پارت ۱۴ Stealing under the pretext of love
چونه ام زیر فشار دستش داشت خورد میشد به سختی تونستم بگم=ولم کن روانی
به عقب پرتم کرد و رو به همون رانندهه گفت=جیمین نمیخواد بری کلانتری....
وقتی اینو گفت خیالم راحت شد ولی وقتی ادامشو گفت تعجب کردم=برو خونه...میبرمش خونه
جیمین=جانگکوک کوتاه بیا
جانگکوک=همین که گفتم من باید بدونم این دختره کیه مطمئنم از طرف آقای مین اومده
دوستش جیمین مسیرشو عوض کرد و دیگه کسی حرف نزد حواسم به دستگیره در ماشین بود میخواستم سر یه فرصت مناسب از ماشین بپرم پایین ولی عجیب استخونای دنده ام درد میکرد ولی با این حال منتظر یه موقعیت خوب بودم که بالاخره نزدیک بود دستم بیاد یه کمی جلوتر تو یه کوچه به یه پیچ میرسید دستمو آروم به در دستگیره بردم نزدیک به پیچ بودیم دستگیره رو کشیدم ولی قبل از اینکه کامل درو باز کنم یه چیز سنگینی روم افتاد که از درد نفسم بند اومد چشامو بستم که یه کمی سنگینی کم شد و چشامو باز کردم اون مرتیکه ی غول روم افتاده بود و با تعجب نگاهم میکرد که با دیدن چشای بازم گفت=میخواستی مثلا از ماشین بپری؟...نچ نچ کار بدی کردی چون من کاملا حواسم بهت هس
مایا=غول بیابونی از رو من برو کنار خفه شدم
بازم اخم کرد ای بابا انگار باید همیشه اخم داشته باشه از روم بلند شد ولی دستمو کشید و تقریبا روی پاش نشوند و گفت=به تو اعتمادی نیست...
تا حالا به این حد به یه پسر نزدیک نبودم اونقدر راحت نبودم که برام فرقی نکنه یکم تقلا کردم از بغلش بیام بیرون ولی دستشو دور شکمم انداخت و سفت به خودش چسبوندم از درد جیغ کشیدم که اونم تکونی خورد و گفت=اینم فیلمته؟
مایا=فیلم چیه عوضی ولم کن
جانگکوک=وقتی مطمئن شدم از طرف کسی نیومدی اونوقت ولت میکنم
مایا=آخ ولم کن درد دارم
توجهی بهم نمیکرد فقط فشار دستشو کمتر کرد منم با اینکه معذب بودم ولی رسما تو بغلش نشسته بودم هیچ حرفی نمیزدیم ولی گرمای نفسش پشت گردنم میخورد و قلقلکم میومد تا حالا همچین حسی نداشتم خنده ام گرفته بود ولی تا میخواستم بخندم دلم درد میکرد عجب گیری کرده بودم از دست این دیوونه ها ناچارا با خنده ای که تو صدام بود گفتم=کلاهمو بده بزارم رو سرم
چند ثانیه چیزی نگفت تا اینکه...
جانگکوک=به چی میخندی؟
(ترسیدم لج کنه کلاه رو نده)
مایا=هیچی اصلا نخندیدم
جانگکوک=دروغ نگو داشتی میخندیدی به چی میخندیدی؟
(ای بابا اینم ول کن نیس)
مایا=هیچی بابا
جانگکوک=تا نگی کلاه رو نمیدم
وقتی حرف میزد بد تر قلقلکم میومد که با خنده گفتم=وقتی...وقتی حرف میزنی قلقلکم میاد
یهو با شدت منو به طرف خودش گردوند و با اخمای وحشتناکش گفت=وقتی حرف میزنم قلقلکت میاد؟ مگه من دلقکم؟.................
به عقب پرتم کرد و رو به همون رانندهه گفت=جیمین نمیخواد بری کلانتری....
وقتی اینو گفت خیالم راحت شد ولی وقتی ادامشو گفت تعجب کردم=برو خونه...میبرمش خونه
جیمین=جانگکوک کوتاه بیا
جانگکوک=همین که گفتم من باید بدونم این دختره کیه مطمئنم از طرف آقای مین اومده
دوستش جیمین مسیرشو عوض کرد و دیگه کسی حرف نزد حواسم به دستگیره در ماشین بود میخواستم سر یه فرصت مناسب از ماشین بپرم پایین ولی عجیب استخونای دنده ام درد میکرد ولی با این حال منتظر یه موقعیت خوب بودم که بالاخره نزدیک بود دستم بیاد یه کمی جلوتر تو یه کوچه به یه پیچ میرسید دستمو آروم به در دستگیره بردم نزدیک به پیچ بودیم دستگیره رو کشیدم ولی قبل از اینکه کامل درو باز کنم یه چیز سنگینی روم افتاد که از درد نفسم بند اومد چشامو بستم که یه کمی سنگینی کم شد و چشامو باز کردم اون مرتیکه ی غول روم افتاده بود و با تعجب نگاهم میکرد که با دیدن چشای بازم گفت=میخواستی مثلا از ماشین بپری؟...نچ نچ کار بدی کردی چون من کاملا حواسم بهت هس
مایا=غول بیابونی از رو من برو کنار خفه شدم
بازم اخم کرد ای بابا انگار باید همیشه اخم داشته باشه از روم بلند شد ولی دستمو کشید و تقریبا روی پاش نشوند و گفت=به تو اعتمادی نیست...
تا حالا به این حد به یه پسر نزدیک نبودم اونقدر راحت نبودم که برام فرقی نکنه یکم تقلا کردم از بغلش بیام بیرون ولی دستشو دور شکمم انداخت و سفت به خودش چسبوندم از درد جیغ کشیدم که اونم تکونی خورد و گفت=اینم فیلمته؟
مایا=فیلم چیه عوضی ولم کن
جانگکوک=وقتی مطمئن شدم از طرف کسی نیومدی اونوقت ولت میکنم
مایا=آخ ولم کن درد دارم
توجهی بهم نمیکرد فقط فشار دستشو کمتر کرد منم با اینکه معذب بودم ولی رسما تو بغلش نشسته بودم هیچ حرفی نمیزدیم ولی گرمای نفسش پشت گردنم میخورد و قلقلکم میومد تا حالا همچین حسی نداشتم خنده ام گرفته بود ولی تا میخواستم بخندم دلم درد میکرد عجب گیری کرده بودم از دست این دیوونه ها ناچارا با خنده ای که تو صدام بود گفتم=کلاهمو بده بزارم رو سرم
چند ثانیه چیزی نگفت تا اینکه...
جانگکوک=به چی میخندی؟
(ترسیدم لج کنه کلاه رو نده)
مایا=هیچی اصلا نخندیدم
جانگکوک=دروغ نگو داشتی میخندیدی به چی میخندیدی؟
(ای بابا اینم ول کن نیس)
مایا=هیچی بابا
جانگکوک=تا نگی کلاه رو نمیدم
وقتی حرف میزد بد تر قلقلکم میومد که با خنده گفتم=وقتی...وقتی حرف میزنی قلقلکم میاد
یهو با شدت منو به طرف خودش گردوند و با اخمای وحشتناکش گفت=وقتی حرف میزنم قلقلکت میاد؟ مگه من دلقکم؟.................
۱۰.۸k
۲۸ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.