چند پارتی ☆
چند پارتی ☆
[وقتی جین و ا/ت باهم ۲ ساله ازدواج کردن ، بعد ا/ت مچ جین رو توی بار میگیره .
بعدش ا/ت به مدت ۵ سال میره فرانسه و اونجا اتفاقی هنو میبینن ]
☆
داشتی خیابون های فرانسه قدم میزدی ، پاییز بود.
نسیم خنکی توی موها های بلندت میوزید و باعث تکون خوردن موهات میشد .
داشتی به زوج هایی که کنار خیابون باهم قدم میزدن و میخندید نگاه میکردی ، یاد تک تک خاطراتت با جین افتادی ، لبخند تلخی روی لبهات نقش بست.
حالا پیاده روی کوتاهت تموم شده بود رسیده بودی شرکت ، به محض وارد شدنت داخل شرکت تمام کارکنان تعظیم کوتاهی کردن .
همه ازت میترسیدن ، چون همیشه اخلاق بودی .
ولی اگه وقتی که با جین بودی رو میدیدن اصلا همچین حرفی نمیزدن ، تو بعد از جدا شدن از جین سرد شده بودی ، یا شاید بهتره بگم کوه یخ ! .
آسانسور به سرعت باز شد طبقهی ۲۲ ر
به خودت امدی ، الان توی دفترت بودی ، آروم صندلی میزت نشستی به ویو ی ابدی اتاقت نگاه میکردی .
تا اینکه در اتاقت باز شد منشی: خانم الان ...
نزاشتی ادامه ی حرفش رو بزنه و داد زدی
ا/ت : من چند بار بهت بگم بدون در زدن وارد نشو [داد و سرد]
منشی : ببخش،شید خانم ، الان ، قرار ملاقات مهم دارید [ترس]
ا/ت : کیه؟[سرد]
منشی : سرمایه گذاره جدیده پدرتون گفتن حتما سعی کنید راضیشون کنید البته فکر کنم برادر زاده شون تشریف بیارن [سرش پایینه]
ا/ت : باشه میتونی بری [سرد ]
منشی : خدانگهدار
با بیرون امدنت از اتاقت سکوت همه جا رو فرا گرفت ، فقط صدای کفش پاشنه بلند تو به گوش میرسید ، همه جلوت تعظیم کردن و رد شدن.
حالا جلوی در اتاق جلسه بودی ، صدای از پشت ور به گوش میرسید ، وکیل شرکتت بود .
وکیل : آقای کیم لطفا یه کم دیگه صبر کنید الان خانم تشریف میارن
به شدت درو باز کردی ، با اون فرد چشم تو چشم شدی.
اون ، اون جین بود .
شرط پارت بعد
۲۰:« لایک ❤️
[وقتی جین و ا/ت باهم ۲ ساله ازدواج کردن ، بعد ا/ت مچ جین رو توی بار میگیره .
بعدش ا/ت به مدت ۵ سال میره فرانسه و اونجا اتفاقی هنو میبینن ]
☆
داشتی خیابون های فرانسه قدم میزدی ، پاییز بود.
نسیم خنکی توی موها های بلندت میوزید و باعث تکون خوردن موهات میشد .
داشتی به زوج هایی که کنار خیابون باهم قدم میزدن و میخندید نگاه میکردی ، یاد تک تک خاطراتت با جین افتادی ، لبخند تلخی روی لبهات نقش بست.
حالا پیاده روی کوتاهت تموم شده بود رسیده بودی شرکت ، به محض وارد شدنت داخل شرکت تمام کارکنان تعظیم کوتاهی کردن .
همه ازت میترسیدن ، چون همیشه اخلاق بودی .
ولی اگه وقتی که با جین بودی رو میدیدن اصلا همچین حرفی نمیزدن ، تو بعد از جدا شدن از جین سرد شده بودی ، یا شاید بهتره بگم کوه یخ ! .
آسانسور به سرعت باز شد طبقهی ۲۲ ر
به خودت امدی ، الان توی دفترت بودی ، آروم صندلی میزت نشستی به ویو ی ابدی اتاقت نگاه میکردی .
تا اینکه در اتاقت باز شد منشی: خانم الان ...
نزاشتی ادامه ی حرفش رو بزنه و داد زدی
ا/ت : من چند بار بهت بگم بدون در زدن وارد نشو [داد و سرد]
منشی : ببخش،شید خانم ، الان ، قرار ملاقات مهم دارید [ترس]
ا/ت : کیه؟[سرد]
منشی : سرمایه گذاره جدیده پدرتون گفتن حتما سعی کنید راضیشون کنید البته فکر کنم برادر زاده شون تشریف بیارن [سرش پایینه]
ا/ت : باشه میتونی بری [سرد ]
منشی : خدانگهدار
با بیرون امدنت از اتاقت سکوت همه جا رو فرا گرفت ، فقط صدای کفش پاشنه بلند تو به گوش میرسید ، همه جلوت تعظیم کردن و رد شدن.
حالا جلوی در اتاق جلسه بودی ، صدای از پشت ور به گوش میرسید ، وکیل شرکتت بود .
وکیل : آقای کیم لطفا یه کم دیگه صبر کنید الان خانم تشریف میارن
به شدت درو باز کردی ، با اون فرد چشم تو چشم شدی.
اون ، اون جین بود .
شرط پارت بعد
۲۰:« لایک ❤️
۱۳.۶k
۱۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.