یخ فروش جهنم 🔥
#یخ_فروش_جهنم 🔥
رمان ارتش
پارت هفتاد
در رو باز کرد مامان ملکا
هاکان:سلام مامان ملکا خونست
مامان:آره توی اتاقشه بیا تو
هاریکا رو کشون کشون بردم اتاقش
ملکا:شماها اینجا چیکار میکنین
برین از اتاق من بیرون
هاکان:میخواد واقعیت رو بگه گوش کن
لطفا
ملکا:چیو گوش کنم وقتی چیزی که اتفاق افتاده رو با چشمام دیدم دیگه
هاکان:خواهش میکنم ازت میخواد توضیح بده اگه دروغ بگه هم من توی اتاقم دوربین گذاشتم میرم چک میکنم واقعیت رو میفهمیم
هاریکا: نه خواهش میکنم اینکارو نکن وگرنه آبروم میره اره هاکان راست میگه من
توی نوشیدنیش قرص خواب اور ریختم و اون کارای بد رو باهاش کردم
ملکا:چرا اینکارو کردی
هاریکا:چون به تو و هاکان حسودیم میشد و من هاکان رو میخواستم عاشق خودم کنم تا ازت دورش کنم
هاکان:وقتی بهت گفتم هاریکا من تورو به عنوان ابجی و یه دوست صمیمی دوست دارم برای همیشه چرا بازم اون کارو باهام کردی
بعدشم دوربینی هم در کار نیست خواستم اينجوری از زیر زبونت حرف بکشم از زندگیم گمشو برو بیرون دیگه نمیخوام حتی ریختتو ببینم
رمان ارتش
پارت هفتاد
در رو باز کرد مامان ملکا
هاکان:سلام مامان ملکا خونست
مامان:آره توی اتاقشه بیا تو
هاریکا رو کشون کشون بردم اتاقش
ملکا:شماها اینجا چیکار میکنین
برین از اتاق من بیرون
هاکان:میخواد واقعیت رو بگه گوش کن
لطفا
ملکا:چیو گوش کنم وقتی چیزی که اتفاق افتاده رو با چشمام دیدم دیگه
هاکان:خواهش میکنم ازت میخواد توضیح بده اگه دروغ بگه هم من توی اتاقم دوربین گذاشتم میرم چک میکنم واقعیت رو میفهمیم
هاریکا: نه خواهش میکنم اینکارو نکن وگرنه آبروم میره اره هاکان راست میگه من
توی نوشیدنیش قرص خواب اور ریختم و اون کارای بد رو باهاش کردم
ملکا:چرا اینکارو کردی
هاریکا:چون به تو و هاکان حسودیم میشد و من هاکان رو میخواستم عاشق خودم کنم تا ازت دورش کنم
هاکان:وقتی بهت گفتم هاریکا من تورو به عنوان ابجی و یه دوست صمیمی دوست دارم برای همیشه چرا بازم اون کارو باهام کردی
بعدشم دوربینی هم در کار نیست خواستم اينجوری از زیر زبونت حرف بکشم از زندگیم گمشو برو بیرون دیگه نمیخوام حتی ریختتو ببینم
۵.۴k
۰۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.