یوری: پس بهش زنگ زدم که بعد از چند تا بوق برداشت
یوری: پس بهش زنگ زدم که بعد از چند تا بوق برداشت
(مامان یوری را با این علامت میزارم+)
+بله چیکار داری؟
یوری: سلام مامان دلم برات تنگ شده بود
+ من مامان تو نیستم از همون اول هم بهت گفتم
یوری: مامان لطفاً بس کن خوب من حالا موفق شدم و تونستم به شغل مورد علاقم برسم (یه کم بغض)
+ هع نگاه چی میگه تو آبرو برای من و خانوادت نزاشتی
یوری: مامان خواهش میکنم بس کن این شغل مورده علاقه ی من بوده من نمیخوام شغلی که شما برام انتخاب میکنید رو انتخاب کنم تو چرا هیچ وقت به من اهمیت نمیدی همون بچگی هم بهم اهمیت نمیدادی چرا فقط به فکر آبروی خودتی؟ هااا؟ مگه چیکارت کردم که اینجوری میکنی من دلم برات تنگ شده بود گفتم که بهت زنگ بزنم ولی تو حالا اینجوری میکنی( گریه ی خیلی شدییید)
(مامان یوری را با این علامت میزارم+)
+بله چیکار داری؟
یوری: سلام مامان دلم برات تنگ شده بود
+ من مامان تو نیستم از همون اول هم بهت گفتم
یوری: مامان لطفاً بس کن خوب من حالا موفق شدم و تونستم به شغل مورد علاقم برسم (یه کم بغض)
+ هع نگاه چی میگه تو آبرو برای من و خانوادت نزاشتی
یوری: مامان خواهش میکنم بس کن این شغل مورده علاقه ی من بوده من نمیخوام شغلی که شما برام انتخاب میکنید رو انتخاب کنم تو چرا هیچ وقت به من اهمیت نمیدی همون بچگی هم بهم اهمیت نمیدادی چرا فقط به فکر آبروی خودتی؟ هااا؟ مگه چیکارت کردم که اینجوری میکنی من دلم برات تنگ شده بود گفتم که بهت زنگ بزنم ولی تو حالا اینجوری میکنی( گریه ی خیلی شدییید)
۱۳۴
۱۷ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.