راکون کچولو مو صورتی p۲2
مثل اینکه سر آشپز غذارو قبل از رفتن به مرخصی درست کرده بودوگذاشته بود تویخچال
بدون نگاه کردن فقط یکی روبرداشتم و گذاشتم تومایکروفرورفتم سراغ گوشی
تازه یک ساعت بعدیادم اومدغذا توفر بود که خب اون رو هم از بوی سوختگی فهمیدم
هوف
الان چکار کنم وایسا من دوروز نبودم پس
حد اقل یک وعده غذای دیگه هم باید باشه
بلند شدم و تازه یادداشت سرآشپز رو دیدم غذای اون دوروز روریخته بود تو یک ظرف که خودم بکشم هعی خدا یا
چرا بدون نگاه کردن برداشتمش
وایسا پس رستوران ها واسه چی ساخته شدن؟
فکر کنم چون غذا نخورده بودم خون به مغزم نرسیده بود
زنگ زدم غذا بیارن همه رو فست فودی سفارش دادم
کمی بعد غذا رو آوردن
نشستم خوردمش
بعدم رفتم بخوابم
امم
اممم
امممم
هوف خوابم نمیبره
داشتم به این فکر میکردم که الان حال آنیا خوبه یا نه؟
چکار میکنه
اتفاقاتی که افتاد رو چجوری به مادر و پدرش توضیح داد
مثل خر خوابم میومد ولی افکارم
نمی زاشت بخوابم
آخرش زنگ زدم به آنیا
بعد چند تا بوق جواب داد
من:+
آنیا:_
_الو
چند ثانیه محو صداش شدم
+ا الو سلام
_ ا تویی شماره تو نداشتم
اهم راستی سلام
+آره منم
میگم خوبی؟
چکار میکنی؟
_آره خوبم
کار خاصی نمیکردم فقط داشتم سعی میکردم که بخوابم که تو زنگ زدی
+منم همینم
فقط از خواب که بیدارت نکردم
-نه بابا هنوز حتی چشمامم گرم نشده بود
راستی چرا زنگ زدی
+ام خوب
ذهنم:(چرا زنگ زدم خودمم یادم نمیاد)
+فقط میخواستم ببینم حالت چطوره
_اوم خب دیگه کاری نداری؟
+ها چی ام خوب نه
_اوکی پس خداحافظ چون واقعا دیگه خوابم میاد
+منم خیلی خوابم میاد خدانگهدار فردا میبینمت
_منم میبینمت
قطع کردیم
نمیدونم چرا ولی بعد از اینکه باهاش حرف زدم راحت خوابم برد
ادمین:(بچه ها اون علامت ها فقط واسه تماس تلفنی بود و تو مدرسه دوباره مینویسم که کی داره صحبت میکنه چون اون جوری یکم گیج کننده میشه)
صبح
وای دیرم شددد
سریع لباسام رو پوشیدم و کوله ام رو برداشتم بعد به سمت مدرسه حرکت کردم
۱۰ دقیقه بعد رسیدم
و سریع رفتم سر کلاس
اوه معلمم که اومده
آقای هندر سون:برو دفتر دیروز که یهو غیبتون زد الانم دیر میای
من:باشه
رفتم دفتر آنیا
سر کلاس نبود احتمالا اونم دیر کرده بود و الانم تو دفتر بود
بلی درست است
اوف چقدر سوال جوابش میکنن
وارد دفتر شدم هوف الان نوبت من شد
من:سلام آنیا
آنیا:سلام
بیا اینو توجیه کن که چرا دیروز غیبمون زده بود
به حرف من گوش نمیده
من:یعنی چی که به حرف تو گوش نمیده
آنیا:یعنی حرف منو باور نمی کنه
رو کردم به اون خانومه ای که اونجا بود
من: کجای حرفش رو باور نمیکنید و بگید چیش مشکل داره؟
خانومه:همه جاش من هیچ مدرک محکمی پیدا نمیکنم که واقعا اونو دزدیده باشن اصلا اونو دزدیده باشن
جنابعالی چرا دیر کردید؟
بدون نگاه کردن فقط یکی روبرداشتم و گذاشتم تومایکروفرورفتم سراغ گوشی
تازه یک ساعت بعدیادم اومدغذا توفر بود که خب اون رو هم از بوی سوختگی فهمیدم
هوف
الان چکار کنم وایسا من دوروز نبودم پس
حد اقل یک وعده غذای دیگه هم باید باشه
بلند شدم و تازه یادداشت سرآشپز رو دیدم غذای اون دوروز روریخته بود تو یک ظرف که خودم بکشم هعی خدا یا
چرا بدون نگاه کردن برداشتمش
وایسا پس رستوران ها واسه چی ساخته شدن؟
فکر کنم چون غذا نخورده بودم خون به مغزم نرسیده بود
زنگ زدم غذا بیارن همه رو فست فودی سفارش دادم
کمی بعد غذا رو آوردن
نشستم خوردمش
بعدم رفتم بخوابم
امم
اممم
امممم
هوف خوابم نمیبره
داشتم به این فکر میکردم که الان حال آنیا خوبه یا نه؟
چکار میکنه
اتفاقاتی که افتاد رو چجوری به مادر و پدرش توضیح داد
مثل خر خوابم میومد ولی افکارم
نمی زاشت بخوابم
آخرش زنگ زدم به آنیا
بعد چند تا بوق جواب داد
من:+
آنیا:_
_الو
چند ثانیه محو صداش شدم
+ا الو سلام
_ ا تویی شماره تو نداشتم
اهم راستی سلام
+آره منم
میگم خوبی؟
چکار میکنی؟
_آره خوبم
کار خاصی نمیکردم فقط داشتم سعی میکردم که بخوابم که تو زنگ زدی
+منم همینم
فقط از خواب که بیدارت نکردم
-نه بابا هنوز حتی چشمامم گرم نشده بود
راستی چرا زنگ زدی
+ام خوب
ذهنم:(چرا زنگ زدم خودمم یادم نمیاد)
+فقط میخواستم ببینم حالت چطوره
_اوم خب دیگه کاری نداری؟
+ها چی ام خوب نه
_اوکی پس خداحافظ چون واقعا دیگه خوابم میاد
+منم خیلی خوابم میاد خدانگهدار فردا میبینمت
_منم میبینمت
قطع کردیم
نمیدونم چرا ولی بعد از اینکه باهاش حرف زدم راحت خوابم برد
ادمین:(بچه ها اون علامت ها فقط واسه تماس تلفنی بود و تو مدرسه دوباره مینویسم که کی داره صحبت میکنه چون اون جوری یکم گیج کننده میشه)
صبح
وای دیرم شددد
سریع لباسام رو پوشیدم و کوله ام رو برداشتم بعد به سمت مدرسه حرکت کردم
۱۰ دقیقه بعد رسیدم
و سریع رفتم سر کلاس
اوه معلمم که اومده
آقای هندر سون:برو دفتر دیروز که یهو غیبتون زد الانم دیر میای
من:باشه
رفتم دفتر آنیا
سر کلاس نبود احتمالا اونم دیر کرده بود و الانم تو دفتر بود
بلی درست است
اوف چقدر سوال جوابش میکنن
وارد دفتر شدم هوف الان نوبت من شد
من:سلام آنیا
آنیا:سلام
بیا اینو توجیه کن که چرا دیروز غیبمون زده بود
به حرف من گوش نمیده
من:یعنی چی که به حرف تو گوش نمیده
آنیا:یعنی حرف منو باور نمی کنه
رو کردم به اون خانومه ای که اونجا بود
من: کجای حرفش رو باور نمیکنید و بگید چیش مشکل داره؟
خانومه:همه جاش من هیچ مدرک محکمی پیدا نمیکنم که واقعا اونو دزدیده باشن اصلا اونو دزدیده باشن
جنابعالی چرا دیر کردید؟
۳.۵k
۰۶ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.