☆مرگ یا عشق☆ part¹⁸
ا.ت ویو
بعد از چند مین زنگ صدای زنگ خونه اومد بدو بدو رفتم و درو باز کردم
ا.ت:سلااامم. بچه هاااااا
جیمین:سلام
جین:سلام
نامجون:سلام ا.ت
شوگا:هااا*خمیازه، ،،،،سلام*بیحال
جیهوپ:سلام ا.ت. نمیدونی چیا خریدیم
ا.ت:بیاین نشونم بدین ک چیا خریدین
جین:من که میخوام بخوابم
جیهوپ:بزار واسه فردا
شوگا:(رفته رو کاناپه خوابیده ^_^)
نامجون:ا.ت جدی میگی خوابت نمیاد
جیمین:بیا ا.ت اینا همه ولت کردن بیا بریم خودم نشونت میدم
ا.ت:هورااااا
بعد جیمین وسایل و برداشت و رفت سمت اتاقش منم پشت سرش رفتم
ا.ت:شب بخیر خوابالوها
رفتیم تو اتاق جیمین نشستیم رو تخت و وسایلارو ریختیم رو تخت
جیمین:اینا رو نگاه چ خوشگلن
۷ تا دستبند ست بود(اسلاید دوم)
ا.ت:پس من چی* 🥺😶
جیمین:ایناهاش براتو دست منه(اسلاید دوم پیش بقیه ی دستبند ها)
ات:بدش بهم
و سریع از دستشگرفتم
جیمین:خوشت اومد
ا.ت:ارعععع. خیلی خوشگله
بعد یکی یکی وسایل رو نشونم داد وقتی وسایل تموم شد
ا.ت:هااااا*خمیازه،،،دیگ باید بخوابیم
جیمین هااا*خمیازه ،،،،اره خیلی خوابم میاد
خودمو انداختم رو تخت
جیمین:این تخته منه ،،، اینجه هم اتاق منه
ا.ت:موچی جونم بزار امشب اینجا بخوابم *مظلوم
جیمین:باشه ولی اگ لقد بزنی تو خواب از اتاق ميندازمت بیرون
ا.ت:من بد خواب نیستم
جیمین:خب پس بگیر بخواب
چراغ خوابو خاموش کرد و پتو رو کشید روش و خوابید
ا.ت:جیمین*آروم
جیمین:هوم*آروم
ا.ت:خیلی دوست دارم *آروم
جیمین:باز چی میخوای*آروم
ا.ت:جدی میگم شما خیلی خوبین مث برادرای واقعی مراقبمین و نمیزارین ناراحت بشم
جیمین:بیا اینجا (دستاشو باز کرده و میگه بیا تو بغلم)
رفتم بغلش کردم اشکم دراومد
جیمین:چرا گریه میکنی
ا.ت:وقتی پدرو مادرم مردن خیلی تنها بودم ولی الان شمارو دارم
جیمین:گریه نکن ا.ت دیگ تنها نیستی ،،،، حالا هم بخواب
ا.ت:باشه
چقد احساسی شد این پارت. اصن فیلم هندی کردمش 🥲😅
ب هر حال لایک و کامنت یادتون نره
بعد از چند مین زنگ صدای زنگ خونه اومد بدو بدو رفتم و درو باز کردم
ا.ت:سلااامم. بچه هاااااا
جیمین:سلام
جین:سلام
نامجون:سلام ا.ت
شوگا:هااا*خمیازه، ،،،،سلام*بیحال
جیهوپ:سلام ا.ت. نمیدونی چیا خریدیم
ا.ت:بیاین نشونم بدین ک چیا خریدین
جین:من که میخوام بخوابم
جیهوپ:بزار واسه فردا
شوگا:(رفته رو کاناپه خوابیده ^_^)
نامجون:ا.ت جدی میگی خوابت نمیاد
جیمین:بیا ا.ت اینا همه ولت کردن بیا بریم خودم نشونت میدم
ا.ت:هورااااا
بعد جیمین وسایل و برداشت و رفت سمت اتاقش منم پشت سرش رفتم
ا.ت:شب بخیر خوابالوها
رفتیم تو اتاق جیمین نشستیم رو تخت و وسایلارو ریختیم رو تخت
جیمین:اینا رو نگاه چ خوشگلن
۷ تا دستبند ست بود(اسلاید دوم)
ا.ت:پس من چی* 🥺😶
جیمین:ایناهاش براتو دست منه(اسلاید دوم پیش بقیه ی دستبند ها)
ات:بدش بهم
و سریع از دستشگرفتم
جیمین:خوشت اومد
ا.ت:ارعععع. خیلی خوشگله
بعد یکی یکی وسایل رو نشونم داد وقتی وسایل تموم شد
ا.ت:هااااا*خمیازه،،،دیگ باید بخوابیم
جیمین هااا*خمیازه ،،،،اره خیلی خوابم میاد
خودمو انداختم رو تخت
جیمین:این تخته منه ،،، اینجه هم اتاق منه
ا.ت:موچی جونم بزار امشب اینجا بخوابم *مظلوم
جیمین:باشه ولی اگ لقد بزنی تو خواب از اتاق ميندازمت بیرون
ا.ت:من بد خواب نیستم
جیمین:خب پس بگیر بخواب
چراغ خوابو خاموش کرد و پتو رو کشید روش و خوابید
ا.ت:جیمین*آروم
جیمین:هوم*آروم
ا.ت:خیلی دوست دارم *آروم
جیمین:باز چی میخوای*آروم
ا.ت:جدی میگم شما خیلی خوبین مث برادرای واقعی مراقبمین و نمیزارین ناراحت بشم
جیمین:بیا اینجا (دستاشو باز کرده و میگه بیا تو بغلم)
رفتم بغلش کردم اشکم دراومد
جیمین:چرا گریه میکنی
ا.ت:وقتی پدرو مادرم مردن خیلی تنها بودم ولی الان شمارو دارم
جیمین:گریه نکن ا.ت دیگ تنها نیستی ،،،، حالا هم بخواب
ا.ت:باشه
چقد احساسی شد این پارت. اصن فیلم هندی کردمش 🥲😅
ب هر حال لایک و کامنت یادتون نره
۶.۵k
۰۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.