عشقی که بهم دادی
"part 36"
*پرش زمانی به ساعت ۱۳
*ویو ا.ت
هنوز سردرد داشتم
چشمامو بسته بودم که گوشیم زنگ زد
از روی کاناپه بلند شدم تا برم گوشیمو بیارم
تلویزیونو خاموش کردم
+الو هانا؟
×سلام...چطوری؟...بهتری؟
+آره بابا خوبم...ببخشید دیشب اینجوری شد
×نه بابا ولش کن....یه خبر خوب دارم
+میشنوم
×اول در خونه ت رو باز کن
+ها؟
×در خونه ت رو باز کن میگم
+اوکی
گوشی رو از دم گوشم آوردم پایین و آروم رفتم سمت در
=ا.ت...چیزی شده
+نه
رفتم و درو باز کردم که هانا پرید تو بغلم
+هی خفه م کردیییی
×زود باش بریم تو برات بگم
با هانا رفتیم تو
×جونگکوک توهم اینجایی
=عه سلام
باهم دست دادن
×بابا انقدر به این سرویس نده پر رو میشه ها
+یااااااا
×دروغ میگم مگه؟
که جونگکوک زد زیر خنده
=خب دیگه من باید برم بیمارستان...کلی مریض دارم...ا.ت کاری نداری؟
+نه عزیزم...خیلی ممنون ازم مراقبت کردی
=خواهش
جونگکوک رو بغل کردم که خدافظی کرد و رفت
+خب هانا بگو که سر درد دارم
×والا منم اگه دیشب انقدر میزدم تا الان سردرد داشتم
+چرت نگو...بگو چیشده که تا اینجا اومدی
×یعنی نمیتونم تا خونه ی دوستم بیام
+هانا بگو جون به لبم کردی
×اوکی تسلیم...تهیونگ زنگ زد
+خب؟
×مثل اینکه امروز با اعضای هیات مدیره حرف زده
+خب؟
×ما باید با شرکت ام سی جی رقابت کنیم...اونا تصمیم گیری میکنن...یعنی رای میگیرن
+خب؟
×خبو مرگ...چهارشنبه همین هفته س...باید آمادگی داشته باشی
*پرش زمانی به ساعت ۱۳
*ویو ا.ت
هنوز سردرد داشتم
چشمامو بسته بودم که گوشیم زنگ زد
از روی کاناپه بلند شدم تا برم گوشیمو بیارم
تلویزیونو خاموش کردم
+الو هانا؟
×سلام...چطوری؟...بهتری؟
+آره بابا خوبم...ببخشید دیشب اینجوری شد
×نه بابا ولش کن....یه خبر خوب دارم
+میشنوم
×اول در خونه ت رو باز کن
+ها؟
×در خونه ت رو باز کن میگم
+اوکی
گوشی رو از دم گوشم آوردم پایین و آروم رفتم سمت در
=ا.ت...چیزی شده
+نه
رفتم و درو باز کردم که هانا پرید تو بغلم
+هی خفه م کردیییی
×زود باش بریم تو برات بگم
با هانا رفتیم تو
×جونگکوک توهم اینجایی
=عه سلام
باهم دست دادن
×بابا انقدر به این سرویس نده پر رو میشه ها
+یااااااا
×دروغ میگم مگه؟
که جونگکوک زد زیر خنده
=خب دیگه من باید برم بیمارستان...کلی مریض دارم...ا.ت کاری نداری؟
+نه عزیزم...خیلی ممنون ازم مراقبت کردی
=خواهش
جونگکوک رو بغل کردم که خدافظی کرد و رفت
+خب هانا بگو که سر درد دارم
×والا منم اگه دیشب انقدر میزدم تا الان سردرد داشتم
+چرت نگو...بگو چیشده که تا اینجا اومدی
×یعنی نمیتونم تا خونه ی دوستم بیام
+هانا بگو جون به لبم کردی
×اوکی تسلیم...تهیونگ زنگ زد
+خب؟
×مثل اینکه امروز با اعضای هیات مدیره حرف زده
+خب؟
×ما باید با شرکت ام سی جی رقابت کنیم...اونا تصمیم گیری میکنن...یعنی رای میگیرن
+خب؟
×خبو مرگ...چهارشنبه همین هفته س...باید آمادگی داشته باشی
۴.۱k
۲۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.