Ma veine : شاهرَگ من
Ma veine : شاهرَگمن
(شب)
همه خوابیده بودن ک با حس خفگی از خواب پاشدم انگار خونه برام تنگ شده بود بلند شدم رفتم تو پذیرایی یکم اب بخورم،ابمو ک خوردم یکم نفس به جا امد داشتم برمیگشتم ک اریا جلوم وایستاد
مائده: واییی ترسیدم
اریا خنده ریزی کرد ک رفت دریخچال باز کرد راه افتادم ک برم
اریا: چند ماه صیغت کرده؟
مائده: درست صحبت کن صیغه ی هستم ولی اینجور نگو خب
اریا: میدونم برهان اذیتت میکنه،میتونم یک کاری کنم ک از دستش ازاد بشی
مائده: چجوری؟
اریا: باهام دیگ فرار کنیم بریم ترکیه
مائده: منوتو بعد ازم چی میخوای؟
اریا: زن من بشی و برام یک بچه بیاری هرچقدرم پول بخوای بهت میدم
مائده: نه نمخوام
تا امدم برم ک دستمو گرفت
مائده: دستمو ول کننن
دستمو ول کرد ک رفتم تو اتاق دیدم برهان رو تخت نشسته
برهان: چی بهت میگفت اریا؟
مائده: هیچی حالمو پرسید چی میخواد بگه به من صیغه ای(بابغض)
اینو گفتم رفتم زیر پتو اروم شروع کردم به گریه کردن داشتم گریع میکردم ک برهان پتو رو از روم ورداشت و بغلم کرد منم گریه هام بیشتر شد تو بغلش گریه میکردم
(۳ماه بعد)
الان ۵ روز ک میشه ۳ماه شده ک من اینجام،داشتم غذا درست میکردم ک اریا امد
اریا: مائده بهم یکم گوجه میدی
یدونه از گوجه ها ورداشتم بهش دادم
اریا: میگم برهان بهت توجه میکنه؟
(شب)
همه خوابیده بودن ک با حس خفگی از خواب پاشدم انگار خونه برام تنگ شده بود بلند شدم رفتم تو پذیرایی یکم اب بخورم،ابمو ک خوردم یکم نفس به جا امد داشتم برمیگشتم ک اریا جلوم وایستاد
مائده: واییی ترسیدم
اریا خنده ریزی کرد ک رفت دریخچال باز کرد راه افتادم ک برم
اریا: چند ماه صیغت کرده؟
مائده: درست صحبت کن صیغه ی هستم ولی اینجور نگو خب
اریا: میدونم برهان اذیتت میکنه،میتونم یک کاری کنم ک از دستش ازاد بشی
مائده: چجوری؟
اریا: باهام دیگ فرار کنیم بریم ترکیه
مائده: منوتو بعد ازم چی میخوای؟
اریا: زن من بشی و برام یک بچه بیاری هرچقدرم پول بخوای بهت میدم
مائده: نه نمخوام
تا امدم برم ک دستمو گرفت
مائده: دستمو ول کننن
دستمو ول کرد ک رفتم تو اتاق دیدم برهان رو تخت نشسته
برهان: چی بهت میگفت اریا؟
مائده: هیچی حالمو پرسید چی میخواد بگه به من صیغه ای(بابغض)
اینو گفتم رفتم زیر پتو اروم شروع کردم به گریه کردن داشتم گریع میکردم ک برهان پتو رو از روم ورداشت و بغلم کرد منم گریه هام بیشتر شد تو بغلش گریه میکردم
(۳ماه بعد)
الان ۵ روز ک میشه ۳ماه شده ک من اینجام،داشتم غذا درست میکردم ک اریا امد
اریا: مائده بهم یکم گوجه میدی
یدونه از گوجه ها ورداشتم بهش دادم
اریا: میگم برهان بهت توجه میکنه؟
۹.۲k
۱۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.