترین هودی و بهترین شلوارم رو پوشیدم. اونقدر اینور اونور رفته بودم که موهامم خشک شده بود.
بعد از سمت خونه به اون لوکیشنی که شینوبو فرستاده بود حرکت کردم.
ادامه دارد...
۸۶۱
۲۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.